پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

تعیین زمان مرگ با استخاره!

اشتراک:
تعیین زمان مرگ با استخاره! یادداشت روز
حضرت آیت الله العظمى آقاى حجت از فقهاى نامدار شیعه و سالک الى الله بود. وى از چند سال قبل ، مرگ خود را پیش بینى کرده ، بنابراین روز به روز، کارهایش را مرتب و منظم مى نمود تا یک سال قبل ، به واسطه خوابى که دیده بود به مرگ خود اشاره کرد. […]

حضرت آیت الله العظمى آقاى حجت از فقهاى نامدار شیعه و سالک الى الله بود.
وى از چند سال قبل ، مرگ خود را پیش بینى کرده ، بنابراین روز به روز، کارهایش را مرتب
و منظم مى نمود تا یک سال قبل ، به واسطه خوابى که دیده بود به مرگ خود اشاره کرد.
چند روز مانده به مرگشان براى همه خانواده و اطرافیان ایشان ، این امر هم محسوس شد.
آن بزرگوار، کسى را از پى نایب و دوست و وصى خود، حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج سید
احمد زنجانى مى فرستد.
پس از حاضر شدن ایشان ، در جمعى که بعضى از فضلاى دیگر هم نشسته بودند، گفتند: مهر اسم مرا
بشکنید (مهرى که با آن ، ذیل نامه ها و فتواها را امضاء مى کردند) آقایان گفتند: چرا؟ ایشان گفت
: براى اینکه کسى بعد از من از این مهر سوءاستفاده نکند.
عرض کردند: حالا چرا؟ او گفت ، از این کسالت ، خوب نخواهم شد، و اصرار کردند.
ولى حاضران جلسه تفاءل به نیک نگرفته و انکار کردند.
ایشان قرآن خواستند تا براى این کار استخاره کنند همه منتظر و خواهان این بودند که آیه اى بیابد که
وعده بهبودى حال ایشان را بدهد، اما تا قرآن را گشود و به اول صفحه آن نگاه کرد، تبسم نمود.
و با وجد و نشاط و انبساط فراوان ، این آیه را خواند: له دعوه الحق (رعد، آیه ۱۴)، آقا
قرآن را به دست حاضرین داد و همه با شگفتى دیدند که اول سطر آیه کریمه له دعوه الحق بود.
پس ، ایشان را قانع کردند که مهر را نشکند بلکه در ظرفى لاک و مهر، گرفته شد و به
نحو امانت نزد آقاى زنجانى بماند.
ایشان اجازه داده و قیچى خواستند تا بند آن را از گردن خودشان ببرند.
حاضرین ، متاءثر از این عمل ، ولى خود با روح باز، بند را برید و مکرر مى گفتند: له
دعوه الحق ، له دعوه الحق .
پس از آن ، آقاى حاج غلامحسین اتفاق ، وکیل خود در تهران را خواست و در حضور آقاى زنجانى
و بعضى دیگر، موجودى خود از وجوهات را حواله نمود که به طلاب تبریز و نیز مبلغ دو هزار تومان
براى چاپ کتاب الغدیر آیت الله امینى بدهد….
از اول روز دوشنبه – و حتى قبل از آن – از هنگام ظهر مى پرسیدند، مثل کسى که در
نزدیک ظهر، کار مهمى داشته باشد.
حاضرین ، تصور مى کردند که ایشان به خاطر نماز، سراغ ظهر را مى گیرند، تا اینکه در روز دوشنبه
سوم ماه جمادى از یکى از دامادهایشان پرسیدند: امروز چند شنبه است ؟ او از پریشانى خاطر، اشتباه کرد و
گفت : امروز یک شنبه ، دوم ماه است .
آیت الله به زبان ترکى از روى تعجب گفتند: پى (پى ، واژه اى ترکى است که در مواقع تعجب
بکار مى برند).
در این موقع ، یکى دیگر از بستگان و نزدیکانش گفت : خیر، امروز دوشنبه ، سوم ماه است .
حضرت آیت الله حجت – رحمه الله علیه – چون حساب خود را روشن و مطابق دید، خوشحال شد و
سر را به تصدیق حرکت داد و باز پرسیدند: چه وقت است و چقدر تا ظهر مانده ؟ آنگاه به
فرزند برومند خود، جناب حجه الاسلام سید حسن حجت دستور دادند براى من عدیله بخوان .
ایشان هم خواندند و اعتقادات مکرر نمودند تا رسیدند به استودعک دینى مکرر گفتند: خدایا دینم را به تو سپردم
پس از عدیله تربت سیدالشهداء – علیه السلام – طلبیده و قدرى میل کردند و گفتند: آخرزادى من الدنیا التربه
اوتربه الحسین .
حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى ، گفتند: من خدمت ایشان ، حاضر بودم و دیدم و شنیدم
که فرمود: در را باز کنید، جدم على علیه السلام به عیادت من مى آید.
من کرارا دیدم که آیت الله زاده حائرى ، غبطه مى خورد و حسرت مى برد و به نحوه مردن
آیت الله العظمى حجت ، و مى گفت : هنوز چنین مردنى ندیدم .
و به گفته واعظ شهید آقاى حاج انصارى قمى ، این گونه مردنها واقعا سرقفلى دارد.
منبع: محمد شریف رازى .
آثارالحجه (چاپ سوم ، دارالکتاب ، قم ، بى تا)، ص ۱۶۵- ۱۶۶ استخاره و تفاءل .
ص ۴۴٫
تبیان

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
یادداشت روز
بیشتر >
آرون گروپس