الناز شاکردوست، تغییر به نفع احیا و به فراموشی سپردن کارنامه ضعیفش ؟!
در الناز شاکردوست بازیگر انقدر فیلم زیر متوسط وجود دارد که میشود او را به راحتی فراموش کرد.
میشود او را یکی از همان بازیگران معمولی سینمای عامهپسند ایران دانست
که هر سال در چند فیلم فارسی زیر متوسط بازی میکنند و انقدر به این رویه ادامه میدهند که بعد از گذشت چند سال فراموش میشوند.
کارنامه الناز شاکردوست بازیگر
بازیگرانی که نه به خاطر استعداد و توانایی که به خاطر چهره زیبایشان وارد کار بازیگری میشوند
و بعد از گذشت چند وقت، زمانی که گرد پیری بر صورتشان نشست از چرخه سینما حذف میشوند.
خیلی که باهوش و زرنگ باشند در ایام پیری حضورهای گاه و بیگاهی در سینما و تلویزیون
در نقشهای فرعی خواهند داشت. الناز شاکردوست و کارنامه هنریاش تا سال نود و شش مثال
مناسبی برای تحلیل چند خط گذشته بود. کارنامهای پُر از فیلمهای زیر متوسط و ضعیف.
کمدی/رمانتیکهای آبکی و به درد نخور. ملودرامهای سطحی و خندهدار. البته نباید همه تقصیرها را هم متوجه الناز شاکردوست دانست.
سینمای ایران سالهاست که به خاطر یک سوءتفاهم بزرگ، سینمای عامهپسند و پُرمخاطب را با سینمای
سهلانگار و سطح پایین اشتباه گرفته است. به خاطر همین تلقی غلط هم هست
که بازیگرانی مثل الناز شاکردوست نمیتوانند فیلمهای متفاوتی بازی کنند و در دام فیلمهای
اینچنینی گرفتار میشوند. شاید هیچکس، حتی خوشبینترین هوادار الناز شاکردوست هم
فکرش را نمیکرد که او در سال ۱۳۹۶ چهره متفاوتی از خود بروز دهد.
زمانی که لیست بازیگران خفگی منتشر شد همه بزرگترین نقطه ضعف احتمالی این
فیلم را الناز شاکردوست میدانستند. کیفیت کار نوید محمدزاده مشخص بود.
ابهام اصلی برسر کیفیت بازی شاکردوست در این فیلم بود. کارنامه شاکردوست انقدر کارنامه بدی بود
که نشود اُمیدی به بازی او در این فیلم داشت. اما شاکردوست نه تنها بازی خوب و متفاوتی
در فیلم فریدون جیرانی ارائه داد بلکه توانست بدل به غافلگیری اصلی سال نود و شش تبدیل شود
. خفگی در کارنامه فریدون جیرانی فیلم متفاوتی است.
جیرانی که اُستاد ساخت ملودرامهای جنایی عاشقانه است در خفگی دست به تجربه متفاوتی زده است.
تریلر روانکاوانه سیاه و سفید و بیزمان و مکانی ساخته است که در سینمای ایران نمونه مشابهی ندارد.
یک فیلم سرد که بیشباهت رمانهای روسی نبود و تماشای آن تماشاگر را به حال و هوای
آن رمانها میبرد. الناز شاکردوست در خفگی نقش صحرا مشرقی را به عهده داشت.
پرستار بختبرگشتهای که در چنگال دیوانه خطرناکی بنام مسعود سازگار اسیر میشود. بازیهای آخرین فیلم جیرانی بازیهای به شدت متفاوتی هستند.
الناز شاکردوست بازیگر فیلم خفگی جیرانی
بازیهایی با حداقل کنش و با حداقل ریاکشن. متناسب با حال و هوای سرد فیلم بازیگران
خفگی باید بازیهای سردی از خود ارائه میدادند. منتها فیلم جیرانی پا را از سری صرف هم فراتر گذاشته بود
و از بازیگران اصلی خود خواسته بود که هیچکاری نکنند. چنین رویهای بازیگر را از مهمترین ابزارش
یعنی نمایش احساسات مختلف و تحت تاثیر قرار دادن تماشاگر با تکیه بر آن احساسات محروم میکند.
پس بازیگر باید خیلی حواسش جمع باشد که چنین بازی در چنین حال و هوایی مسخره از
کار در نیاید. ممکن است برخی از تماشاگران چنین بازی را آسان و ساده بدانند. اما واقعیت
امر این است که ارائه یک بازی برونگرا همیشه راحتتر از بازیهای درونگرا و سرد است.
در بازیهای برونگرا بازیگر فرصت دارد با نمایش احساسات خود تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد.
اما وقتی که قرار است احساسات و کنش از بازی یک بازیگر گرفته شود خیلی سخت است
که بازیگر بتواند تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد. این سبک بازی مثل این است که دستهای
یک نفر ببندی و او را داخل استخر بیاندازی و بخواهی خودشت را نجات دهد. انجام چنین کاری بسیار سخت است
. اگر هوش و فراست بازیگر نباشد چنین نقشی میتواند او را بدل به یک مضحکه تمام عیار کند
. به همین خاطر و به خاطر کارنامه شاکردوست در دقایق اولیه فیلم مدام منتظریم
که شاکر دوست از پس این کار برنیاید. اما هرچه که فیلم جلوتر میرود، متوجه میشویم
ما اشتباه میکردیم و قرار است الناز شاکردوست مهمترین دلیل تماشای خفگی فریدون جیرانی باشد.
شاکردوست خوب فهمیده منظور و مقصود جیرانی از ساخت چنین فیلمی چیست.
فیلم خفگی جیرانی
جیرانی تمام تجربه سالهای فعالیتش را جمع کرده و خفگی را ساخته است.
اینجا هم جیرانی سراغ ملودرامی جنایی با مایههای پُررنگ عاشقانه رفته است
. اما به جای اینکه به سیاق تمام ملودرامها فیلم گرمی بسازد لحن سرد و متفاوت
ی را انتخاب کرده که نقطه تمایز خفگی با آثار قبلی جیرانی است. به همین خاطر شاکردوست
باید درک درستی از نقش صحرا مشرقی میداشت تا بتواند غم و بیپناهی صحرا را به خوبی از کار دربیاورد.
در تمام طول فیلم پشت نگاههای سرد شاکردوست غم و هراس عمیقی را میبینیم
که تا پیش از این در بازیهای اغلب سرخوشانه او چنین غم و هراسی را سراغ نداشتیم. صحرا میترسد آینده تلخی مثل دوست مسن و از دور خارجش زهره داشته باشد.
به همین خاطر است که عشق جنونآمیز مسعود را باور میکند و به او کمک میکند
تا نسیم را بکشد. شاکردوست به خوبی این هراس غمانگیز را در بازیاش بازتاب میدهد
و اجازه نمیدهد بازی نوید محمدزاده او را تحت تاثیر قرار دهد. صحرا مشرقی پرنده کوچک
بیخانمانی است که در چنگال دیوی بدسرشت اسیر شده است. صحرا به این موضوع واقف است
اما چاره و انتخاب دیگری ندارد. مجبور است با این دیو بدسرشت ادامه دهد.
پس غمگین و بردهوار به دنبال او راه میاُفتد و تا پایان ادامه میدهد.
آن حُزن و اندوه پشت نگاههای الناز شاکردوست مهمترین عاملی است که باعث میشود
ما چنین شخصیتی را باور کنیم. چه فیلم جیرانی را دوست داشته باشیم و چه آن را یک تجربه
ابتر و ناکام بدانیم، نمیتوانیم این موضوع را انکار کنیم که بازی شاکردوست در این فیلم بزرگترین نقطه قوت خفگی است.
الناز شاکردوست بازیگر معروف ایرانی
به همین خاطر شاکردوست و بازیاش در خفگی را میتوان بزرگترین غافلگیری سال نود
و شش دانست. شاکردوست برای احیا خودش و برای به فراموشی سپردن کارنامه
ضعیفش، مسیر بازیگریاش را تغییر داده است. بعد از خفگی در کنار امیر جعفری در یک تئاتر بازی کرد
و نقش اصلی فیلم فرزاد موتمن سراسر شب را به عهده گرفت. این انتخابها نشان میدهد
الناز شاکردوست میخواهد مسیر متفاوتی را در بازیگری طی کند. با خفگی نشان داد
توانایی این کار را دارد. اگر شاکردوست بتواند مسیری را که با خفگی آغاز کرده به خوبی ادامه دهد
میتوانیم اُمیدوار باشیم بازیگر زن خوب دیگری به سینمای ایران اضافه شده است.
بیشتر بدانید:جزئیات حادثهای که الناز شاکردوست را تا دم مرگ برد/ تونلی رو به خورشید
الناز شاکردوست بازیگر سینما مدتی قبل در جریان ضبط سکانسی از این فیلم
که قرار بود در آن صحنه غرق شدن شخصیت زن فیلم با نام بهار با بازی او ضبط شود، نزدیک بود به راستی در دریا غرق شود.
به گفته امیر گرجی جانشین تولید فیلم «تابو» در این سکانس بهار بعد از دعوا
با پدرش به دریا میزند اما از آنجا که این صحنه خیلی ناگهانی به ذهن خسرو معصومی رسیده بوده،
پیشگیریهای لازم انجام نشده بود. به این دلیل که بهار در فیلمنامه قصد خودکشی دارد
و شنا هم بلد نیست، شاکردوست مجبور بوده تا میانههای دریا در حالی که شنا نمیکند پیش برود اما موجی بلند باعث میشود او زیر آب برود و…
شاکردوست هفته گذشته در گفتگوی تلفنی با برنامه «پرانتز باز» رادیو نمایش
که به سردبیری و تهیهکنندگی مارال دوستی روی آنتن میرود، برای اولین بار این واقعه را با جزئیات شرح داد:
الناز شاکردوست بازیگر فیلم تابو
قرار بود آنقدر در دریا پیش بروم که کسی مرا نبیند
وی گفت: در حال حاضر صدای من را از میانکاله استان مازندران میشنوید.
این اتفاق به این صورت بود که ما صحنه فیلمبرداریمان یعنی لوکیشن ما کنار دریا، نزدیک یک کشتی
به گل نشسته به نام میانکاله بود. آن روز قرار بود ما صحنه خودکشی دختر فیلم به نام بهار را بگیریم
که نقشش را من بازی میکنم. بعد از این که در سکانسی دعوای سختی با پدرم یعنی کسی
که نقش پدرم را بازی میکند، داشتم، قرار بود به دریا رفته و در دریا آنقدر پیش بروم تا جایی که کسی من را نبیند.
به گردابی افتادم که چهار نفر را کشته بود
شاکردوست افزود: در انتها هم به سمت راست بروم؛ یعنی آن جایی که این کشتی به گل نشسته
و نتیجه اینکه از دید دوربین مخفی بمانم. اما هیچ کدام ما نمیدانستیم این کشتی به گل نشسته
در انتهای پاشنه خودش پروانهای دارد که این پروانه هنوز کار میکند و باعث میشود
که آب در گرداب جمع بشود، هر چیزی را که نزدیکش میشود ببلعد و تاکنون چهار نفر پیش از این، به همین شکل غرق شدند.
گفتگو با الناز شاکردوست بازیگر فیلم تابو
نیروی آب فراتر از توانم بود
این بازیگر ادامه داد: داستان همان طوری که برنامهریزی کرده بودیم پیش رفت، من آنقدر شنا کردم
که از دید دوربین مخفی ماندم و در گوشه راست کشتی منتظر ماندم و شروع کردم با پا شنا کردن.
ناگهان احساس کردم که نیروی زیادی دو پایم را به سمت پایین میکشد. من با اینکه شناگر خوبی هستم، با تمام قدرت فقط دست و پا میزدم
. مدام سعی میکردم شنا کنم تا مقاومت کرده باشم چرا که نیروی آب زیادتر از توان من بود.
حلالم کن که نتوانستم برایت کاری کنم
شاکردوست دنباله حادثه را اینگونه شرح داد: نکته دیگر این که این اتفاق همان زمانی بود که برف زیادی آمده بود
. هوا بسیار زیاد سرد بود و از جایی به بعد سردی آب اجازه نمیداد که قلب من خون را پمپاژ کند.
تمام بدن من سِر شده بود و من تمام تلاشم را برای زنده بودن میکردم.
دقیقا در لحظههای آخر حتی یکی از بچههای صحنه که تا نزدیکی من آمده بود با صورتی گریان گفت:
حلالم کن خانم شاکردوست، نتوانستم برایت کاری کنم…
تجربه الناز شاکردوست بازیگر فیلم تابو
مرگ را با تمام شکوهش پذیرفتم
وی یادآور شد: آنقدر فشار آب زیاد بود که هر کسی به دلیلی نمیتوانست به من نزدیک شود.
شاید فاصله زیاد نبود اما سردی هوا و فشار آب همه را ناچار به برگشت میکرد
. من کم کم میدیدم که عوامل فیلم شبیه آدمهای کوچک سیاهی میشوند
که لحظه به لحظه محوتر میشدند و من حتی دیگر داد هم نمیزدم چرا که انرژیام را بیشتر از دست میدادم.
در لحظه آخر که من تسلیم شدم و مرگ را با تمام شکوهش پذیرفتم،
تونل مرگ را رو به خورشید دیدم و هرگز خورشید را به این زیبایی ندیده بودم.
تونل مرگ را تجربه کردم
شاکردوست تأکید کرد: خوشحالم که تونل مرگ را تجربه کردم در همین لحظه نردبان سپید
رنگی سمت من انداخته شد و باید اعتراف کنم، من فکر کردم این همان مرگ است
اما ماجرا طور دیگری بود؛ یک زن و مرد ترکمن در این کشتی به گل نشسته زندگی میکردند
یعنی بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس اسلامی آنها را در این کشتی گذاشته
تا از کشتی مراقبت کنند، چرا که آهنهایی که در این کشتی است اهمیت دارد
و این زن و مرد با حقوق ماهی دویست هزار تومان از این کشتی مراقبت میکنند.
در کشتی به هوش آمدم
وی در پایان گفت: این زن و مرد ترکمن از صدای داد و بی داد عوامل ماجرا را فهمیده بودند
و این نردبان را سمت من پرت کردند، البته من از سرمای زیاد، از هوش رفته بودم
و حتی مرد ترکمن به گفته خودش میگوید احتمال دادم کتفت در برود اما خودم را قانع کردم
که جانت مهمتر است. من بعد از اینکه به هوش آمدم در کشتی بودم.
رویداد ۲۴ و مهر