ماجرای کلوخی که بهلول به سر ابوحنیفه زد چیست؟
اگر چه در تاریخ بهلول را دیوانه خوانده اند ولی او بسیار حکیم و فرزاون و از شیعیان امام زمان خود بود که سعی می کرد در قالب یک فرد دیوانه از خفقان دوران خود برای تبلیغ دین اسلام و زیر سوال بردن حاکمان عباسی استفاده کند. مارجای جالب بهلول و ابوحنیفه را در پرشین یو بخوانید.
بهلول و ابوحنیفه
ماجرای کلوخی که بهلول به سر ابوحنیفه زد!
آیه خداوند متعال در قرآن میفرماید:جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ نحل/۱۲۵با بهترین شیوه با آنان مجادله کن
آینه
حکایت بهلول و ابوحنیفه ؛
بهلول به خاطر قبول نکردن قضاوت و عدم فتوا به قتل امام هفتم علیهالسلام خود را به دیوانگی زد، اما یکی از
نمونههای بارز و محکم قوه عقلانی او رفتن به مجلس درس ابوحنیفه یکی از پیشوایان عامه است.
او از
کنار مجلس درس ابوحنیفه عبور میکرد، شنید که میگوید: جعفر بن محمد علیهالسلام سه مطلب به شاگردانش گفته که من
آنها را نمیپسندم، او میگوید: شیطان در آتش جهنم معذب است، شیطان با اینکه از آتش خلق شده چطور با
آتش او را عذاب کنند؟
او میگوید: خدا دیده نمیشود با اینکه هر موجودی قابل رؤیت است.او میگوید: انسان در
افعالش، فاعل مختار است، حال آنکه خدا خالق است و بنده اختیاری ندارد.بهلول کلوخی برداشت و به سر او زد،
سرش شکست و نالهاش بلند شد.شاگردانش دویدند بهلول را گرفتند و نزد خلیفه بردند، ابوحنیفه به خلیفه گفت: بهلول با
کلوخ به سرم زده و سرم را شکسته است، بهلول گفت: دروغ میگوید، اگر راست میگوید، درد را نشان دهد،
مگر تو از خاک آفریده نشدهای چگونه کلوخ خاکی بر تو ضرر میرساند؟ من چه گناهی کردم، مگر تو نمیگوئی
همه کارها را خدا انجام میدهد و انسان اختیاری از خود ندارد؟
پس باید به خدا شکایت کنی نه از
من شکایت نمائی.ابوحنیفه که جواب اشکالات خود را یافت، از شکایت خود صرفنظر نمود و راه خود را پیش گرفت
و رفت.
درباره شخصیت بهلول
نام اصلی این مرد بزرگ “وهب بن عمرو” است. او گشاده رو و خندان و زیبا
چهره بود. به همین دلیل، بهلول نام گرفت که همه ی این صفات و معانی را در بر دارد.
واژهٔ “بهلول” در عربی به معنای “شاد و شنگول” است و این مرد بزرگ در زمان
خود دارای دو امتیاز ویژه بود؛ اول اینکه دارای محبوبیت، موفقیت علمی و
دینی بسیار در میان مردم بود و دوم خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید، خلیفه زمان خویش داشت.
به همین دلیل او می توانست آزادانه و بی هراس به سر وقت هارون الرشید
و بقیه درباریان و خادمان او رفته و هرچه را که میخواهد، به زبان طنز به آنها بگوید. او از این زبان استفاده میکرد تا هارون الرشید را متوجه اشتباهاتش کند.
آرامگاه بهلول در بغداد است. روی سنگ قبر وی به تاریخ ۵۰۱ قمری با لقب،
“سلطان مجذوب” ثبت شده است.
بزرگ مردی که در زمان خویش در مواقع نیاز نه تنها به مردم بلکه به حاکو زمان خویش هم پند واندرز میداد.
پند و اندرز های بهلول
داستان، اشعار و حکایات بسیاری از او نقل کردهاند که چند نمونه از آن را در اینجا نقل می کنیم؛
آوردهاند که روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که باید بهلول را کیسه نزدند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دینار به اوستای حمام داد.
کارگران و دلاکان حمام چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول هفته دیگر نیز به حمام رفت. ولی این بار تمام کارگران با احترام کامل
او را شستشو نموده و بسیار او را احترام گذاشتند. ولی با اینهمه تلاش و احترام، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.
حمامی متغیر گردیده و با غضب پرسید؛ سبب بخشش بیجهت هفته
قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم
و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید…
حکایت جالبی درباره بهلول
حکایت می کنند که روزی، شخصی بهلول را در قبرستان دید، از او پرسید : اینجا چه میکنی؟
بهلول گفت: همنشینی میکنم با جماعتی که مرا اذیت نمیکنند و اگر از آخرت غفلت کنم، مرا یادآوری و تذکر میدهند، اگر از آنها دور شوم غیبت مرا نمیکنند.
حکایت شیرینی از او نقل می کنند که روزی، خلیفه زمان بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیدهام، میخواهم تعبیرش کنی.
بهلول گفت؛ چیست ؟
خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شدهام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می بینم درهم میشکنم و میبلعم. بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم.
با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در دنیای عمل جام نیوز ـ همشهری آنلاین