شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

اشعاری از مهدی اخوان ثالث (۳)

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
اشعار مهدی اخوان ثالث (۳) قصه ای از شب شب است شبی آرام و باران خورده و تاریک کنار شھر بی غم ، خفته غمگین ، کلبه ای مھجورفغانھای سگی ولگرد می آید به گوش از دوربه کرداری که گویی می شود نزدیکدرون کومه ای کز سقف پیرش می تراود گاه و بیگهقطره ھایی زردزنی […]

اشعار مهدی اخوان ثالث (۳)

قصه ای از شب

شب است شبی آرام و باران خورده و تاریک کنار شھر بی غم
، خفته غمگین ، کلبه ای مھجورفغانھای سگی ولگرد می آید به گوش از دوربه کرداری که گویی
می شود نزدیکدرون کومه ای کز سقف پیرش می تراود گاه و بیگهقطره ھایی زردزنی با کودکش خوابیده
در آرامشی دلخواهدود بر چھره ی او گاه لبخندیکه گوید داستان از باغ رؤیای خوش آیندینشسته شوھرش بیدار ، می
گوید به خود در ساکت پر درد گذشت امروز ، فردارا چه باید کرد ؟کنار دخمه ی غمگینسگی با استخوانی
خشک سرگرم استدو عابر در سکوت کوچه می گویند و می خندند دل و سرشان به می ، یا گرمی
انگیزی دگر گرم است…
شب استشبی بیرحم و روح آسوده ، اما با سحر نزدیکنمی گرید دگر در دخمه ، سقف پیرو لیکن چون
شکست استخوانی خشکبه دندان سگی بیمار و از جان سیرزنی در خواب می گریدنشسته شوھرش بیدارخیالش خسته ، چشمش تار

اخوان ثالث

سبز

با تو دیشب تا کجا رفتمتا خدا وانسوی صحرای خدا رفتممن نمی گویم ملایک بال در بالم شنا
کردند من نمی گویم که باران طلا آمدلیک ای عطر سبز سایه پروردهای پری که باد می بردتاز چمنزار حریر
پر گل پردهتا حریم سایه های سبزتا بهار سبزه های عطر تا دیاری که غریبیهایش می آمد به چشم آشنا
، رفتمپا به پای تو که می بردی مرا با خویشهمچنان کز خویش و بی خویشیدر رکاب تو که می
رفتیهم عنان با نور در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی سوی اقصامرزهای دورتو قصیل اسب بی
آرام من ، تو چتر طاووس نر مستمتو گرامیتر تعلق ،‌ زمردین زنجیر زهر مهربان منپا به پای توتا تجرد
تا رها رفتمغرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشهاموجساران زیر پایم رامتر پل بودشکرها بود و شکایتهارازها بود و
تأمل بودبا همه سنگینی بودنو سبکبالی بخشودنتا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل اوعزت و عزل و عزا
رفتمچند و چونها در دلم مردندکه به سوی بی چرا رفتمشکر پر اشکم نثارت بادخانه ات آباد ای ویرانی سبز
عزیز منای زبرجد گون نگین ،‌ خاتمت بازیچه ی هر بادتا کجا بردی مرا دیشب با تو
دیشب تا کجا رفتم !؟اخوان ثالث

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست ِ محبت سوی کس یاری ، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛ که سرما سخت سوزان
است .
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ،ابری شود تاریکچو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشمز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟ مسیحای جوانمردم ! ای ترسای
پیر ِ پیرهن چرکین ! هوا بس ناجوانمردانه سرد است…
آی…
دمت گرم و سرت خوش باد ! سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای! منم من ،
میهمان هر شبت ، لولی وَش مغموم .
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ،همان بیرنگ بیرنگم.
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
حریفا !میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدایی گر شنیدی ،صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگزارم.حسابت را کنار جام بگذارم.
چه می گویی که بیگه شد ،سحر شد ،بامداد آمد ؟فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی ِ بعد
از سحرگه نیست .
حریفا !گوش سرما برده است این ،یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است.
و قندیل سپهر تنگ میدان ،مرده یا زنده.
به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود ، پنهان است.
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر ، درها بسته ،سرها در گریبان ،دستها پنهان ،نفسها ابر ،دلها خسته و غمگین ،درختان اسکلتهای بلور آجین
.
زمین دلمرده ،سقفِ آسمان کوتاه ،غبار آلوده مهر و ماه ، زمستان است.
اخوان ثالث

آثار شاملو

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس