واکنش جالب مهراب قاسمخانی به موجودی حساب وزیر!
مهراب قاسمخانی با انتشار نوشته کوتاهی با موضوع تلفظ نام موزه لوور و مطرح شدن موجودی حساب وزیر در مجلس شوخی کرد. شوخی مهراب قاسم خانی با وزیر در اینستاگرامش در ادامه آمده است.
شوخی مهراب قاسم خانی با وزیر
مهراب قاسمخانی، نویسنده سینما و تلویزیون در اینستاگرام نوشت:
«متاسفانه اون نماینده عزیزى که با تلفظ کلمه “لوور” درگیر شده بودن و به نظر میاد
که حتى واژه “موزه” رو هم نشنیده بودن و داشتن “موضع” تلفظش میکردن،
اجازه ندادن به اندازه کافى لذت ببریم از اون بخش از دفاعیات وزیر محترمى که داشتن میفرمودن توى حسابشون چهار میلیون تومن پوله.
از مسئولین خواهش میکنیم که حرفا و کاراى با مزه شون رو جورى برنامه ریزى کنن
که باعث دیده نشدن کاراى با مزه همکارانشون نشه. بالاخره اون عزیزان هم کلى زحمت کشیدن و فکر کردن
کاش یه شماره حساب اعلام بشه که شب عیدى مردم کمک کنن به مسئولین که جلوى زن و بچه شرمنده نشن.
در ادامه شوخی مهراب قاسم خانی با وزیر آمده است, به جان خودم اینا بعد از سخنرانىها میرن اون پشت میخندن و به رفیقشون میگن
“حال کردى گفتم؟ رد کن بیاد” رفیقه هم در حالى که کف کرده و داره شرطش رو میده،
میگه: “بابا دمت گرم، عمراً فکر نمیکردم بتونى بدون این که خندهات بگیره بگیش”
بعد در حالى که سر اینکه رفیقه توى سخنرانى بعدى بگه ” من توى یه زیر زمین چهل مترى مستاجرم” شرط میبندن
، میخندن و میرن شرح عکس: مینا لوزا، موضع لوبر.»
همچنین بخوانید:خانه رویایی مهراب قاسمخانی و شقایق دهقان
یک خانه ۳۵-۳۰ ساله در منطقه قیطریه که زمانی لوکیشن فیلمبرداری یکی از کارهای سروش صحت بوده،
حالا خانه رؤیایی مهراب قاسمخانی، شقایق دهقان و پسرشان نویان است. «دور تا دور خانه قبلیمان را برج ساخته بودند. نه نور داشتیم، نه تلویزیون چیزی میگرفت و نه موبایل آنتن میداد. یک پاسیوی دو در دو داشتیم که نصفش را ماشین لباسشویی گرفته بود. من ته یک سبد رخت چرک را بریده بودم و با میخ به دیوار زده بودمش و سبد بسکتبال شده بود.
خانه مهراب قاسمخانی و شقایق دهقان
پسرم میرفت در پاسیو بسکتبال بازی میکرد و به آنجا حیاط میگفت؛ به یک پاسیوی چهار متری
که دور تا دورش ۲۰ متر دیوار داشت!» و شقایق دهقان پشت حرفهای همسرش را میگیرد:
«هرکسی سبک زندگی خودش را دارد. خیلیها ممکن است کاری که ما کردیم را درک نکنند.
بگویند این درست نیست که آدم خانه خودش را بفروشد و با پولش برای خانهای که رهن کرده این همه خرج کند.
من هم به اندازه آنها نگران آینده هستم بهخصوص نگران آینده بچهام. برای همین فکر میکنم
میارزد که آدم این کار را انجام دهد، در عوض بچهاش بتواند در حیاط بازی کند، نور آفتاب بخورد،
نفس بکشد!» میگویند یک مدت به سرشان زده بوده که بروند حوالی جاجرود، زمینی چیزی بخرند
و آنجا برای خودشان خانهای بسازند اما چون نویان مدرسه میرفت عملا نمیشد که هر روز او را تا تهران بیاورند
و برگردانند. «بزرگترین آرزوی زندگی من این است که یک روزی خودم یک خانه بسازم؛
آنطوری که دلم میخواهد.» این را مهراب میگوید و بعد نگاهی به دیوار آجری روبهروی هال میاندازد،
نفس عمیقی میکشد و با رضایت فوتش میکند بیرون: «من همیشه همینطوری زندگی کردم.
خیلی نگران آینده نیستم. با خودم فکر میکنم الان که چهل و یکی، دو ساله هستم
اگر آنطوری که دوست دارم زندگی نکنم، دیگر کی این کار را میتوانم انجام دهم.»
آن روبهرو، روی دیوار آجری که مهراب خودش درست کرده، عکس شقایق را قاب گرفتهاند.
او هم به اندازه آقای همسر ماجراجوست: «من سالهای اول زندگیام را شمال زندگی کردم.
تا هفت سالگی اصلا کفش پا نمیکردم بس که پابرهنه روی چمنها میدویدم. حالا دلم نمیآید
بچهام توی آپارتمان همهاش پای تلویزیون بنشیند. اگر کار اجازه میداد اصلا از تهران میرفتیم
اما حالا که نمیشود این کار را کرد، حداقل سعی کردیم خانهمان را جوری درست کنیم که بشود تویش نفس کشید.»
خانم و آقای قاسمخانی میگویند به سه سال دیگر فکر نمیکنند. به وقتی که قرارداد رهن
این خانه تمام میشود؛ همانطوری که به هزینههای خانه جدید فکر نکردهاند. آنها از آن آدمهایی نیستند که آرامش زندگی را با ماشین حساب، محاسبه کنند.
خبر آنلاین و مجله منزل