شنبه, ۱۷ آذر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

هر آنچه که در باره بابیه و بهاییت نمیدانستید

احکام و مسائل شرعی
بابیه و بهاییت فتنه باب و بها ازتوطئه های مهمی است که از اواسط دوره قاجاریه با هدف آسیب رساندن به اسلام و خصوصاّ تشیع از سوی کانونهای استعماری طراحی شد و درمسیرتداوم حیات سیاه و تباهش همواره درکنار دشمنان اسلام ، درصدد ضربه زدن به این دین مبین و از بین بردن خصلتهای ضداستکباری […]

بابیه و بهاییت

فتنه باب و بها ازتوطئه های مهمی است که از اواسط دوره قاجاریه با هدف آسیب رساندن به اسلام
و خصوصاّ تشیع از سوی کانونهای استعماری طراحی شد و درمسیرتداوم حیات سیاه و تباهش همواره درکنار

دشمنان اسلام

، درصدد
ضربه زدن به این دین مبین و از بین بردن خصلتهای ضداستکباری و ظلم ستیزان بود.

انگلیسیها که ازهمان ابتدای ورود به ایران در زمان صفویه ، شیعه را سد راه وصول به اهداف استعمارگرایانه خود
یافته بودند ، در اندیشه تضعیف باورهای اسلامی و اعتقادات ضد سلطه بیگانه مردم شیعه مذهب ایران بودند و با
هدف تضعیف قدرت نظامی واقتصادی شیعیان ، همواره سلاطین عثمانی را به جنگ با ایران و درگیری و نبردخونین با
صفویان تشویق می کردند.

براین اساس یکی از محورهای عمده تلاشهای کارگزاران استعماری و ماموران و دبیرهای شعبه ادیان وزارت مستعمرات و نیمه مستعمرات
و مستملکات دولت انگلستان پیداکردن ، تشویق و پشتیبانی و حمایت از مدعیان مهدویت (به عنوان یکی از اصول اعتقادی
شیعه) با هدف ایجاد تشتت و پریشانی و چند دستگی درمیان مسلمین بود.این حرکت در ایران که در همسایگی هندوستان
، یعنی بزرگترین و زرخیزترین مستعمره بریتانیا قرار داشت ، واجد ویژگی و اهمیت خاص بود.

این نکته قابل تعمق و اندیشه است که تنها در فاصله زمانی پنجاه سال ، چندین مدعی مهدویت در سرزمینهای
اسلامی پیدا شدند که به شهادت اسناد و مدارک تاریخی که همگی و بدون استثناء ازحمایت دولت انگلستان برخورداربودند و
به شهادت همان اسناد تاریخی سه تن از این مدعیان مهدویت ایرانی وعبارت بودند از : میرزا سیدعلی محمد شیرازی
(باب) ومیرزاحسینعلی نوری (بهاءا…
) و میرزا یحیی صبح ازل که”سیدعلی محمد شیرازی” فتنه بابیگری را در ایران پدید آورد و موجب خونریزی و
کشتار در ایران شد و”میرزاحسینعلی نوری” فرقه ضاله بهاییت را ایجاد کرد که آن هم باعث صدمات جبران ناپذیری به
مردم این آب و خاک گردید و”میرزایحیی صبح ازل “هم فرقه ازلیگری را ایجادکرد.فتنه ” بابیگری ” و ” بهاییگری
” و ” ازلیگری”همگی از آبشخور”شیخیگری”و اندیشه های شیخ احمد احسایی ( ۱ ) سیراب می شوند.

( ۱ ) شیخ احمد احسایی‏

شناخت شیخیه ، با شناسایی شیخ احمد احسایی گره خورده است.چه این که شیخیه به او منسوب‏ است و اساس
تعالیم خود را ، از او گرفته‏اند.
مشرب و سیره شیخ احمد احسایی دامنه تأثیر او را به پس از حیاتش رسانده ، و تحولاتی را در
تاریخ امامیه از قرن سیزده به بعد به بار آورده است.
از این رو ، دانستن شرح حال او ضرورت دارد.

شیخ احمد احسایی فرزند زین الدین بن ابراهیم است که در رجب ۱۱۶۶ به دنیا آمد و در ذیقعده سال
۱۲۴۱ از دنیا رفت.زادگاه او روستای (مُطَیرِفی) واقع در منطقه ( احساء ) در شرق عربستان است.
شیخ احمد احسایی تا بیست سالگی در احساء علوم دینی متداول را فرا گرفت ، اما جز درس آغازین او
، از زندگی تحصیلی وی چیزی در دسترس نیست.
لذا برخی بر این عقیده‏اند : وی در مراحل بعد استاد خاصی نداشت و استفاده‏های او ، از مجالس درس
عالمان ، تحصیل به معنای متعارف نبود.
به ویژه آن که او در جایی از آثارش ، به کسی به عنوان استاد ، استناد نکرده است.
البته مهاجرت او به کربلا و نجف و حضور در درس استادان بزرگ و کسب اجازه روایت ، نشان‏گر حضور
تحصیلی او است گرچه مدت آن کم بوده است.

انتقاد و تکفیر احسایی‏

شیخ احمد احسایی ، هر چند به وارستگی و تلاش در عبادات و ریاضت‏های شرعی ستوده شده و به برخورداری
از علوم مختلف و تربیت شاگردانی چند شهرت یافته بود لیکن آراء و نظریاتش ، مصون از خطا و اشتباه
نبود و گاهی برخی از عالمان و اندیشمندان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشه‏ها و لغزش‏های وی ،
او را ( منحرف ) و حتی ( کافر ) می‏خواندند.حکم تکفیر او در میان عوام و خواص ، در
شهرهای مختلف ایران ، عراق و عربستان نشر یافت.
عده‏ای به دفاع برخاستند.
گروهی سکوت کردند و برخی دیگر با مطالعه آثار وی ، حکم تکفیر را تأیید و اعلام نمودند.
عده‏ای از عالمان و فقیهان که شیخ احمد احسایی و پیروان عقاید او را تکفیر کردند ، عبارت‏اند از:

حلاج
ملا محمد تقی قزوینی ، معروف به شهید سوم.

آقا سیدمهدی ، فرزند صاحب ریاض.

حاج ملا محمد جعفراستر آبادی.

آخوند ملاآقا دربندی ، مؤلف کتاب اسرار الشهاده.

شریف العلماء مازندرانی ، استاد شیخ انصاری.

آقا سیدابراهیم قزوینی ، مؤلف کتاب ضوابط الاصول.

شیخ محمد حسن ، صاحب جواهر الکلام.

شیخ محمد حسین ، صاحب فصول.

« باب » کیست ؟

سیدعلی محمد شیرازی بنیانگذار فرقه ضاله « بابیه» در محرم ۱۲۳۵ هجری قمری در شهر شیراز به دنیا آمد.پدرش رضا
و مادرش فاطمه بیگم و بنابه قولی خدیجه بیگم نام داشت.
خواندن و نوشتن را به شیوه معمول زمانه خویش در شیراز آغاز کرد.
هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد ، به همین سبب روانه بندر بوشهر شد و تحت کفالت
دایی اش قرار گرفت و مدتی را نزد یک مکتب دار ، که از پیروان فرقه « شیخیه» بود ،
به کار آموختن پرداخت و چون به سن رشد و بلوغ رسید در کنار دایی خود به کسب و کار
در « کمپانی ساسون» که سهام و مالکیت آن متعلق به یکی از کلان سرمایه داران یهودی بغداد بود و
در بندر بوشهر و بمبئی هندوستان به کار تجارت تریاک اشتغال داشت پرداخت.

خاندان ساسون ، بنیانگذار تجارت تریاک در ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی
در تحولات تاریخ معاصر ایران ایفا کردند و به امپراتوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی
بریتانیا جای گرفتند.برای آگاهی در این زمینه به کتاب « زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران» مراجعه فرمایید.

وظیفه سیدعلی محمد شیرازی در آغاز این همکاری ، انجام کار بسیار دشوار « تریاک مالی» بود.او وظیفه داشت تا
هرروز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اکثراً بر روی بام کاروانسرایی که به عنوان
انبار نگهداری و محل ذخیره تریاک ، در اختیار و تملک کمپانی یهودی «ساسون» بود تریاک های خام را که
به صورت مایع در خمره و کوزه های بزرگ قرار داشت ، بر روی تخته ای مخصوص ریخته و با
کاردک فلزی ویژه این کار ، ساعت ها آن را به بالا و پایین می کشید و مالش می داد
تا کم کم این مایع در مجاورت هوا و مالش دادن ، تبدیل به گلوله ها و حجم های سفت
و فشرده تریاک شود.
سپس آنها را به صورت« لول » های ۲۰ گرمی در می آورد تا به دفتر تجارتخانه « ساسون» در
بمبئی هندوستان ارسال شود و در راستای سیاست استعماری انگلیس ، در منطقه آسیای جنوب شرقی ، بویژه چین ،
با قیمتی در حد رایگان بین مردم بومی آن مناطق توزیع گردد.

آشنایی سیدعلی محمد شیرازی با خانواده یهودی و سرمایه دار « ساسون» تأثیرات مهمی در زندگی او گذاشت و وی
را با کانونهای مهم یهودی آشنا ساخت که بنا به اعتقاد پاره ای از مورخین پایه های اصلی ادعاهای او
درباره « باب امام زمان بودن» و یا بنا به اعتقاد فرقه« شیخیه» ادعای « رکن رابع» بودن او از
همین ایام و در ارتباط با همین کانون ها شکل می گیرد.

سیدعلی محمد شیرازی دوران مکتب و تحصیلات مقدماتی خود در بوشهر را تحت نظر معلمی به نام شیخ عابد ،
که دارای اعتقادات متعصبانه شیخیگری و از پیروان شیخ احمد احسایی بنیانگذار این فرقه بود ، گذرانده و در شمار
معتقدان این فرقه درآمده بود.او با هدف تکمیل معلومات خود ، سفری هم به کربلا می رود و در آنجا
مدت زمانی را در کلاس درس سید کاظم رشتی پیشوای وقت « شیخیه» و جانشین شیخ احمد احسایی مؤسس این
فرقه شرکت می نماید.

ماجرای پیدایش فرقه‏ ( بابیّه)

ادّعای ( بابیّت ) زمانی آغاز شد که سیّد کاظم رشتی از دنیا رفت و سیّد علی محمّد شیرازی جانشین
وی شد.شیخیه در معارف دینی ، فقط به چهار رکن اعتقاد دارند : ۱- توحید ۲- نبوّت ، ۳- امامت
، ۴- اعتقاد به شیعه‏ کامل ( رکن رابع ) که نیابت خاصّه‏ امام زمان‏ علیه السلام مخصوص او است.

آنان معتقدند که طریق نیابت خاصه ، پس از نوّاب چهارگانه : عثمان بن سعید عمری ابوجعفر محمد بن عثمان
، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و ابوالحسن علی بن محمد سمری برخلاف اعتقاد فقیهان و محدّثان شیعه ، مسدود
نشده و همچنان راه نیابت خاصّه ، مفتوح است.

شیخیّه ، شیخ احمد و سپس سیّد کاظم رشتی را نایب خاصّ امام زمان‏علیه السلام می‏دانستند و نیز معتقد بودند
که امام زمان‏ علیه السلام در عالم موهومی به نام ( هورقلیا ) زیست می‏کند و آن گاه که پروردگار
اراده فرماید ، از آن جا نزول می‏کند و به وظیفه‏ اصلاح عالم از مفاسد قیام می‏کند.این اعتقادات ، نزد
علمای امامیّه باطل است.
طبق نصوص قطعی ، مهدی موعود علیه السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی
طبیعی خود به حفظ الهی ادامه‏ حیات می‏دهد تا مشیّت خداوند بر قیام و ظهور او تعلّق گیرد.

بعد از وفات سیّد کاظم رشتی در سال ۱۲۵۹ یا ۱۲۶۰ هجری قمری ، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین
وی در رکن رابع خواهد بود.از این رو، اغلب شاگردان وی ، از قبیل ملّا حسین بشرویه ، ملّا علی
بسطامی ، حاج محمّد علی بارفروشی ، آخوند ملاّ عبدالجلیل ترک ، میرزا عبدالهادی ، میرزا محمّد هادی ، آقا
سیّد حسین یزدی ، ملّا حسن بجستانی ملّا بشیر، ملّا باقر ترک ، ملّا احمد ابدال…
چهل روز در کوفه به سر بردند و در صدد بر آمدند که یک وجود فوق العاده را بیابند به
گونه‏ای که اگر از استادشان بالاتر نباشد لااقل با او برابری کند و جانشین وی گردد.
بسیاری از این افراد ، پیش از آن که از هم جدا شوند ، هم پیمان و هم قَسَم گشتند
که اگر به یافتن کسی که استادشان سیّد کاظم رشتی خبر داده ، موفّق شدند ، نتیجه‏ی تحقیقات ‏شان را
به هم اطّلاع دهند.
از سوی دیگر، چند نفر نامزد چنین منصبی شدند که از جمله‏ آنان ، حاجی محمّد کریم خان کرمانی ،
میرزا حسن گوهر، میرزا باقر، میرزا علی محمّد شیرازی و…
بودند.
این امر سبب اختلاف و پراکندگی در فرقه‏ شیخیّه گردید.

در این میان ، ملّا حسین بشرویه که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری ( ظاهری ) سیّد علی محمّد شیرازی
شده بود قرار گذاشت که نامِ او را بلند کند.بدین منظور، با عدّه‏ای از شاگردان سیّد کاظم صحبت کرد تا
در تعیین شخص شایسته‏ای برای جانشینی سیّد کاظم کوشش کنند و خود اظهار داشت : این کار، جز از راه
مکاشفه به دست نخواهد آمد.
لذا به مسجد کوفه رفت و چلّه نشست و پس از یک اربعین بیرون آمد و گفت : مکاشفه‏ای صورت
نگرفت.بار دیگر چهل روز در مسجد کوفه به عبادت پرداخت و سپس از مسجد بیرون آمد و اظهار داشت :
مکاشفه ، رخ داد و دریافتم که جانشین بحقّ سیّد کاظم رشتی ، سیّد علی محمّد شیرازی است.

با انتشار این مطلب ، عدّه‏ای از فرقه‏ شیخیّه که با این نوع ادّعا مأنوس بودند ، به سیّد علی
محمّد شیرازی گرایش بیش‏تری نشان دادند و وی هم در سال ۱۲۶۰ هجری قمری در سنّ ۲۵ سالگی ، جانشینی
استادش سیّد کاظم رشتی را اعلام کرد.

ادّعای ( بابیّت )

پس از انتشار جانشین شدن سیّد علی محمّد شیرازی ، او فرصت را غنیمت شمرد از استقبال عدّه‏ای از شیخیّه
استفاده کرد ، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در خانه‏ی خود ، در شیراز، نخستین بار دعوت
را به ملّا حسین بشرویه آشکار ساخت و خود را ( باب ) امام دوازدهم شیعیان (۱) یعنی واسطه‏ی میان
مردم و امام زمان‏علیه السلام معرّفی کرد.بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ
و مقدّس ازلی و ابدی ، باید مردم به ناچار از ( در ) بگذرند و به حقیقت رسند.
لذا می‏گفت : مردم ، باید به من ایمان آورند تا به کمک من که واقف به اسرار هستم بر
آن اسرار دست یابند.

ادّعای سیّد علی محمّد شیرازی ، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود ، واکنش بزرگ‏تری یافت و نظر
گروهی از شیخیّان به سوی او معطوف گشت تا آن که درمدّت پنج ماه هجده تن که اغلب آنان از
شاگردان سیّد کاظم رشتی و همگی شیخی مذهب بودند پیرامون‏اش را گرفتند.بعدها، سیّد علی محمد شیرازی ، آنان را حروف
( حی ) نامید.

او غالباً این حدیث مشهور را می‏خواند : ( أنا مدینه العلم و علیّ بابها ) و مقصودش این بود
که همان گونه که رسیدن به خداوند ، جز از طریق رسالت و ولایت ممکن نیست و رسیدن به این
مراتب هم جز از طریق واسطه مشکل و غیر ممکن است و او، همان واسطه‏ کبرا است.

(۱) منظور از ادعای بابیّت ، این است که افرادی به ظاهر مدعی بودند و هستند که اگر کسی چیزی
را از حضرت مهدی علیه السلام بخواهد یا حاجتی دارد ، باید به آنها مراجعه کند وآنها می توانند هر
زمان که بخواهند امام را ببینند و نامه‌ها و پیام‌های مردم را به ایشان برسانند و پیام‌های امام را نیز
به مردم برسانند.در طول غیبت کبری ، اشخاص زیادی به صورت پی‌درپی و به اشکال و گونه‌های متفاوت و به
نام‌های مختلف ، ادعای نمایندگی و نیابت خاص از جانب امام را داشتند و بدینگونه طبقات مختلف مردم را فریب
می‌دادند.
برخی از آنها ادعا می‌کردند که مشرّف به دیدار حضرت مهدی علیه السلام شده‌اند و تظاهر به تقوا و پرهیزکاری
و رسیدن به مقام « ابدال» و « اوتاد» می‌کردند و برخی نیز ادعا می‌کردند که ایشان را در خواب
و عالم رؤیا مشاهده کرده‌اند و برخی نیز با نیرنگ و شعبده‌بازی و جلوه دادن آن به عنوان معجزه و
کشف و کرامات چنین ادعاهایی داشتند و برخی دیگر نیز مدعی ارتباط با ایشان از طریق نامه و نوشته‌ها بودند
تا اینکه کار به جایی رسید که برخی ادعا کردند که خود امام مهدی علیه السلام هستند.

ادعای سفارت و نیابت امام یکی از بدترین و خطرناک‌ترین فتنه‌ها در دوران غیبت کبری است و این مشکل به
گونه‌ای است که ثابت کردن دروغ‌گویی آنان برای اشخاص ساده دل بسیار دشوار است ، زیرا این مدعیان ، از
برخی اصطلاحات فریب‌دهنده استفاده می‌کنند و همین باعث فریب‌خوردن آنها می‌شود و اکثر اوقات این مدعیان در لباس اشخاص پارسا
و عابد و اهل سیر و سلوک ظاهر می‌شوند و اعمال و رفتار صوفیانه دارند و می‌گویند این اعمال از
جمله سنّت‌ها و مستحبات است و اظهار می‌دارند که خداوند به آنها کشف و کرامات و معجزاتی عطا کرده است
، زیرا به ظاهر شباهت زیادی با اولیای خداوند و بندگان صالح او دارند.اکثر این ادعاهای دروغین ، با ادعای
(بابیّت) امام مهدی علیه السلام آغاز می‌شود و پس از آن به ادعای پیامبری می‌رسد و در پایان به ادعای
خداوندی ختم می‌ گردد.
حسین بن منصور حلاج را یکی از این افراد می توان نام برد.
او در ابتدا ادعای بابیّت سپس ادعای مهدویت و بعد ادعای پیامبری و در پایان ادعای خداوندی کرد و در
پایان سال ۳۰۹ هجری قمری در زمان غیبت صغری ، در آتش سوزانده شد.
شیخ طوسی (ره) در کتاب الغیبه ، در یک باب جداگانه به نام‌های برخی از منحرفان اشاره می‌کند که به
دروغ ، ادعای بابیّت کرده‌اند.

ادّعاهای دروغین دیگر باب

الف) ادّعای ذکریت

سیّد علی محمّد شیرازی ، پس از آن که لقب ( باب ) را به طور رسمی یدک کشید ،
در آغاز امر بخش هایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیّه آموخته بود ، تأویل و
تصریح کرد که امام دوازدهم شیعیان ، او را مأمور داشته تا جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را (
ذکر ) نامید.مقام ( ذکر ) بالاترین مرحله سلوک است.

ب) ادّعای مهدویت

همین که از دعاوی بابیت و ذکریت مدّتی گذشت و گروهی نزد سیّد علی محمّد شیرازی جمع شدند ، وی
ادّعای خود را تغییر داد و از ( مهدویّت ) سخن به میان آورد و گفت : من آن کسی
هستم که هزار سال می‏باشد که منتظر آن می باشید.برخی آورده‏اند ، خودِ ( باب ) از عراق به مکّه
رفت و چنان که بابیّان گفته‏اند ، در آن جا دعوی مهدویّت خود را علنی ساخت.
در اخبار ظهور مهدی‏علیه السلام آمده است که او ، ابتدا در مسجد الحرام خود را معرفی می‏کند او نیز
به مکّه رفت ، سپس به بوشهر بازگشت و رحل اقامت افکند.

ج) ادّعای رسالت

سیدعلی محمّد شیرازی ، به ادّعاهای واهی بابیّت ، ذکریّت و مهدویّت بسنده نکرد و انحراف و
گمراهی را به حدّی رسانید که مقام ادّعای مهدویّت را به مرتبه‏ رسالت تبدیل کرد و مدّعیِ نزول کتاب جدید
و دین نو گردید و به گمان خود ، احکام جاودانه‏ اسلام را با نوشتن کتاب بیان نسخ کرد.وی در
این باره نوشت : در هر زمان خداوند جلّ و عزّ کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده که
در سنه‏ی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول ا…
‏صلی ا…
علیه وآله کتاب بیان را حجت قرار داد.

آری ، بدین سان بود که انحراف ادّعای بابیّت به انحراف چون ادّعای رسالت منجرّ شد و عدّه‏ای به گمراهی
و ضلالت روی آوردند.وی ، خود را برتر از همه‏ انبیای الهی می‏انگاشت و مظهر نفس پروردگار می‏پنداشت و عقیده
داشت که با ظهورش ، آیین اسلام منسوخ ، و قیامت موعود در قرآن ، به پا شده است.
بدین ترتیب علی محمّد شیرازی ، هر از چند گاهی ، دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر می‏داد و
سخنان پیشین را برای یاران‏اش تأویل می‏کرد و آنان را در پی خود می‏کشید.

اعتراض علما به سید علی محمّد شیرازی

پس از مراجعت سیدعلی محمّد شیرازی از سفر مکّه به بوشهر، زمانی که
هنوز از ادّعای بابیّت پا را فراتر نگذاشته بود ، به خاطر اعتراض علما و مردم متدین ، به دستور
والی فارس ، در ماه رمضان سال ۱۲۶۱ هجری قمری دستگیر و به شیراز فرستاده شد.در شیراز، پس از تنبیه
، نزد امام جمعه‏ آن شهر، اظهار ندامت و توبه کرد و به قول یکی از مریدان‏اش ، بر فراز
منبر در حضور مردم گفت : لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند.
لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند…

فتوای علما برای اعدام باب‏

پس از مرگ محمّد شاه قاجار و بالا گرفتن فتنه‏ بابیّه ، میرزا تقی خان
امیرکبیر (صدر اعظم ناصرالدین شاه) مسامحه در کارِ علی محمّد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در
ملأ عام به سزای اعمالش برساند و از این راه ، آتش شورش‏ها را فرو نشاند و برای این کار،
از برخی علما فتوا خواست ، ولی به گفته‏ ادوارد براون : دعاوی مختلف و تلوّن افکار و نوشته‏های بی
مغز و بی اساس و رفتار جنون‏آمیز او ، عده ای از علما را بر آن داشت که به علّت
شبهه خبط دماغ ، بر اعدام وی رأی ندهند ، با وجود این ، برخی از علما که احتمال خبط
دماغ درباره‏ علی محمد باب را نمی‏دادند و او را مردی دروغگو و ریاست طلب می‏شمردند ، به قتل وی
فتوا دادند و او به همراه یکی از مریدانش ، در بیست و هفتم شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد.با
اعدام باب ، همه‏ قضایای این طایفه به پایان نرسید ، بلکه عدّه‏ای از طرفدارانش ، باز به تبلیغ این
مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادّعای واهی شخص دیگری به نام حسینعلی نوری ، گره خورد
و مسلک بهائیت پی ریزی شد.

طوبی گلستان

گردآوری:

اخبار مرتبط: