اشعاری از مهدی اخوان ثالث (۲)
اشعار زیبای مهدی اخوان ثالث (۲)
باغ من آسمانش را گرفته تنگ در
آغوش
ابر، با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگیروز و شب
تنهاستبا سکوت پاک غمناکشساز او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ستور جز اینش جامه ای بایدبافته بس
شعله ی زر تا پودش بادگو برید، یا نروید، هر چه در هر کجا که خواهدیا نمیخواهدباغبان و رهگذاری نیستباغ
نومیدانچشم در راه بهاری نیستگر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابدور به رویش برگ لبخندی نمی رویدباغ بی برگی که
می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوتپست خاک می گویدباغ بیبرگیخنده
اش خونی ست اشک آمیزجاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آنپادشاه فصلها، پاییز
لحظه دیدار
لحظه ی دیدار نزدیک
استباز من دیوانه ام، مستمباز می لرزد، دلم، دستمباز گویی در جهان دیگری هستمهای! نخراشی به غفلت گونه ام را،
تیغهای، نپریشی صفای زلفکم را، دستو آبرویم را نریزی، دلای نخورده مستلحظهی دیدار نزدیک است
شعر و ترانه