جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان ضرب المثل تو از تو؛ من از بیرون

اشتراک:
ضرب المثل تو از تو من از بیرون فال و طالع بینی
از شیرینی های زبان فارسی ضرب المثل ها و حکایت های زیبایی است که در یک جمله خلاصه شده اند. داستان ضرب المثل تو از تو من از بیرون را در ادامه بخوانید.

شاید برخی از ما فکر کنیم مثل های زیادی را بلدیم اما برخی ضرب المثل ها را احتمالا هرگز نشنیده ایم. شنیدن و بررسی داستان های ضرب المثل ها همیشه جالب و جذاب است و کمک زیادی به بالا بردن هوش اچتماعی ما می کند. داستان ضرب المثل تو از تو من از بیرون را در پرشین وی بخوانید.

ضرب المثل تو از تو من از بیرون

یکی بود، یکی نبود.مرد ساده لوحی بود که سه تا گوسفند
داشت.یک روز تصمیم گرفت گوسفندانش را به بازار مال فروش ها ببرد و بفروشد و با پول آن ها یک
گاو شیرده بخرد.وقتی می خواست از خانه خارج شود، به همسایه اش برخورد.همسایه سلامی کرد و گفت: « او غور
به خیر! کجا صبح به این زودی؟»

مرد ساده لوح تصمیمش را با همسایه در میان گذاشت.همسایه گفت: « این
سه گوسفندت را خیلی شیرین بخرند، به شش سکه می خرند.در حالی که گاو شیرده را به کمتر از ده
سکه نمی توان خرید.»همسر مرد ساده لوح که شاهد گفت و گوی آن ها بود، گفت: «دو من پشم توی
خانه داریم، آن را هم می فروشم.»همسایه گفت: «دو من پشم را هم حداکثر به دو سکه ی طلا می
خرند.با این حساب، باز دو سکه کم دارید.»مرد ساده لوح گفت : «حالا بروم بازار، ببینم چه می کنم.شاید توانستم
گوسفندانم را به قیمت بیشتری بفروشم.»وقتی مرد ساده لوح وارد بازار مال فروش ها شد، با خود تصمیم گرفت که
قیمت بالاتری روی گوسفندانش بگذارد.هر کس قیمت گوسفندانش را می پرسید، می گفت: «ده سکه کمتر نمی دهم.»

داستان مثل ضرب المثل تو از تو من از بیرون

تا ظهر
کسی حاضر نشد گوسفندان او را بخرد.سر ظهر که بازار خلوت شده بود و مردم به دنبال ناهار و استراحت
رفته بودند، یک نفر از راه رسید و گفت: «بابا! این سه تا گوسفند را چند می فروشی؟»

مرد ساده
لوح گفت: «ده سکه!»خریدار نگاهی به گوسفندها کرد و گفت: «قبول دارم، می خرم.»مرد ساده لوح ، خوشحال شد و
گفت: «ده سکه بده و گوسفندها را ببر.»خریدار وانمود کرد که دنبال کیسه ی پولش می گردد.تمام جیب هایش را
جست وجو کرد و آخر سر گفت: «خیلی متاسفم.کیسه ی پولم را جا گذاشته ام.»

مرد ساده لوح که
نمی خواست مشتری به آن خوبی را از دست بدهد، گفت: «عیبی ندارد؛ من همین جا می مانم، برو پول
بیاور.»

خریدار که در اصل خریدار نبود و از صبح با دیدن رفتار صاحب گوسفندها فهمیده بود که او مرد
ابله و نادانی است، گفت: «راست می گویی؛ بهتر است من بروم کیسه ی پولم را بیاورم.اصلاً چطور است تو
یکی از گوسفندها را گرو نگه داری تا من دو تای دیگر را ببرم و با کیسه ی پولم برگردم.وقتی
برگشتم و پولت را دادم، گوسفند سوم را هم به من بده.»

داستان ضرب المثل های ایرانی

مرد ساده لوح قبول کرد.دزدی که خودش را
خریدار جا زده بود، دوتا از گوسفندها را برداشت و برد.مرد ساده لوح هم در انتظار ماند تا او برگردد.اما
اگر شما در کف دستتان مویی می بینید، مرد ساده لوح هم توانست یک بار دیگر دزد و گوسفندها را
ببیند

از آن طرف، همسر مرد ، پشم های خانه اش را برداشت و به دوره گردی که از
در خانه اش می گذشت داد.دوره گرد گفت: «منی چند؟»همسر مرد ابله گفت: «دو من است.هر من آن را به
یک سکه می فروشم.روی هم می شود دو سکه.»

ضرب المثل تو از تو من از بیرونضرب المثل تو از تو من از بیرون

دوره گرد، پشم ها را توی ترازو گذاشت و گفت: «خانم!
این که دو من نیست.کمتر است.زن که نمی خواست مشتری پشم را از دست بدهد، فوری النگوهای طلایش را از
دست هایش در آورد و روی پشم گذاشت و گفت: «حالا چی؛ حالا دو من شد یا نه؟»

دوره گرد
که اصلاً انتظار نداشت با چنین صحنه ای برخورد کند.دیگر حرفش را نزد دو سکه به زن داد و النگوها
و پشم ها را برداشت و برد.مرد ساده لوح تا عصر انتظار کشید.هوا که رو به تاریکی می رفت، فهمید
گولش زده اند و دو تا از گوسفندهایش را مفت و مجانی از چنگش در آورده اند.طناب گوسفند باقی را
گرفت و دست از پا درازتر به خانه برگشت به خانه که رسید، داستانش را برای همسرش تعریف کرد.

مثل های ایرانی

همسرش لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت: «ولی من گول نخوردم و پشم ها را به دو سکه فروختم.این هم
دو سکه ای که از دوره گرد گرفتم.این را هم بگویم که تازه پشم ها کمی از دو من کمتر
بود.من دوره گرد را گول زدم و النگوهایم را روی پشم ها انداختم تا بهانه نگیرد.»

تو از تو من از بیرونتو از تو من از بیرون

مرد ساده لوح فهمید
که زنش هم دسته گل دیگری به آب داده است.نمی دانست چه بکند.فقط از روی ناراحتی رو کرد به زنش
و گفت: «عزیزم! تو از توی خانه و من هم بیرون از خانه باید همین جوری تلاش کنیم تا ببینیم
کی می توانیم گاو شیرده بخریم.»

از آن به بعد، کسانی که معامله و کاری را با هم شروع کنند
و هر دو به جای سود، زیان ببینند، این مثل را درباره ی خودشان به کار می برند.

درباره ضرب المثل

ضرب‌المثل گونه‌ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن‌ها نهفته است. بسیاری از این داستان‌ها از یاد رفته‌اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این‌حال، در سخن به‌کار می‌رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی: داستان زدن) است.

 

کلمه” مثل ” عربی است و کلمه فارسی آن “ متل ” است . وقتی مثل گفتن صورت بی ادبانه پیدا کند آن را متلک می گویند .
در همه زبانهای دنیا ضرب المثل فراوان است . بعضی از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .

تبیان ـ آریا

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس