جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

اعتیاد

اعتیاد پدر در خانواده دخترک عاشق مهر و محبت را راهی بهزیستی کرد

دختر کوچولو که دوست داشت همانند فیلم ها که پدری مهربان دست نوازش بر سر دخترش می کشد پدر او نیز به او مهر و محبت کند اما پدرش با اعتیادی که داشت رویاهای او را نقش برآب کرد و دخترک تصمیم گرفت برای ادامه زندگی به بهزیستی برود

وقتی از سربازی برگشتم عشقم را با پسر خاله اش دیدم

رکنا: آن قدر در لجنزار مواد افیونی دست و پا می زدم که هرگز تصور نمی کردم روزی نسیم خوشبختی از کویر خشک زندگی ام عبور کند. همواره با این اندیشه شب را به صبح می رساندم که روزی جسدم در کنار زباله های حاشیه شهر طعمه حیوانات خواهد شد اما وقتی خدا را از ته قلبم صدا زدم ناگهان باران عشق، دشت تاریک زندگی ام را آبیاری کرد و من رنگین کمانی از خوشبختی را در این دشت پر از گل های زیبا به نظاره نشستم.

برادر شوهرم دست از سرم برنمی داشت تا اینکه…

کار از کار گذشته بود‌. با آنکه خیلی زود او را به بیمارستان رساندیم، تقلای پزشکان بی‌نتیجه ماند. مرگ شوهرم داغ بزرگی روی سینۀ خانواده‌اش گذاشت. من هم در اولین سال زندگی مشترکم رخت عزا به تن کردم و بیوه شدم.

آرون گروپس