زن جوان مجری معروفی که قربانی اسیدپاشی شد
کتی پیپر توسط نامزد سابقش دچار اسیدپاشی شد
او یک مدل مشهور و پر درآمد بود که در سال ۲۰۰۸ قربانی
اسیدپاشی شد او چندین بار عمل جراحی کرده است
اکنون عکسی از روزهای سخت زندگیش را در اینستاگرامش
منتشر کرد و از طرف هوادارانش کامنت های خوبی دریافت کرد.
اسیدپاشی
کتی پیپر “Katie Piper” مدلی مشهور و پر درآمد که در سال ۲۰۰۸ مورد حمله
اسیدی قرار گرفت، عکسی از روزهای دردناک زندگی اش در اینستاگرام به اشتراک گذاشت.
کتی پیپر مدل مشهور و مجری تلویزیون سابق، در اثر اسید پاشی که توسط نامزد سابق
خود دانیل لینچ ۳۵ ساله برنامه ریزی شده بود دچار صدمات جدی شد. وی صدها بار عمل
جراحی را تجربه کرده، حتی در گذشته به اجبار ۲۳ ساعت در روز از ماسکی استفاده میکرده
تا جای اسکارهای پوستی اش بهبود یابد و با عمل جراحی پیوند قرنیه توانست بینایی چشم اش را بدست آورد.
حال عکسی از آن دوران سخت در اینستاگرام به اشتراک گذاشته است که از سوی کاربران
و هواداران اش کامنتهای زیبایی دریافت کرده است. کاربران با دیدن این عکس وی را عنصر
الهام بخش و قدرتمندی دانسته اند. آنها به اشتراک گذاشتن عکسهای مربوط به آن حادثه
تلخ را عملی بسیار شجاعانه توصیف کردند. کتی با اشتراک این عکس گفته باید همیشه
به سمت جلو حرکت کرد و نباید روی مشکلات متمرکز شد چراکه باعث سقوط انسان میشود.
طرفداران کتی پیپر مدل مشهور و پر درآمد
طرفداران نیز به نشانه حمایت از وی نوشتند: “شما قدرت شگفت انگیزی دارید، واقعا انسان
الهام بخشی هستید. شجاعت و قدرت شما قابل تحسین است. ” با وجود گذشت چند سال
از این اتفاق کتی همچنان با مشکلاتی در خصوص سلامتی اش دست و پنجه نرم میکند
و به طور مرتب باید به بیمارستان مراجعه کند، اما ازدواج اش با ریچارد ساتون
و به دنیا آمدن دخترش به زندگی وی گرمای بیشتری بخشید.
همچنین فاجعه ی اسید پاشی دیگری را در تبریز بخوانید
بیست و هشتم اسفند بود و داشتم با مادرم برای خرید عید بیرون میرفتم، خانهمان
در طبقهی سوم بود و قبل از آماده شدن مادرم پایین آمدم و به مادرم گفتم پایین
منتظرش هستم، غافل از این که «محمد» آن بیرون ایستاده بود، در را که باز کردم
با او مواجه شدم و از من خواست تا به ماشین او بروم. به من گفت «یه لحظه بیا کارت دارم».
وارد بخش سوختگی زنان که میشوی، اتاق بستری او جزو مناطق
ممنوعه است و پزشکان، ملاقات با او را به دلیل سوختگی شدید درجه سه از ناحیهی صورت و گردن، ممنوع کردهاند.
از صورتش چیزی به جز بانداژ مشخص نیست و با گلوی سوخته از روزهای سختی که میگذراند، میگوید.
** چه شد که قربانی اسیدپاشی شدی؟
اسید پاش، خواستگارم بود و هر روز به محل کارم که یک سالن آرایشگری بود، میآمد.
خانوادهام از خواستگاری او باخبر بودند و طی چند ماه اخیر، سمجتر شده بود و هر روز
مقابل خانهمان میایستاد و ماردم را که میدید به او میگفت «من مهسا رو دوست دارم»
و از او خواهش میکرد که وساطت کند تا من پیشنهاد ازدواج او را قبول کنم. زندگی قبلیام
با شکست مواجه شده بود، به همین دلیل مادرم حق انتخاب را به خودم داده بود.
ماجرای اسید پاشی به دختر تبریزی
طبق ادعاهای خودش، پدرش خلافکار بود و به من میگفت «راه من از پدرم جداست
و در کارهای خلاف او شریک نمیشوم». در ابتدا هیچ حسی به او نداشتم، اما بعد از
پافشاریهای مدامش، برادرم شروع به تحقیق دربارهی او کرد و کسانی که او را میشناختند،
در بارهی او گفتند «کم از پدرش نداره و هر دو خلاف کار هستند، چندین پرونده دارند و خفت گیری میکنند»!
بیست و هفتم اسفند ماه بود که دوباره دم در خانهی ما سبز شد، با شنیدن حرفهای
برادرم و تایید نشدن او در تحقیقات، قاطعانه به او گفتم «دور من رو خط بکش، من قصد ازدواج ندارم».
مقابل چشمان من با دو خانم تماس گرفت و رو به من گفت «همانطور که میبینی دور و بر من شلوغه،
اما من تو رو میخوام». در جوابش گفتم «تو اگر الماس هم باشی، بعد از این حرکات دیگه نگاتم نمیکنم».
۲۸ اسفند بود و داشتم با مادرم برای خرید عید بیرون میرفتم، خانهمان در طبقهی سوم بود
و قبل از آماده شدن مادرم پایین آمدم و به مادرم گفتم پایین منتظرش هستم، غافل از این که
«محمد» آن بیرون ایستاده بود، در را که باز کردم با او مواجه شدم و از من خواست تا به ماشین او بروم.
به من گفت «یه لحظه بیا کارت دارم».سرم را از شیشهی ماشینش داخل بردم و گفتم «چی کار داری؟
مگه نگفتم من دیگه با تو کاری ندارم، دست از سرم ندارم». به محض این که این را گفتم با دستانش
موهایم را که بلند بودند گرفت و به زور مرا داخل ماشین کشید.مستقیم به سمت اتوبان حرکت کرد
و گفت «دو تا سوال ازت دارم». شروع کرد به التماس که «اگر پیشنهادمو قبول کنی، همون میشم که تو میگی».
گفتگو با قربانی اسیدپاشی
گفتم «من تو رو نمیخوام»، از میدان فهمیده دور زد و ماشین را کنار خیابان نگه داشت،
قمهی بزرگی را درآورد و تهدید کرد که سر من را میبرد. دستم را برای محافظت از خودم
جلو بردم و قمه را روی انگشتانم و دستم کشید، اگر پتو را کنار بزنی میبینی، تاندونهای انگشتم قطع شده است.
صندلی ماشین را خواباند و روی سینهام نشست، از پشت سرش یک بطری برداشت.
اول فکر کردم، آب است و میخواهد بترساندم، بعد اسید را وحشیانه روی من ریخت
و با پایش پرتم کرد کنار اتوبان و گفت «حالا که قبول نکردی، نباید کسی دوستت داشته
باشه و تو رو بگیره، حالا دیگه کسی سراغت نمیاد». ماشین را راند و دور شد و رفت.
بعد از آن چه کردید، خانوادهتان چگونه با خبر شدند؟
حدود بیست دقیقه در آن وضعیت در اتوبان تنها بودم و کاری از دستم برنمیآمد، تمامی
لباسهایم را اسید سوزانده بود و با لباسهای سوخته و نیم تنه منتظر بودم تا کسی نجاتم دهد.
یک آقا و خانم ماشین را نگه داشته و کمک کردند، صورتم را با آب شستند، خانم یک چادر به من داد
تا خودم را با آن بپوشانم و به اورژانس زنگ زدند، شماره تماس خانهی خواهرم را به اورژانس دادم.
گوشی و کیفم در ماشین او جا مانده بود، با مادرم تماس گرفته و گفته بود «مهسا را کشتم،
برید پیداش کنید» و مادرم که فشار خون و قند بالایی دارد، تا حد مرگ پیش رفته بود.
حادثه اسید پاشی در تبریز
اکنون با گذشت ۲۲ روز از این حادثه چه حسی دارید؟
چه حسی میتوانم داشته باشم!؟، دستانم، بازوهایم زخمی هستند، سینه، سر و صورت
و گردنم سوخته است، تمامی موهایم را از دست دادهام و موهایم را از ته تراشیدند. دکترها
قول دادهاند هر کاری توانستند برایم انجام دهند، چشمانم تار میبینند و اکنون روی چشمهایم پرده گذاشتهاند.
۲۲ روز است هر روز شکنجه میشوم، تا قعر جهنم میروم و برمیگردم، پوستم میریزد،
از شدت درد نمیتوانم به چیزی فکر کنم و با چند آرامبخش به خواب میروم و کابوس میبینم.
قیافهام خراب شده و از دست رفته، بدنم، دستانم را از دست دادهام.
به دلیل این که نیت ازدواج با او را نداشتم، قربانی شدم، من بیگناه بودم، این حق من نبود.
میخواهم حق رعایت شود و دختر دیگری به سرنوشت من گرفتار نشود.
فقط میخواهم عدالت اجرا شود، والسلام.
تابناک و ایسنا