ایرج طهماسب مجری برنامه کلاه قرمزی در کنار دختر و دامادش
عکسی از ایرج طهماسب به همراه دختر و دامادش را مشاهده می کنید.
ایرج طهماسب
جزئیاتی از ایرج طهماسب: من آقای مجری نیستم
مجله ای با ایرج طهماسب درباره نویسنده بودن، تلخی بیپایان و… گفتوگو کرده است.
در مقدمه این گفتوگو آمده است: «ایرج طهماسب را سالهاست به عنوان «آقای مجری» میشناسیم.
کسی که با عروسکها حرف میزند و برای نسل ما با مجموعه «کلاه قرمزی» به همراه حمید جبلی
خاطره ساخته است. حالا این آقای مجری، مجموعه داستان کوتاهی به اسم «سه قصه» منتشر کرده است
که به گواه چاپ متعددش با استقبال روبهرو شده است. برای بار اول که تماس گرفتیم
تا درباره این کتاب با طهماسب صحبت کنیم، شرط گذاشت که اصلا درباره «کلاه قرمزی» صحبت نمیکند.
شرط معقولی بود و راه را برای هرگونه شیطنت ژورنالیستی میبست.
کسی که اصلا تن به مصاحبه نمیدهد، این بار حاضر شد با چلچراغ درباره
قسمتی از ایرج طهماسب مصاحبه کند که هیچ کدام ما تا قبل از انتشار «سه قصه»
از آن خبر نداشتیم؛ ایرج طهماسبِ نویسنده. اگر بخواهم روراست باشیم، تا قبل از این
که داستانهایش را بخوانم فکر میکردم، خب این هم یکی از سینماییهاست که میخواهد
بگوید من بلدم داستان بنویسم اما این پیشداوری با خواندن داستان دوم کتاب کاملا از بین رفت.
ایرج طهماسب مجری برنامه کلاه قرمزی
تسلط طهماسب بر کلمه و فرم داستاننویسی بیشک کم از یک نویسنده کاربلد نداشت.
پشت آن مجری صبور و مهربان و گاهی عصبانی که ما در ذهن ساختهایم، نویسندهای هست
که تازه میخواهد بعد از سالها نوشتههایش را به چاپ برساند.
در یکی از پارکهای مجیدیه مشغول عکاسی از ایرج طهماسب هستیم. از طهماسب
میخواهیم که هنگام عکاسی بخندد و او به زیبایی لبخند میزند؛ لبخندی که انگار
یک حالِ خوش پشتش است. میپرسیم: آقای طهماسب این روزها حالتان خوب است؟
طهماسب در جواب فقط لبخند میزند. همکارم میگوید از یکی از دوستهایش پرسیده
حالش چطور است، او هم در جواب سفت و محکم گفته: “عالیه عالی.” ایرج طهماسب
همان طور که برای عکاسی به دوربین لبخند میزند، میگوید: “دروغ گفته!”
بخشهایی از این گفتوگو را با هم میخوانیم:
– واقعیت این است طی این سالها که کار اصلیام نوشتن سریال و فیلم است،
هیچوقت فرصت نبوده تا به چیزهایی که قبلا نوشتم، مراجعه کنم.
– یک چهرهای از من در نظر مردم درست شده تحت عنوان “آقای مجری” که با چیزی که خودم هستم، تفاوت دارد.
– من ایرج طهماسب هستم که در کنارش یک آقای مجریای هم وجود دارد.
– دلم میخواست ایرج طهماسب را بیاورم جلوتر و کمی توضیحش بدهم.
مقدار بسیار زیادی نوشتم و حالا این شروعش است و این هم لطف آقای پوریا عالمی بود که مسبب شد این کار را انجام بدهیم.
تلخی بخشی از لذتهای زندگی
– اصلا تلخ نیستم به این معنایی که شما میگویید. تلخی بخشی از لذتهای زندگی است.
یعنی برای این که بخندید، باید قبلش یک ماجراهایی داشته باشید، یک ناراحتیهایی داشته باشید
که خندهتان بیاید. من دو طرفه میبینم احساسهای زندگی را.
– وقتی میگوییم نعمت، یعنی قبلش یک گرفتاریهایی وجود دارد. وقتی میگوییم رفاه،
سیری و داشتن، یک مرحله قبلش نداشتن و فقر و خیلی چیزهای دیگر بوده. این دو تا
با همدیگر معنی دارند. یعنی این شکلی نیست که تصور این باشد که فقط چیزهای
خوب یا تلخ وجود داشته باشند. نه، این دو تا کنار یکدیگر هستند.
– برای شادی باید فشارهایی بر شما گذشته باشد که حالا خندهتان دربیاید وگرنه فکر نمیکنم
خیلی جالب باشد از صبح تا شب بخندید و شاد باشید. تلخیها هم همین شکلی است.
اگر تلخیای وجود داشته باشد، ممکن است سرآغاز یک شیرینی و یک امید باشد.
بنابراین وقتی از تلخی میگوییم، در پایان آن یک چیز شیرین قطعا پیدا میشود.
– از بچگی علاقه به نوشتن داشتم و از سیزده – چهارده سالگی مینوشتم.
هم قصه نوشتم، هم شعر نوشتم، با این تصور که حالا بعدها اینها را منتشر میکنم.
در حقیقت دغدغه ادبیات داشتم؛ دغدغه این که سبکها و شیوههای نگارش را کشف بکنم
تیتر۲۰ و ایسنا