شب ششم محرم متعلق به کیست ؛ اعمال و دعاهای مستحب شب ششم محرم

شب ششم محرم به حضرت قاسم بن الحسن (ع) اختصاص دارد و عزاداران حسینی در این شب با برگزاری مراسم روضه و مرثیه، یاد و خاطره رشادت و شهادت مظلومانه این نوجوان کربلا را گرامی میدارند . حضرت قاسم بن الحسن (ع) فرزند امام حسن مجتبی (ع) و مادرش رمله (یا به روایتی نفیله) است. او در اوایل سال ۴۸ هجری قمری در مدینه به دنیا آمد و پس از شهادت پدرش، در دامان عموی خود امام حسین (ع) تربیت یافت.
حضرت قاسم (ع) نوجوانی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود و چهرهای زیبا و دلانگیز داشت. از نظر ظاهری شباهت زیادی به پدرش امام حسن (ع) داشت و امام حسین (ع) را به یاد برادرش میانداخت.او به عنوان یکی از یاران باوفای امام حسین (ع) در واقعه کربلا حضور داشت و در سن سیزده سالگی (به روایتی ۱۴ یا ۱۶ سالگی) در روز عاشورا به شهادت رسید. در شب عاشورا، امام حسین (ع) به یارانش خبر داد که همه آنها فردا کشته خواهند شد. قاسم از عمویش پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام از او پرسید: «مرگ را چگونه میبینی؟» قاسم پاسخ داد: «مرگ در راه خدا برایم از عسل شیرینتر است».
روز عاشورا، حضرت قاسم پس از اصرار فراوان از امام حسین (ع) اجازه گرفت و به میدان نبرد رفت. او با شجاعت جنگید و سرانجام توسط سپاهیان عمر بن سعد به شهادت رسید
شب ششم محرم
در روز ششم محرم سال ۶۱ هجری، وقایع مهم و سرنوشتسازی در کربلا و کوفه رخ داد که زمینهساز تشدید محاصره امام حسین (ع) و یارانش شد.
مهمترین این رویدادها عبارتاند از:
ارسال نامه تهدیدآمیز عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد: عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، در این روز نامهای به عمر بن سعد (فرمانده سپاه کوفه در کربلا) فرستاد و اعلام کرد که نیروهای کافی برای جنگ با امام حسین (ع) در اختیار او قرار داده و هر روز گزارش عملکردش را میخواهد. او تأکید کرد که هیچ عذری برای تأخیر در حمله وجود ندارد و باید کار را یکسره کند.
تکمیل و تقویت سپاه عمر بن سعد: در این روز، ابن زیاد نیروهای تازهنفس و سواره و پیاده بیشتری را به کربلا اعزام کرد تا سپاه عمر بن سعد را تقویت کند. گفته میشود تعداد نیروهای او به حدود سی هزار نفر رسید.
محاصره و منع آب بر امام حسین (ع): یکی از تلخترین وقایع این روز، شدت گرفتن محاصره آب بود. به دستور عمر بن سعد و با فرماندهی عمرو بن حجاج، دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به آب فرات کاملاً قطع شد و آنها با تشنگی شدید روبرو شدند.
تلاش حبیب بن مظاهر برای یاری گرفتن از بنیاسد: حبیب بن مظاهر اسدی با اجازه امام حسین (ع) به قبیله بنیاسد رفت تا آنها را برای یاری امام دعوت کند. حدود ۹۰ نفر از بنیاسد دعوت را پذیرفتند، اما در مسیر با نیروهای عمر بن سعد مواجه شده و پراکنده شدند و موفق به کمکرسانی نشدند.
حتمی شدن جنگ: در این روز، با اقدامات عبیدالله بن زیاد و فشارهای او، تصمیم به جنگ با امام حسین (ع) قطعی شد و راه هرگونه مصالحه یا مذاکره بسته شد.
منسوب بودن این روز به حضرت قاسم (ع): در عرف عزاداری شیعیان ایران، شب و روز ششم محرم به حضرت قاسم بن الحسن (ع) اختصاص یافته و روضهها و عزاداریهای ویژهای برای ایشان برگزار میشود.
این وقایع، نقش مهمی در شکلگیری حوادث روز عاشورا و شهادت امام حسین (ع) و یارانش داشتند و نشاندهنده اوج فشار و ظلم بر کاروان سیدالشهدا بودند.
قاسم در شب عاشورا
در شب عاشورا، حضرت قاسم بن الحسن (علیهالسلام)، نوجوانی پاکدل و باایمان، نقش بسیار مهم و تأثیرگذاری در یاری امام حسین (علیهالسلام) داشت. او فرزند امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و برادرزاده امام حسین (علیهالسلام) بود و سنی حدود سیزده یا چهارده سال داشت، اما با وجود سن کم، روحی بزرگ، غیرتی علوی و ایمانی محکم داشت.
در شب عاشورا، هنگامی که امام حسین (ع) سرنوشت فردای اصحاب را بیان میکرد و آنان را به صبر و پایداری دعوت مینمود، قاسم با شوقی عجیب از عموی خود پرسید: «آیا من نیز در شمار شهیدان فردا خواهم بود؟» امام ابتدا با سکوت و اندوه پاسخ داد، اما پس از اصرار قاسم، به او فرمود: «فرزندم! مرگ در نظر تو چگونه است؟» قاسم بیدرنگ پاسخ داد: «عمو جان! از عسل شیرینتر است.»
این پاسخ، میزان درک، بلوغ روحی و عشق و ایمان حضرت قاسم را به خوبی نشان میدهد. در آن شب، قاسم مانند سایر یاران امام، نماز خواند، دعا کرد، با اهلبیت وداع کرد و برای شهادت آماده شد. او شب را با اشتیاقی وصفناپذیر به سر برد و در انتظار آن بود که امام به او اجازه جهاد دهد.
این روحیه از قاسم نوجوان، الگویی بزرگ برای جوانان شیعه است. اخلاص، شجاعت، معرفت و عشق به ولایت در کلمات و رفتار او در شب عاشورا کاملاً مشهود است. حضرت قاسم، نه فقط یک نوجوان فداکار، بلکه یک قهرمان ماندگار در تاریخ کربلاست.
نحوه شهادت حضرت قاسم
برخی منابع کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آوردهاند:
«نوجوانی به سوی ما آمد که چهرهاش همانند پاره ماه میدرخشید، شمشیری به دست و پیراهن و اِزاری (شلوار) بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلینهای وی پاره شد، فراموش نمیکنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله میکنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه میخواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفتهاند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد! او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» به فریادم برس. به خدا سوگند حسین چون عقاب از جا جست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حملهور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد، ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند، ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.
در دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) درباره نحوه شهادت حضرت قاسم، چنین آمده است:
پس از ضربت خوردن و فرو افتادن از اسب، عمویش را صدا زد و حسین (علیهالسلام) به سرعت، خود را به او رسانْد و کشنده قاسم را با شمشیر، هدف قرار داد و دستش را قطع کرد. لشکر دشمن هم براى نجات آن فرد هجوم آوردند. بر اساس کتب مقاتل کهن و مشهور، در این هجوم، به شهادت رساننده قاسم، زیر دست و پاى لشکر قرار گرفت و هلاک شد؛ امّا در برخى کتب متأخّر و به تبع آن، در افواه، مطرح شده که قاسم، زیرِ دست و پاى لشکریان، کشته شد. به نظر مىرسد منشأ این اشتباه، بحار الأنوار باشد و پس از آن، به کتابهایى چون : ناسخ التواریخ، مخزن البکاء، مهیّج الأحزان و أسرار الشهادات راه یافته است
شب ششم محرم به نام قاسم بن الحسن
قاسمبنالحسن، در واقعه عاشورا از یاران عمویش امام حسین (ع) بود که در سن سیزده سالگی به شهادت رسید.
روایت است در شب عاشورا، هنگامی که امام حسین طی خطبهای به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» قاسم (ع) از امام پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام پرسید: «فرزندم، مرگ را چگونه میبینی؟» قاسم گفت: «مرگ در راه خدا برایم از عسل شیرینتر است.»
حضرت قاسم فرزند کیست؟
حضرت قاسم فرزند امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است. او در واقعه کربلا در کنار عموی خود، امام حسین (علیهالسلام)، حضور داشت و در روز عاشورا به شهادت رسید.
دعاها و اعمال مستحب شب ششم محرم
شب ششم محرم به نام حضرت قاسم بن الحسن (علیهالسلام) شناخته میشود و در این شب، انجام برخی اعمال و دعاها مستحب است که در منابع دینی و توصیههای بزرگان دین به آنها اشاره شده است.
اعمال و دعاهای مستحب شب ششم محرم:
- روزه گرفتن در دهه اول محرم: مستحب است در دهه اول محرم روزه گرفته شود (به جز روز عاشورا که امساک تا عصر توصیه شده است).
- خواندن زیارت عاشورا: از اعمال بسیار مهم و با فضیلت این شب و روز، قرائت زیارت عاشورا و هدیه کردن ثواب آن به حضرت سیدالشهدا (ع) است.
- دعای روز جمعه: اگر شب ششم با شب جمعه مقارن باشد، خواندن دعای مخصوص روز جمعه و زیارت امام عصر (عج) نیز توصیه شده است.
- برگزاری مجالس عزاداری و ذکر مصیبت: شرکت در مجالس عزاداری، احیا و شبزندهداری، قرائت قرآن و دعا از جمله اعمال مستحب این شب است.
- دادن صدقه و اطعام: صدقه دادن به نیازمندان و اطعام عزاداران امام حسین (ع) از دیگر اعمال توصیهشده در این شب است.
- نمازهای مستحب: در منابع به نمازهای مستحب ماه محرم (به ویژه شب اول) اشاره شده که انجام آنها در سایر شبهای دهه نیز مستحب است، از جمله نماز دو رکعتی با سوره حمد و یازده بار سوره توحید در هر رکعت.
خلاصه وقایع تاریخی شب ششم محرم:
این شب به حضرت قاسم بن الحسن (ع) منسوب است و در این شب، حبیب بن مظاهر اسدی با اجازه امام حسین (ع) برای یاری گرفتن از طایفه بنی اسد به نزد آنان رفت.
پاهای حضرت قاسم به رکاب نمیرسید. خیلی آمد خدمت امام حسین و اصرار کرد. اینقدر جلوی امام حسین پاهایش را زمین زد، این پا و آن پا کرد لجا لجا؛ تا اذن امام را گرفت. صاحبان مقاتل مینویسند: امام حسین، قاسم را در بغل گرفتند و هر دو گریه کردند. قاسم بر غربت امام، امام بر مظلومیت قاسم.
اینقدر گریه کردند که حالت ضعف به هر دو دست داد. خیلی این آقازاده زیبا است. پدرش امام حسن یوسف اهلالبیت بود؛ این آقازاده نیز شبیه پدر است. لذا مقتل نویسان نوشتهاند وقتی قاسم روانه میدان شد کقلقله القمر مثل قرص ماه میدرخشید.
وقتی قاسم اذن گرفت امام حسین با پارچهای دور صورت حضرت قاسم را نقاب درست کردند. پارچهای دور صورت این آقازاده آوردند که هم آفتاب به چهره این عزیز نتابد و هم از گزند چشمزخم دشمن در امان باشد.
سوار اسب شد. روانه میدان شد. آقا نگاه میکردند صحنه را. همه شهدا روششان این بود که هم با بدن جهاد میکردند و هم در کلام. قاسم هم اشعاری خواند.
ان تنکرونی فانا ابن الحسن اگر مرا نمیشناسید من آقازاده امام حسنم.
سبط النبی المصطفی المؤتمن امام حسنی که نوه پیغمبرتان بود؛ یعنی مردم دارید بچههای پیغمبر را شهید میکنید.
هذا حسین کالاسیر المرتهن / بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن
یک نگاه به خیمهها کرد. گفت این هم عموی مظلوم و غریبم حسین است که بین شما جمعیت نامرد گرفتار آمده است.
بر فرس تندرو هر که تو رادید گفت / برگ گل سرخ را باد کجا میبرد؟
درگیر با دشمن شد. یکوقت امام دیدند که قاسم از اسب به زمین افتاد. حضرت با سرعت آمدند کنار بدن قاسم؛ اما اینجا یک اتفاقی افتاده که دل شیعه را آتش زده.
یک نانجیبی آمد سر قاسم را از بدن جدا کند؛ اما سیدالشهداء با شمشیر این نانجیب را از قاسم دور کردند. دست این نانجیب از بدن جدا شد. قوم و قبیله این نامرد بهطرف امام یورش بردند. جنگ مغلوبه شد. گردوغبار بلند شد. یکوقت صدای قاسم بلند شد: عمو! بدنم.
مردم! بدن شهدا بعد از شهادت زیر سم اسبان پامال شد اما شهیدی که هم در زمان حیاتش و هم بعد از شهادت بدنش پامال شد قاسم بود.
راوی میگوید گردوغبار فرونشست. دیدم سیدالشهداء کنار بدن قاسم نشسته. سر قاسم را در بغل گرفته. قاسم در حال جان دادن است. سیدالشهداء فریاد زد: عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ عزیز برادر! قاسم! بر عمویت گران تمام شد. أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ أَوْ یُجِیبُکَ فَلَا یَنْفَعُکَ صَوْتُهُ وقتی صدا زدی که بهموقع نیامدم و وقتی آمدم که نفعی به حال تو نداشت؛ یعنی قاسم وقتی آمدم که بدنت زیر سم اسبها … همه بگوییم یا حسین