پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان زیبای | اثر

اشتراک:
داستان زیبای اثر پیامک و تبریک تولد
یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته رزی ، خانم نسبتا مسن محله ، داشت از کلیسا برمی گشت…

داستان زیبای اثر

داستان زیبای اثر ,یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته رزی ، خانم نسبتا مسن محله ، داشت از کلیسا برمی گشت…

در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت : مامان بزرگ ، تو مراسم امروز ، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد ؟!

خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت: عزیزم ، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم !

نوه پوزخندی زد و بهش گفت: تو که چیزی یادت نمیاد ، واسه چی هر هفته همش میری کلیسا ؟!

مادر بزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست .

داستان کوتاه اثر

خم شد سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه و گفت : عزیزم ممکنه بری اینو از حوض پر آب کنی و برام بیاری ؟!

نوه با تعجب پرسید : تو این سبد ؟ غیر ممکنه با این همه شکاف و درز داخل سبد آبی توش بمونه !

داستان کوتاه

رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد :لطفا این کار رو انجام بده عزیزم دخترک غرولند کنان
و در حالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد سبد رو برداشت و رفت ، اما چند لحظه بعد ،
برگشت و با لحن پیروزمندانه ای گفت : من میدونستم که امکان پذیر نیست ،
ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده !

داستان زیبای اثرداستان اثر

مادر بزرگ سبد رو از دست نوه اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت :آره ،راست میگی اصلا
آبی توش نیست اما بنظر میرسه سبده تمیزتر شده ، یه نگاه بنداز …!

عصر ایران

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس