سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان ضرب المثل ، فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه

اشتراک:
فلفل نبين چه ريزه فال و طالع بینی
تمام عبارات معروف و ضرب المثل هایی که ما همواره استفاده می کنیم داستان جالبی دارند که ریشه در فرهنگ ما دارد و آن قول یا سخن معروف شده است و البته خیلی ها داستان آن را نمی دانند. امروز داستان داستان ضرب المثل فلفل نبين چه ريزه بشكن ببين چه تيزه را برایتان آورده ایم با ما همراه باشید.
ضرب المثل در فرهنگ ما بسیار پرکاربرد است به طوری که همه ما در جملات روزمره و عادی روزانه همواره از چندین ضرب المثل استفاده می کنیم و شاید دلیل آن این باشد که سعی می کنیم با زدن حرفهای دو پهلو گاهی طرف مقابل را ناراحت نکنیم و در لفافه حرف را به او برسانیم و شاید هم گاهی می خواهیم به کنایه سخن بگوییم. داستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه را با هم در ادامه ببینیم.

فلفل نبین  چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه

موشی بنام فلفلی در دشت برای خودش لانه ای درست کرد و خیالش راحت بود که زمستان را بخوبی
سپری می کند.

یک روز گاوی برای علف خوردن به دشت آمد وروی لانه آقا موشه نشست و مشغول استراحت شد.

موش آمد و از آقای گاو خواهش کرد که از روی لانه اش بلند شود تا خراب نشود.
ولی گاو هیچ توجهی به موش نکرد و گفت : ” تو نیم وجبی به من دستور می دهی که
از اینجا بلند شوم.
می دانی من کی هستم ، می دانی من چقدر قوی و پر زورم ، حالا برو پی کارت و
بگذار استراحت کنم.

فلفل نبین چه ریزهداستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه

داستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه

موش دوباره خواهش و التماس کرد ولی فایده ای نداشت و گوش آقا گاو به این حرفها بدهکار نبود.
موش پیش خودش فکر کرد ، حالا که با خواهش کردن مشکلش حل نشده باید کار دیگری بکند.

بعد یکدفعه روی آقا گاو پرید.گاو از خواب بیدار شد و خودش را تکان داد.
موش روی گوش گاو پرید و یک گاز محکم از گوش او گرفت.
گاو از جایش بلند شد و شروع به تکان دادن سرش کرد.
ولی موش روی زمین پرید و در یک سوراخ پنهان شد و گاو نتوانست کاری کند.

وقتی گاو دوباره خوابش برد ، موش دم گاو را گاز گرفت و روی درخت پرید.‌گاو از درد بیدار شد.‌خیلی
عصبانی بود ، سعی کرد که بالا بپرد و موش را بگیرد تا ادبش کند ولی دستش به او نمی
رسید.

فلفل نبین چه ریزهضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه

موش گفت : ” اگه بازم روی لونه من بخوابی ، گازت می گیرم . “ گاو دید ، چاره ای ندارد جز اینکه
از آنجا برود و جای دیگری بخوابد. گاو پیش خودش گفت : ” فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه.
با این قد و قواره فسقلی اش چه جوری حریف من شد.

موش با اینکه خیلی کوچکتر از گاو بود توانست مشکلش را حل کند.

پس کارآیی هر کس و هر چیز به قدو قواره اش نیست ، مثل فلفل قرمز ،‌با اینکه کوچک است
ولی وقتی می خوریم از بس تند است دهانمان می سوزد.

کودکان

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس