پوستر ششم محرم حضرت قاسم (ع)
هرگز یاد و خاطره کسانی که در روز عاشورا برای دفاع از دین جان خود را فدا کردند تا قیامت از بین نخواهد رفت. حضرت قاسم فرزند امام حسن مجتبی به نمایندگی از امام دوم به یاری امام حسین شتافت و در حالیکه تنها سیزده سال داشت شربت شهادت را نوشید.
حضرت قاسم
قاسم بن حسن (شهادت سال ۶۱ هجری) از فرزندان امام حسن(ع)
است که در واقعۀ کربلا به شهادت رسید. او در شب عاشورا در پاسخ امام حسین(ع)
که نظر او را در مورد مرگ پرسید، مرگ را شیرینتر از عسل دانست.
در محافل عزاداری و روضهخوانی از ازدواج وی با یکی از دختران امام حسین(ع)
تحت عنوان عروسی قاسم یاد میشود
. محققان در صحت این گزارش تردید دارند و برخی آن را نادرست دانستهاند.
در عرف عزاداری شیعیان ایران، شب ۶ محرم به قاسم اختصاص دارد.
در روز عاشورا هنگامى که نوبت مبارزه به قاسم رسید،
براى کسب اجازه خدمت امام حسین (علیهالسلام) آمد.
حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گریستند تا بىحال شدند.
باز قاسم اجازه خواست و امام حسین (علیهالسلام) امتناع فرمود.
قاسم دست و پاى امام را بوسه مىزد و بر خواستهاش پاى مىفشرد.
ولى امام (علیهالسلام) اجازه نمىداد تا سرانجام موفق به دریافت اجازه گردید.
وى در حالى که اشک هایش بر گونه سرازیر بود و مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره مىکرد، وارد میدان کارزار شد.
حضرت قاسم (ع)
ابوالفرج اصفهانی قاتل قاسم بن حسن را عمرو بن سعید بن نفیل ازدی معرفی کرده است.
بنا بر آنچه که ابومخنف از حمید بن مسلم نقل کرده،
نوجوانی که چهرهاش همانند نیمهی ماه میدرخشید،
شمشیری در دست داشت و پیراهنی بلند پوشیده بود،
وارد میدان شد و ایستاد تا بند کفش خود را ببندد. افراد زیادی او را محاصره کرده بودند،
اما او به همه چیز بیاعتنا بود.
در این هنگام ابن نفیل ازدی گفت:
بر این نوجوان سخت حمله میکنم. حمید گفت:
«آنهایی که او را محاصره کردند کفایت میکند،
به خدا سوگند! اگر او بر من حمله کند به سوی او دست دراز نخواهم کرد.»
اما ابن نفیل گفت: «اما من بر این نوجوان سخت حمله میکنم.»
قاسم بن حسن با آن جماعت درگیر شد و ابن نفیل ازدی که در کمین قاسم بود،
با شمشیر بر سر وی زد و سرش شکافته شد.
واکنش امام حسین به شهادتش
سید بن طاووس در لهوف شهادت وی را چنین نقل کرده است:
پس از آنکه ابن فضیل ازدی ضربهای بر سر قاسم زد، سرش شکافته شد و بر صورت به زمین افتاد و فریاد زد یا عمّاه!
حسین(ع) مانند باز شکاری خود را به او رساند و مانند شیری خشمگین حمله برده،
ابن فضیل را با شمشیر زد، او دستش را سپر کرد،
دستش از آرنج قطع شد. فریادی زد که همه لشکریان صدای او را شنیدند و لشکر کوفه برای نجات او حمله آوردند،
اما زیر دست و پای آنان به هلاکت رسید. همچنین از راوی نقل کرده،
وقتی که گرد و غبار که فرو نشست،
حسین(ع) را دیدم که بالای سر آن جوان ایستاده است و او در حال جان دادن بود.
حسین(ع) گفت لعنت خدا بر گروهی که تو را کشتند،
در روز قیامت پدرت و جدت از آنها خونخواهی خواهند کرد.
سپس فرمود به خدا قسم بر عمویت سخت است که او را صدا بزنی اما او اجابت نکند,
یا اگر اجابت کند، سودی نداشته باشد؛ به خدا قسم امروز روزی است که دشمنان عمویت فراوان و یارانش اندکند!
بولتن نیوز ـ ویکی فقه