جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

قصه کودکانه آرزوی بره کوچولو

اشتراک:
آرزوی بره کوچولو کودک و نوزاد
داستان بسیار زیبای آرزوی بره کوچولو که به کودکان می آموزد در زندگی با داشتن آرزوهایی زیبا برای رسیدن به آن ها تلاش کنند تا زندگی هدفمند و زیبایی داشته باشند.

آرزو کردن و آرزو داشتن برای انسان در زندگی ضروری است اگر آدمی در زندگیش هیچ آرزویی نداشته
باشد بی شک آن زندگی پوچ و تباه شده و هیچ فایده ای ندارد این آرزو است که به زندگی معنی می دهد
مثل آرزوی بره کوچولو که با گفتن این داستان برای کودکان آن ها را تشویق به آرزو کردن می کنیم و می
آموزیم که آروز داشتن باعث می شود تا زندگی هدفمند باشد و به سوی یک هدف مشخص برود
آرزوی بره کوچولو به بچه ها آرزو کردن و آرزو داشتن را می آموزد داستان زیبای آرزوی بره کوچولو را
در پرشین وی بخوانید.

داستان آرزوی بره کوچولو

در یک روز زیبای بهاری، چند تا کبوتر سفید در آسمان پرواز می کردند.
بره کوچولویی با پشم های سیاه و سفید فرفری وسط مزرعه ایستاده بود و به آسمان نگاه می کرد.او کبوترها
را می دید و آرزو می کرد می توانست مثل آنها پرواز کند.یکی از کبوترها چشمش به بره افتاد.پایین آمد
و روی علف ها، نزدیک او نشست.بره کوچولو به کبوتر سلام کرد
کبوتر با مهربانی گفت: سلام بره کوچولو،

تو خیلی ناز و قشنگی، چه پشم های سیاه و سفید و خوشگلی داری!
بره کوچولو بع بع کرد و
گفت: تو هم خیلی قشنگی کبوتر سفید! خیلی دلم می خواهد من هم مثل تو، توی آسمان آبی پرواز کنم،
اما نمی توانم.راستی تو چطور می توانی پرواز کنی؟ کبوتر بغ بغویی کرد و جواب داد: بدن ما پرنده ها
خیلی سبک است.ما وزن زیادی نداریم.

بیشتر استخوان های پرنده ها تو خالی است و از هوا پرشده، ساختمان بدن پرنده
ها به شکلی است که می توانند راحت پرواز کنند.ما پرنده های می توانیم با سرعت کافی، بال هایمان را
به هم بزنیم و خودمان را از زمین بلند کنیم و در هوا به پرواز در آییم.البته پرندگانی مثل پنگوئن،
شترمرغ، مرغ و خروس قدرت پرواز ندارند.حالا فهمیدی چرا می توانم پرواز کنم، اما تو نمی توانی؟

آرزوی بره کوچولوقصه ی آرزوی بره کوچولو

داستان زیبای آرزوی بره کوچولو

بره کوچولو جواب
داد: بله، من پرنده نیستم و بال ندارم.ساختمان بدنم هم به شکلی نیست که بتوانم پرواز کنم، اما آرزو دارم
مثل تو توی آسمان آبی پرواز کنم و از آن بالا زمین را ببینم.کبوتر گفت: من با تو دوست می
شوم و هر چه از این بالا می بینم برایت تعریف می کنم تا بدانی جاهای دیگر چه خبر است.

بره کوچولو خوشحال شد و گفت: ممنونم کبوتر مهربان، من روزها توی این مزرعه میان علف ها می گردم و
بازی می کنم، تو هر روز به دیدنم بیا تا با هم دوست باشیم، باشد؟ کبوتر به او قول داد
که هر روز به سربزند.
از آن روز به بعد کبوتر سفید و بره کوچولو هر روز یکدیگر را می دیدند و کبوتر برای او
از چیزهایی که دیده بود، حرف می زد.

قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونه ش نرسید.

بد نیست بدانید که : آرزوهای کودکان

کودکان، آسیب‌پذیر‌ترین گروه در هر جامعه هستند و دنیای بسیار قشنگی دارند.

قصه آرزوی بره کوچولو

توجه نکردن به کودکان به علت مشکلات اقتصادی و کاستن بودجه‌هایی که شرایط زندگی و حیات کودکان
را خدشه‌دار می‌سازد، البته نیاز کودکان تنها مالی نیست و خیلی وقت‌ها کودکان از نظر عاطفی و روحی
ضربه می‌خورند.

کوچک‌اند، ولی آرزوهای بزرگ دارند. اگر از ما که بزرگتر‌ها بپرسند چه آرزویی دارید، بی‌شک آرزوی برگشتن
به روزهای پاک و بی‌غل و غش کودکیمان را داریم. بین آرزوی ما و کودکان خیلی فرق است و آن اینکه
شاید آن‌ها بالاخره روزی به آرزویشان برسند، ولی آرزوی ما بعید و دست نیافتنی است.

رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «به کودکان خود محبت کنید و نسبت به آن‌ها ترحم کنید. وقتی
به آن‌ها وعده دادید، وفا کنید، چون آن‌ها جز این‌که شما را روزی‌دهنده خود می‌بینند تصور دیگری ندارند».

تبیان ، ایسنا

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس