راه رهایی از اضطراب ها چیست؟!
می گویند یاد خدا آرامش بخش قلب هاست؛ اما من با این که سعی می کنم از خدا غافل نشوم،
آرامش ندارم؛ دلیل این اضطراب، چیست؟
برای بسیاری از جوانان که دارای جولان فکری و پی گیر حالات معنوی خود
می باشند و به سالم سازی فضای فکری خود می اندیشند، این گونه فراز و نشیب های روحی، پیش می
آید.اوج این شک و تردیدها و هجوم چراها، مربوط به سال های نوجوانی و جوانی است؛ زیرا جوانی، از یک
سو هنگامه نگاه نو به سنت های گذشته و عادت های بزرگان است و از سوی دیگر، هنگام پی ریزی
بنیان فکری و ترسیم آینده زندگی است.
در این دوره، از جهت روحی و عاطفی نیز از یک سو وابستگی به خانه و پدر و مادر کم
می شود و از سوی دیگر، هنوز دل بستگی به کانون گرم دیگری حاصل نشده است و در میانه این
خلأ عاطفی، هجوم افکار، فزونی می یابد.باید دانست که دیری نمی پاید که کشتی در میانه امواج دریا، به ساحل
نجات می رسد و اگر در هنگامه طوفان، آدمی به یاد خداوند، دل خویش را آرام سازد و خود را
در سفینه نجات اهل بیت علیهم السلام قرار دهد، به طور یقین، بحران ها تمام شده، انسان به آرامش می
رسد و شک ها، به یقین تبدیل می گردند.
داشتن خدا و این همه نعمت!
یک. امنیت روحى
هر چه یاد خدا در دل آدمى بیشتر بنشیند و هر چه عظمت حق در جان انسان بیشتر جلوه کند،
روح آدمى فربهتر مىشود و انسان از امور دنیایى که مایه اضطراب و تشویش است، آزاد مىشود و از آنچه
موجب حقارت و پستى است، نجات مىیابد.عَظُمَ الخَالِقُ فى أَنفُسِهمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى أَعیُنهم.آفریدگار در جان آنان بزرگ بود،
پس، هر چه جز اوست، در دیدههایشان خُرد نمود.
انس به حق، غربت آدمى را مىزداید، وحشت او را از هر جهت زایل مىسازد، و وى را به قوت
حق قوى و بااستقامت و پایدار مىکند.هیچچیز مانند یاد حق و تکیه به خدا در سختىها و مشکلات، انسان را
استوار و راسخ نمىسازد و توانایى نمىبخشد
شایسته است که انسان چنین باشد:
إِنَّ مِن حَقِّ مَن عَظُمَ جَلالُ اللهِ سُبْحانَهُ فى نَفسِهِ، وَ جَلَّ مَوضِعُهُ
مِنْ قَلبهِ أَن یَصغُرَ عِندَهُ لِعِظَمِ ذلِک کلُّ مَا سِوَاهُ.کسى که جلال خداى سبحان در دیده جان او و منزلتش
در دل او بزرگ آید، سزاست که بهخاطر این بزرگى هر چه جز خداست، نزد او خُرد نماید.انسانى که عظمت
خداوند در جانش بنشیند، به چنان امنیت روحى دست مىیابد که در سختىها و تنگناها، و خوشىها و گشایشها خود
را نمىبازد و از مسیر درست بیرون نمىرود، چنانکه امام على(علیه السلام) آن را اینگونه مشخص کرده است:فى الزَّلازِلِ وَقُورٌ،
وَ فى المَکارِهِ صَبُورٌ، وَ فى الرَّخاءِ شَکُورٌ.لا یَحِیفُ عَلى مَن یُبْغِضُ، وَ لا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُ.در پیشامدهاى زیر و
رو کننده آرام و استوار، و در ناخوشایندىها بسى پایدار، و در روزگار آسایش بسى سپاسگزار.بر کسى که دشمن دارد،
به بیراهه ستم نرود، و درباره کسى که دوست دارد، به گناه آلوده نشود.
دو. نفى گردنفرازى و گردنکشى
چون آدمى به مقام بندگى خویش رو کند و عظمت حق جانش را لبریز سازد، دیگر جایى براى گردنفرازى و
گردنکشى نمىماند.تجبر و تکبر انسان از آن است که توهم خدایى مىکند و سر بر آستان حق نمىساید، ولى چنانچه
از این توهم خارج شود، هر چه در مقام بندگى بالاتر رود، از تجبر و تکبر دورتر مىگردد.وَ إِنَّهُ لایَنبَغِى
لِمَن عَرَفَ عَظَمَهَ اللهِ أن یَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفعَهَ الَّذِینَ یَعلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتواضَعُوا لَهُ، وَ سَلامَهَ الَّذِینَ یَعلَمُونَ مَا
قُدرَتُهُ أَن یَسْتَسْلِمُوا لَهُ.بىگمان آنکه عظمت خدا را داند، سزاوار نیست خود را بزرگ خواند.بلندى قدر کسانى که بزرگى پروردگار
را مىدانند، در این است که در برابر او فروتنى کنند، و سلامت آنانکه مىدانند قدرت او تا کجاست، در
آن است که به فرمانش گردن نهند.
سه.توجیه مسئولیت انسانى
احساس حضور در محضر خدا، انسان را نسبت به خود و دیگران، نسبت به روش و رفتارش مسئول مىسازد؛ مسئولیتى
که در هر شرایطى برقرار مىماند و تابع عوارض بیرونى نمىباشد.قَد عَلِمَ السَّرَائِرَ، وَ خَبرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الإِحَاطَهُ بکلِّ شَیء،
وَالغَلَبَهُ لِکلِّ شَیء، وَالقُوَّهُ عَلَى کلِّ شَیء.به رازها دانا و بر درونها بیناست.بر هر چیز احاطه دارد، و چیرگى او
بر همه چیز است، و بر هر چیز تواناست.در اندیشه امام على(علیه السلام) اعتقاد به خدا و باور به توحید
چنان مسئولیتآور است که انسان حقوق مردمان را چون حقوق الهى پاس مىدارد؛ زیرا حقوق انسانى در بنیاد توحید و
یکتاپرستى پیوند خورده است.وَ شَدَّ بالإِخلاصِ وَالتَّوحیدِ حُقُوقَ المُسلِمِینَ فى مَعَاقِدِها.و خداوند حقوق مسلمانان را با اخلاص و یکتاپرستى پیوند
داده است.
چهار.وارستگى و پرواپیشگى
باور به خدا آدمى را پرواپیشه و حرمتنگهدار مىسازد.هر چه این باور عمیقتر باشد، وارستگى انسان از پستى و آلودگى،
تجاوز و تعدى، و حرکت انسان داخل مرزها و حریمهاى الهى و انسانى در آشکار و نهان بیشتر خواهد بود.اتَّقُوا
مَعَاصى اللهِ فى الخَلَوَاتِ فَإنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحاکمُ.از نافرمانى خدا در نهانها بپرهیزید، زیرا آنکه بیننده و گواه است، خود
داورىکننده است.وَ لا تَهتِکوا أَستَارَکم عِندَ مَن یَعلَمُ أَسْرَارَکمْ.و نزد آنکس که مىداند نهانِ شما را] از شما بهتر [پردهدرى
نکنید.فَاتَّقُوا اللهَ الَّذِى أَنتُمْ بعَیْنهِ.پس، پروا کنید از خدایى که بر کارهاى شما بیناست.
عدالت
پنج.عدالتپیشگى و ظلمستیزى
آنکه به خدا ایمان دارد، دست به ستم نمىگشاید و به عدالت اهتمام مىورزد؛ زیرا مىداند خداوند، عدالت پیشگان
را دوست دارد و از ظلم و ظالمان بیزار است.هیچچیز چون ستم و ستمگرى موجب دگرگونى نعمت و شتاب در
کیفر نمىشود.أَنْصِفِ اللهَ وَ أَنصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفسِک وَ مِنْ خَاصَّهِ أَهلِک وَ مَنْ لَک فِیهِ هَوًى مِنْ رَعِیَّتِک، فَإِنَّک
إِلّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ، وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَ
کَانَ لِلّهِ حَرْباً حَتّى یَنْزعَ وَ یَتُوبَ.از جانب خودت و خاندان ویژهات، و از جانب هرکس از شهروندانت که به
او گرایش و وابستگى دارى، دادِ خدا و مردم را بده، زیرا اگر چنین نکنى ستم کردهاى.و هرکه به بندگان
خدا ستم کند، خداوند به جاى بندگانش به دادستانى از او برخیزد، و دلیل او را [در دادگاه دادگرى] باطل
و نابود سازد، و او با خدا پیوسته در جنگ باشد تا آنکه دست بکشد و توبه آرد و [جبران
نماید].وَ لَیْسَ شَیءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْییر نِعمهِ اللهِ وَ تَعجیل نِقْمَتِهِ مِنْ إقَامَهٍ عَلَى ظُلمٍ.و هیچچیز چون بنیاد ستم نهادن،
نعمت خدا را دگرگون ندارد، و کیفر او را نزدیک نیارد.
شش.استقامت و پایدارى
انس به حق، غربت آدمى را مىزداید، وحشت او را از هر جهت زایل مىسازد، و وى را به قوت
حق قوى و بااستقامت و پایدار مىکند.هیچچیز مانند یاد حق و تکیه به خدا در سختىها و مشکلات، انسان را
استوار و راسخ نمىسازد و توانایى نمىبخشد.اللّهُمَّ إِنَّک آنَسُ الآنِسِینَ لإِوْلِیائِک، و أَحْضَرُهُمْ بالکِفَایَهِ لِلمُتَوَکّلینَ عَلَیک.خدایا! تو از همه همدمان،
با دوستانت بیشتر همدمى و براى کسانى که کار خود را به تو واگذاردهاند، از هرکس کاردانترى.
هر چه یاد خدا در دل آدمى بیشتر بنشیند و هر چه عظمت حق در جان انسان بیشتر جلوه کند،
روح آدمى فربهتر مىشود و انسان از امور دنیایى که مایه اضطراب و تشویش است، آزاد مىشود و از آنچه
موجب حقارت و پستى است، نجات مىیابد
إِنْ أَوحَشَتْهُمُ الغُرْبَهُ آنَسَهُمْ ذِکرُک، وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَیْهمُ المَصَائِبُ لَجَأُوا إِلَى الإِسْتِجَارَه
بک، عِلْمَاً بأَنَّ أَزِمَّهَ الأُمُورِ بیَدِک، وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِک.اگر غربتشان به وحشت اندازد، یادِ تو آنان را آرام سازد؛
و اگر مصیبتها بر آنان فرو بارد، به تو پناه آرند و رو به درگاهِ تو دارند، چه مىدانند سررشته
کارها به دست توست، و سرچشمه کارها از قانونمندى حاکم بر هستى برپا شده از جانب توست.
هفت.
آزادى و آزادى گرایى
ایمان به خدا ضامن آزادى آدمى از غیر خداست.تا زمانى که انسان به حقیقت هستى روى
نکند و دل به خدا نبندد، در بندگى غیر خدا بهسر مىبرد و طعم آزادى حقیقى را نمىچشد.انسان، آزاد از
غیر خدا آفریده شده و شایسته نیست جز در برابر خدا سر خم کند و گوهر آزادى و آزادگى خود
را ارزان بفروشد؛ تلاش پیامآوران الهى این بوده است که آدمى را از دام بتها و هر معبودى جز خدا
نجات دهند و به بندگى حق، یعنى آزادى مطلق برسانند.
فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بالحَقّ لِیُخْرجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَهِ الأَوْثَانِ إِلَى عِبادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَهِ الشَّیْطَانِ
إِلَى طَاعَتِهِ.پس خدا، محمد را به حق برانگیخت، تا بندگانش را از پرستش بتان بیرون آرد و به عبادت او
درآوَرَد، و از پیروى شیطان برهانَد، و به اطاعت خدا راه نماید.وَ لاتَکنْ عَبْدَ غَیْرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللهُ حُرّاً.بنده
دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
تبیان