جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

ایرج میرزا و شعر زیبایش به نام کار و کارگر

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
ایرج میرزا شنیدم کارفرمایی نظر کردز روی کبر و نخوت کارگر را روان کارگر ازوی بیازردکه بس کوتاه دانست آن نظر را بگفت ای گنج ور این نخوت از چیست؟چو مزد رنج بخشی رنج بر را من از آن رنج بر گشتم که دیگرنبینم روی کبر گنج ور را تو از من زور خواهی من […]

ایرج میرزا

شنیدم کارفرمایی نظر کردز روی کبر و نخوت کارگر را روان کارگر ازوی بیازردکه بس کوتاه دانست آن نظر را
بگفت ای گنج ور این نخوت از چیست؟چو مزد رنج بخشی رنج بر را من از آن رنج بر
گشتم که دیگرنبینم روی کبر گنج ور را

ایرج میرزا و شعر زیبایش به نام کار و کارگر

تو از من زور خواهی من ز تو زرچه منت داشت باید
یکدگر را تو صرف من نمایی بدره ی سیممَنَت تاب روان نور بصر را منم فرزند این خورشید پر نور
چو گل بالای سر دارم پدر را مدامش چشم روشن باز باشدکه بیند زور بازوی پسر را زنی یک
بیل اگر چون من در این خاکبگیری با دو دست خود کمر را نهال سعی بنشانم در این باغکه بی
منت از آن چینم ثمر را نخواهم چون شراب کس به خواریخورم یا کام دل خون جگر را ز من
زور و ز تو زر، این به آن درکجا باقی است جا عجب و بطر را؟ فشانم از جبین گوهر
در آن خاکستانم از تو پاداش هنر را نه باقی دارد این دفتر نه فاضلگهر دادی و پس دادم گهر
را به کس چون رایگان چیزی نبخشندچه کبر است این خداوندان زر را؟ چرا بر یکدگر منت گذارندچو محتاجند مردم
یکدگر را

ایرج میرزا دات شعر

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس