جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

طیبه عباسیون پزشک کشورمان از زندگی و بازگشتش به ایران می گوید

اشتراک:
طیبه عباسیون مهارت های زندگی
دکتر طیبه عباسیون در سال 1340 در تهران به دنیا آمد. او متخصص مغز و اعصاب می باشد. مصاحبه کامل دکتر طیبه عباسیون درباره زندگی شخصی و کارش را در این مطلب بخوانید.

دکتر طیبه عباسیون در فروردین ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی در میدان خراسان تهران به دنیا آمد. پدرش از تجار قدیم بود بود. در سال ۶۳ ازدواج کرد و تحصیلاتش تا سال ۶۸ ادامه داده و در آن سال وارد رزیدنتی نورولوژی شد.سه سال در ایران بود و در سال ۷۱ به اتفاق خانواده عازم انگلستان شد . با زندگی دکتر طیبه عباسیون در این شماره از زندگی افراد مشهور بیشتر آشنا شوید.

طیبه عباسیون

برنامه “حیاط خلوت” با مروری بر زندگی دکتر طیبه عباسیون متخصص بیماری های مغز و اعصاب و صرع به روی آنتن رادیو گفت و گو رفت.

در کجا به دنیا آمدید.

عباسیون: فروردین سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی، سنتی تهرانی به دنیا آمدم.
فرزند آخر یک خانواده نسبتا پر جمعیت هستم.
پدرم از تجار قدیم تهران بودند و بسیار انسان فرهیخته و با فرهنگی بودند.
چهار خواهر و یک برادر دارم.
من در جنوب شهر تهران در منزلی در میدان خراسان به دنیا آمدم.

بیشترین آموزه های اخلاقی، فرهنگی و دینی ام را مرهون پدرم هستم

به یاد دارید که محیط زندگی تان چه اثری بر شما داشته است؟

عباسیون: بیشترین آموزه های اخلاقی، فرهنگی و دینی
ام را مرهون پدرم هستم.
پدرم متولد سال ۱۲۸۵ بودند و با اینکه آن سال ها به دنیا آمده بودند به علوم قدیم آشنایی داشتند
و به علت اینکه تاجر بودند به زبان انگلیسی آشنا بودند.
تمام سودایی که پدرم در سر داشتند تربیت فرزند صالح بود.

از سال ۴۹ که نه ساله شدم به من آموخت که مقلد امام خمینی باشیم و در آن زمان رساله
امام را با وجود اینکه گفتن نام امام در آن زمان جرم بود چه رسد به داشتن رساله ایشان، اما
ما در منزل مان داشتیم.

گفتگو با طیبه عباسیون

پدرتان در آموخته های بعدیتان نقشی را داشته اند؟

عباسیون: بیشتر در من ایجاد انگیزه خدمت به مردم را داشتند.
ایشان یکی از آرزوهایشان این بود که یکی از فرزندانشان پزشک شود.

شما تنها پزشک در خانوادتان هستید؟

عباسیون: من تنها پزشک در خانواده خودم هستم ولی در خانواده درجه دو بنده، آقای دکتر عباسون جراح اعصاب پسرعمویم
هستند و همین طور پزشک های زیادی را در خانواده داریم.

بقیه خانواده تان چه تحصیلاتی را داشته اند؟

عباسیون: خواهرانم به جز یکی از آنها همگی با وجود اینکه اجازه درس خواندن به دختران
داده نمی شد، تحصیل کرده اند و لیسانسیه هستند و بعد معلم شدند و برادرم نیز لیسانس گرفت.

پدرم آنقدر در آموزش تعلیم و تربیت و اخلاق و مذهب بود که جزو موسسین جامعه تعلیمات اسلامی آن زمان
یعنی سال ۱۳۳۲ بود.
پدرم به همراه مرحوم برهان به جامعه تعلیمات اسلامی رفتند و مدرسه محمدیه اسلامی را برای دختران پدرم تاسیس کردند
و مرحوم برهان برای پسرها.

آیا پدرتان در نهضت ۱۵ خرداد، حضور سیاسی داشته اند؟

عباسیون: بیشترین تظاهرات نهضت ۱۵ خرداد در حوالی میدان خراسان
صورت گرفت، خانه ما در آنجا بود.
مرحوم طیب نیز، همسایه ما بودند.
من در آن موقع دو سال و سه ماهه بودم ولی به یاد دارم صحنه هایی را که پسر مرحوم
طیب را از پشت بام منزل شان فراری دادند و به منزل ما آوردند تا دستگیر نشود.

طیبه عباسیونبیوگرافی طیبه عباسیون

دوران کودکی تان چگونه بود؟

عباسیون: ما خیلی شاد بودیم نه اینکه با اسباب بازی شاد باشیم بلکه با مهمانی
دادن، با هم بازی کردن.
ما همگی باهوش بودیم.

از خانواده فعلی تان با ما صحبت کنید.

عباسیون: زمانی که انقلاب شد من ۱۸ ساله بودم.
در جریانات انقلاب فعال بودم و در تظاهرات شرکت می کردم.
در مدرسه خوارزمی در خیابان ولیعصر درس می خواندم.
در آن موقع به رشته ریاضی علاقه پیدا کرده بودم و با اولین کنکور در رشته مهندسی کامپیوتر در دانشگاه
شهید بهشتی قبول شدم.
بعد از یک الی دو ترم انقلاب فرهنگی و جنگ شد و من هم عضو بسیج شدم و عازم جبهه
های جنگ شدم.

به جبهه عازم شدم ولی چیزی بلد نبودم، قرار بود در آنجا آموزش های لازم را ببینم، البته برای رادیو
آبادان مقالاتی را می نوشتم و کار فرهنگی انجام می دادم، به تهران برگشتم تا دوره های کمک های اولیه
را آموزش ببینم.
به یاد دارم به بیمارستان جرجانی رفته بودم تا یاد بگیرم چگونه زخم ها را پانسمان کنم، در آنجا برخورد
بد یک دستیار داخلی با بیماری را دیدم و یادم می آید به در تکیه دادم و از خدا خواستم
به من توفیق بدهد تا پزشک شوم و به مردم خدمت کنم.
یکسال بعد، وقتی کنکور پزشکی برگزار شد سه ماه درس خواندم و پزشکی دانشگاه شهید بهشتی با رتبه بسیار خوبی
را در سال ۶۲ قبول شدم.

خانواده طیبه عباسیون

در سال ۶۳ ازدواج کردم.
همسرم در آن زمان در دانشگاه امیرکبیر همزمان تحصیل و تدریس می کرد و در سال ۶۵ خداوند دختری به
نام زهرا به من داد و الان ایشان کارشناس حقوق بین الملل هستند و در یک یک شرکت بین المللی
مشغول به کار هستند.

تحصیلاتم تا سال ۶۸ ادامه دادم و در آن سال وارد رزیدنتی نورولوژی شدم.
سه سال در ایران بودم و در سال ۷۱ به اتفاق خانواده عازم انگلستان شدم.
حدود پنج سال و نیم در آنجا بودیم و تخصص من از انگلستان است.
با اینکه شرایط ماندن در آنجا بود اما دو هفته پس از اتمام تحصیلاتم به ایران برگشتیم.

در انگلستان خداوند فرزند پسری به من داد که الان دانشجوی سال سوم دانشکده پزشکی دانشگاه تهران هستند.

در ایران مردم برعکس مردم انگلستان قدردان زحمات پزشکان هستند

تحصیلات همسرتان در چه زمینه ای است؟

عباسیون: همسرم دکترای
فنی مهندسی نساجی دارند.

زندگی شخصی طیبه عباسیون

دلیل بازگشت تان به کشور چه بود؟

عباسیون: دلیل بازگشتم هم خدمت به مردم بود که از زمان بچگی در
درونم بود.
این مساله انگیزه جدی برای من بود.
از آنجا که از دوران کودکی تمکن مادی داشتیم، مساله مادی برای ماندن مطرح نبود.

در آنجا بیماران هرکاری را که ما انجام می دادیم انجام وظیفه می دانستند در حالی که در ایران مردم
قدردان زحمات پزشکان هستند.
با اینکه الان هم می توانم به انگلستان بروم و در آنجا طبابت کنم اما قصد برگشت ندارم چون حس
خوبی را ندارم.

دوم اینکه ما در آنجا شهروند درجه دو هستیم در حالی که در کشور خودمان شهروند درجه یک هستیم و
مردم قدردان طبابت ما هستند.

سوم اینکه، من سیستم پزشکی که در انگلستان حاکم بود را نپسندیدم، مثلا اگر کسی دستش خواب می رفت، سه
ماه در نوبت بود تا به من مراجعه کند.
در حالیکه رسیدگی ما در ایران ده روز می باشد.

شما ساعت های کاریتان را در بیمارستان آراد می گذرانید؟

عباسیون: بله، ساعت های کاری زیادی را به خصوص هنگام
صبح در بیمارستان آراد می گذرانم ولی در کنار آن به مطب می روم و در کارهای خیریه و انجمن
های علمی صرع و ام.اس و کمک به انجمن سکته مغزی از جمله کارهایی است که انجام می دهم.

طیبه عباسیونزندگینامه طیبه عباسیون

چگونه شد که فوق تخصص در رشته صرع را انتخاب کردید؟

عباسیون: من به بافت، کارایی و امواج مغز، علاقه
خاصی داشتم و دارم و صرع هم تغییرات دشارژ های ناگهانی امواج مغز است.

اشاره داشتید که خانواده ای متدین داشتید و در محیطی مذهبی بزرگ شدید، ازدواجتان سنتی بود یا انتخاب خود شما
بود؟

عباسیون: ازدواج ما سنتی بود، در سال ۶۳ این ازدواج صورت گرفت و ما به صورت سنتی با هم
آشنا شدیم.

حضور شما در پشت جبهه و گاه شاید در خطوط جبهه، چه تاثیری بر زندگی بعدی شما داشت؟

عباسیون: آن
زمان جوان بودم و ۱۸ سالم بود، چون خیلی دوست داشتم برای مردم کشورم کاری را انجام دهم، رفتم.
در آنجا سختی ها و جان گذشتگی ها را می دیدم و این مسایل، انگیزه های اخلاقی را در آدم
بیشتر تقویت می کند.

من زندگی سنتی را با زندگی نوین امروز تعدیل کردم

آیا جاذبه های زندگی مدرن در انگلستان شما را به
دوری از زندگی سنتی تشویق نمی کرد؟

عباسیون: به نظر من زندگی سنتی قدیمی یکی از ارزش های ماست، البته
یکسری مشکلاتی بوده و من زندگی سنتی را با زندگی نوین امروز تعدیل کردم.

مصاحبه با طیبه عباسیون

از دوره های تخصصی که در زمینه های مختلف پزشکی گذراندید، با ما صحبت کنید.

عباسیون: بعد از دوره سه ساله مغز و اعصاب در ایران، به انگلستان رفتم و تخصص مغز و اعصاب، تخصص
نوار عصب، نوار مغز و پتانسل های حسی و بینایی مغز و همین طور دوره تکمیلی صرع را در همانجا
گذراندم و به ایران برگشتم.

ایده و انگیزه را پدر در من ایجاد کرد و در مسیر همسرم به من بسیار کمک کردند، خانواده خودم
به خصوص خواهر بزرگم به من در طی این مسیر بسیار سخت ۱۵ ساله کمک کردند.

در سال ۷۶ به ایران برگشتم، اولین جایی که برای کار انتخاب کردم، بیمارستان روزبه دانشگاه تهران بود، کلینیک نوار
مغز آنجا را ست آپ کردم و توسط دکتر عباسیون پسر عموی خودم دعوت شدم تا در بیمارستان آراد کار
کنم و می توانم بگویم در ابتدای میان سالی، کسی که در رشد من خیلی کمک کرد هم آموزش هم
رشد، هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ آموزش چگونه بیمار رادیدن و چگونه درمان کردن بیماران، پسر عمویم
دکتر عباسیون بود و مدیون ایشان هستم.

دلیل اینکه بیماران زیادی به من مراجعه می کنند این است که من صادقانه در درمان بیماران کمک می کنم،
نه تنها در درمان و نسخه نوشتن بلکه خودم را درگیر زندگی بیمارانم می کنم.

چنین رابطه ای م یان پزشک و بیمار در دنیای غرب حاکم است؟

عباسیون: بله.
در آنجا چگونگی ارتباط بین افراد را آموزش دیدیم.

گفتگو با طیبه عباسیون

به سبب تحصیلاتی که شما و همسرتان داشتید، چگونه دوری خودتان را نسبت به فرزندانتان جبران می کردید؟

عباسیون: طبیعتا
چون درس می خواندم زمان کمتری را در کنار خانواده بودم و در این زمینه در انگلستان آموزش دیدیم که
چگونه وقتی را که در کنار خانواده هستید به نحو احسنت مدیریت کنید.

ممکن است در دوران تحصیلم کوتاهی کرده باشم ولی الان سعی کردم مدیریت کنم و جبران کنم و در کنار
خانواده ام باشم.

آیا هنوز هم به محله قدیمی تان در میدان خراسان سر می زنید؟

عباسیون: هنوز خانه پدری مان در میدان
خراسان که یک خانه نسبتا بزرگ ۴۸۰ متری است با همان بافت سنتی وجود دارد و سر می زنیم و
علاقه خاصی به آن منزل داریم.
من در آن خانه به دنیا آمدم، بزرگ شدم، ازدواج کردم و سه سال رزیدنتی نورولوژی ام را در همانجا
بودم.

بچه های شما هم علاقه ای به بافت سنتی و معماری قدیمی خانه شما دارند؟

عباسیون: دخترم و همسرم علاقه
زیادی دارند اما پسرم کمتر علاقه دارند.

آیا هنر در میان دل مشغولی های شما، وجود دارد؟

عباسیون: من به موسیقی کلاسیک، سنتی، بدون کلام علاقه وافری
دارم.
خیلی هنرمند نیستم.
البته من به آشپزی و مرتب کردن خانه خودم و مهمانداری از مهمانانم و دور هم بودن با خانواده به
شدت علاقه دارم.
همچنین به شنا علاقه دارم و دوست دارم با فرزندانم پارک بروم و چای یا غذایی بخوریم.

طیبه عباسیون کیست ؟

چه توصیه ای به خانواده های ایرانی جدای از بیمارانتان دارید؟

عباسیون: مدیریت زمان را توجه داشته باشند.
ممکن است مدیر ارشد باشید و در هفته ۱۶۸ ساعت دارید، ۴۸ ساعت را می خوابید و ۱۲۰ ساعت باقی
می ماند، فکر کنید ۴۰ تا ۶۰ ساعت مشغول کارتان هستید در حدود ۸۰ ساعت در دست دارید.
حدودا ۶ ساعت به علاقه مندی های خودتان اختصاص دهید مثل شنا، دوچرخه سواری، کوهنوردی تا از استرس های روزمره
تان جدا شوید.
۶ ساعت هم با افرادی که خیلی دوستشان دارید، هفتگی برنامه بگذارید.
به تک تک اعضای خانواده تان وقت های جداگانه بگذارید مثلا دو ساعت در هفته.

روابط شما با همسر و فرزندانتان چگونه است؟ آیا مردسالاری، زن سالاری یا فرزندسالاری نقشی رد روابط خانواده و اعضای
خانواده دارد؟

عباسیون: در واقع ما بیشتر اوقات، رای گیری می کنیم.
گاهی اوقات اختلافاتی داریم و بچه های جوانتر ممکن است چیزی را که ما دوست داریم را دوست نداشته باشند
بنابراین در این مواقع جلسه ای می گذاریم و در مورد مشکلمان صحبت می کنیم و این باعث می شود
خیلی از اختلافات مان حل شود.

در خانواده ما هم بچه سالاری است و همسرم مردسالار نیست و با ایشان مشورت می کنیم و اکثر مواقع
نظر ایشان را ما می پسندیم.

دکتر طیبه عباسیون

پیشنهاد شما برای نزدیک شدن باورها و تفکرات و ارزش های سنتی و دیرین ما با زندگی امروز، چیست؟

عباسیون:
من فکر می کنم باید تلفیق کنیم، به هرحال بچه های ما دو نسل از ما پایین تر هستند.
من نمی گویم با فرزندانشان دعوا کنند بلکه می گویم با فرزندانشان همراه باشند.
با فرزندتان به سینما بروید، پیام تان را به تلفن همراهش بدهید، با دخترانتان به آرایشگاه بروید و اینگونه با
فرزنداتان همراهی کنید.

آیا در زمینه تخصص تان صاحب بدعت ها یا کشف هایی هستید؟

عباسیون: بله، در سال ۱۹۹۶ ، ۴۸ بیمار
را در انگلستان در حین عمل جراحی، الکترد را در روی نخاع و مغزشان گذاشتیم و همانطوری که جراح ستون
فقرات بیمار را عمل می کرد برای اینکه به نخاع بیمار آسیبی وارد نشود ما در حین عمل عملکردش را
مانیتور می کردیم.
همچنین کنفرانس های متعددی در کشورهای مختلف جهان شرکت کردم و مقالاتم را ارائه دادم.

در زمینه تخصص شما در مغز و اعصاب، آیا ما صاحب متخصصینی هستیم که در جهان صاحب نام باشند؟

عباسیون:
بله، به نظر من طبابت در ایران، طبابت نسبتا قابل قبولی است هم در درمان، هم تشخیص و هم تجهیزات
پزشکی(dot) فقط ما مهارت در ارتباط با بیمار را به خوبی به دانشجویان مان یاد نمی دهیم.
درمان و دارو در ایران خوب است و فقط کمی ناهماهنگی در سیستم ارجاع وجود دارد.

رادیو گفت و گو

 

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
مهارت های زندگی
بیشتر >
آرون گروپس