جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

قصه کودکانه خرس تنبل

اشتراک:
قصه خرس تنبل کودک و نوزاد
ما در این مطلب دو داستان بسیار زیبای کودکانه پیرامون خرس را آماده کرده ایم

ما در این مطلب از پرشین وی قصد داریم چند داستان
بسیار زیبا از خرس ها را برایتان به اشتراک بگذاریم
قصه خرس و زنبورهای عسل و قصه خرس تنبل که بسیار
داستان های آموزنده ای هستند

قصه خرس تنبل

خرس تنبل اما خرس کوچولو هنوز خوابه و نمی دونه که بهار اومده.گوش بدید
صدای خرخرش میاد.حالا فصل تابستونه.هوا گرم شده و حیوونای جنگل مشغول بازی و شادی اند.اما بازم خرس کوچولو نیست.اون کجاست؟

خرس کوچولو
هنوز خوابه.اون نمی دونه که تابستون شده.

حالا پاییزه.برگ درخت ها زرد و قرمز و نارنجی شده.همه ی حیوونا دارن خودشون رو برای زمستون آماده می کنن.اما
خرس کوچولو کجاست؟

خرس کوچولو هنوز خوابه.اون نمی دونه که پاییزم اومده.

حالا زمستون شده! هیچ حیوونی تو جنگل دیده نمی شه.اونا همه به خونه های گرمشون رفتند و خوابیدند.اما خرس کوچولو
کجاست؟

خرس کوچولو از خواب بیدار می شه و می گه: وای که چه خواب خوبی بود.چقدر خوابیدم! الان زمستونه!
من که خیلی تنهام! و باز دوباره خوابید.

دوبار بهار اومد و همه ی حیوونا شاد و سرحال بودند.اونا با هم یک جشن بزرگ گرفتند.اما خرس کوچولو کجاست؟

همه با صدای بلند خرس کوچولو رو صدا کردند.خرس کوچولو! بالاخره خرس کوچولو از خواب بیدار می شه و
فصل بهار رو می بینه.

قصه خرس تنبلقصه خرس تنبل

بیشتر بدانید از داستان خرس کوچولو و زنبورهای عسل

خرس کوچولو از خواب بیدار شد. دلش می خواست برای صبحانه یک دل سیر
عسل بخورد. به طرف کندوی زنبورها به راه افتاد. اما چون هنوز خواب آلود بود
و حواسش جمع نبود، وقتی به کندوی عسل رسید بی‌اجازه انگشتش را در
ظرف عسل زنبورها زد و یک انگشت عسل برداشت. زنبورها از این کار خرس
کوچولو عصبانی شدند و افتادند به جان او و شروع کردند به نیش زدن.

خرس کوچولوی بیچاره از ترس به سمت رودخانه فرار کرد و شیرجه زد توی آب .
این طوری زنبورها مجبور شدند دست از سر خرس کوچولو بردارند.

خرس کوچولو دلش شکست و به خانه رفت و تصمیم گرفت دیگر سراغ عسل نرود.
اما دو روز بعد اتفاق دیگری افتاد .وقتی خرس کوچولو کنار درختی نشسته بود،
ناگهان سرو صداهای زیادی از سمت کندوها شنید. خرس کوچولو جلوتر رفت و
دید کندوی زنبورهای عسل آتش گرفته است. خرس کوچولو با دیدن این صحنه
بدون معطلی به سمت رودخانه رفت و سطلش را پر از آب کرد و برای نجات زنبورها برد.
خرس کوچولو خیلی زود آتش را خاموش کرد و زنبورها را نجات داد و به خانه‌اش برگشت.

قصه خرس تنبلقصه خرس تنبل

قصه خرس

زنبورها بعد از این اتفاق تازه متوجه شدند که چه اشتباهی کرده‌اند. آن‌ها حالا حسابی شرمنده شده بودند. دلشان می خواست بروند و از خرس کوچولو تشکر کنند اما به خاطر کار بدی که قبلاً کرده بودند خجالت می‌کشیدند. زنبورها تصمیم گرفتند هر طوری شده از خرس کوچولو تشکر کنند.

به خاطر همین یک ظرف بزرگ از عسل برداشتند و برای خرس کوچولو بردند. اما چون از او خجالت می‌کشیدند ظرف عسل را پشت در خانه‌اش گذاشتند و روی آن نوشتند لطفاً ما زنبورها را ببخشید.

خرس کوچولو وقتی در را باز کرد یک ظرف عسل خوشمزه پیدا کرد و خوشحال شد.

تبیان / کانون

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس