شعرهای زیبای عید نوروز
اشعار زیبای عید نوروز
چند گویی که چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام به بار آیدروی بستان را چون چهره ی
دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آیداین چنین بیهوده ای نیز مگو با منکه مرا از سخن
بیهوده عار آیدشصت بار آمد نوروز مرا مهمانجز همان نیست اگر ششصد بار آیدهر که را شست ستمگر فلک آرایشباغ
آراسته او را به چه کار آید ؟سوی من خواب و خیال است جمال اوگر به چشم تو همی نقش
و نگار آید ” ناصرخسرو ”
نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروززیرا که بود نوبت نوروز به نوروزکبکان دری غالیه
در چشم کشیدندسروان سهی عبقری سبز خریدندبادام بنان مقنعه بر سر بدریدندشاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند ” منوچهری “
صدای پای بهاربرف و یخ آب شدچشمه ها شد روانشد زمین رنگرنگخنده زد آسمانباز دنیای ماشاد و پیروز شدآمد ،
آمد بهارعید نوروز شدپر شد از بوی گلکوچه ها ، خانه هاباز آغاز شدرقص پروانه هاباز هم پهن شدسفره هفت
سینسبز شد ، سرخ شدهر کجای زمینتبریک عید نوروز, شعر بهار
عید نوروز
عید نوروز می رسد از راهشادی از روی خانه
میباردپدرم با چه دقتی داردبوته های بنفشه میکاردمادر مهربان من از صبحشستشو کرده هر چه را بودهپرده را شسته ،
شیشه را شستهنیست در خانه ، ذرهای دودهتازه وقت غروب هم مادرخسته ، اما برای شادی مامینشیند لباس میدوزدتا بپوشیم
روز عید آن را ” سپیده رحیمی ”
وفاق