چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

اشعار زیبای ملک الشعرای بهار

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
اشعار ملک الشعرای بهار محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است.وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد.مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر “ادیب نیشابوری” رفت.بعد از فوت پدر، ملک […]

اشعار ملک الشعرای بهار

محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است.
وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد.
مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی
به محضر “ادیب نیشابوری” رفت.
بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد.وی شش دوره نماینده مجلس شد و سالها استاد دوره
دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات بود.
به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهره‌ترین
سالهای زندگی ادبی وی بوده است.بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی
را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در باره سبک نوشته‌های منثور فارسی نوشته شده، تاریخ
احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را می‌توان نام برد.

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

یا که به راه آرم این صید دل رمیده رایا به رهت سپارم این جان به لب رسیده رایا ز
لبت کنم طلب قیمت خون خویشتنیا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده راکودک اشک من شود خاک‌نشین ز
ناز توخاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌امخواجه! به هیچ‌کس مده بندهٔ زر خریده
راگر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنیکی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟گر
دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده راجز دل و جان چه آورم
بر سر ره؟ چو بنگرمترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده راخیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذرتا ز هزار بشنوی
قصهٔ ناشنیده را

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچشب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچافسانه بود معنی
دیدار، که دادنددر پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچخواهی که شوی باخبر از کشف و کراماتمردانگی و عشق بیاموز
و دگر هیچزین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانشگهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچزین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاستلوحی
سیه و چند بدآموز و دگر هیچخواهد بدل عمر، بهار از همه گیتیدیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

رخ
تو دخلی به مه نداردکه مه دو زلف سیه نداردبه هیچ وجهت قمر نخوانمکه هیچ وجه شبه نداردبیا و بنشین
به کنج چشممکه کس در این گوشه ره نداردنکو ستاند دل از حریفانولی چه حاصل؟ نگه نداردبیا به ملک دل
ار توانیکه ملک دل پادشه نداردعداوتی نیست، قضاوتی نیستعسس نخواهد، سپه نداردیکی بگوید به آن ستمگر :« بهار مسکین گنه
ندارد؟»

*.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.

آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کردخلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرداول از عشق جهانسوزت مدد
خواهیم خواستپس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کردجان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافتسر اگر باید،
به راهت ترک سر خواهیم کردهرکسی کام دلی آورده در کویت به دستما هم آخر در غمت خاکی به سر
خواهیم کردتا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ماروی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کردیا ز آه
نیمشب، یا از دعا، یا از نگاههرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کردلابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم
آوریور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کردچون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشتپس سر کوی تو را پرشور
و شر خواهیم کرد

مرفح

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس