احمدرضا احمدی و شعر زیبایی درباره پاییز به نام طعم پاییز
احمدرضا احمدی
از هر لیوانی که آب نوشیدمطعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بودفراموشی
پس از فراموشیامّاچرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آنگم شدی در خانه مانده بود ؟ ما سرانجام
توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیمامّاطعم لبان تو بر همه لیوانها و بشقابهاحک شده بودلیوانها و بشقابها را
از خانه بیرون بردمکنار گندمها دفن کردم تو در آستانه در ایستاده بودیتو در محاصره لیوانها و بشقابها مانده بودیگیسوان
تو سفیدامّالبان تو هنوز جوان بود
سیمرغ