بیوگرافی کامل فهیمه راستکار
فهیمه راستکار بازیگر و دوبلور ایرانی و متولد سال ۱۳۱۱در تهران بود .او با نجف دریابندری که از منرجمان برجسته بود ازدواج کرد .راستکار در رشته زیبان فرانسه تحصیل کرده بود و مدرک لیسانس داشت . از دوبله های معروف او می توان نقش مبانسالی اوشین و خانم مار پل را نام برد . با پرشین وی همراه با شید تا با بیوگرافی فهیمه راستکار آشنا شوید .
بیوگرافی فهیمه راستکار بازیگر و دوبلور
در بیوگرافی فهیمه راستکار آمده است که او در اسفند سال ۱۳۱۱ در تهران و در محله بهارستان که مسجد سپه سالار و مجلس در آن قرار داشت متولد شد. او فارغالتحصیل «هنرستان هنرپیشگی» بود و در پی آن در گروههای مستقل ماننده گروه تئاتری شاهین سرکیسیان کار خود را ادامه داد. سپس در رشتهٔ زبان فرانسه دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت اما آن را نیمه تمام رها کرد. بازی در تئاتر را با نمایش باغ وحش شیشهای اثر تنسی ویلیامز به کارگردانی سنک دیویدسن در انجمن ایران و آمریکا و نیز فعالیت در دوبله را از سال ۱۳۳۵ به دعوت هوشنگ لطیفپور شروع کرد و اولین نقشی که حرف زد، بهجای ایرنه پاپاس در فیلم «تئودورا» به سرپرستی ابوالقاسم رضایی در استودیو ایران فیلم بود.
در سال ۱۳۳۶ به دعوت آلکس آقابابیان، همراه با منوچهر زمانی، ناهید بوستانی و محمدرضا زندی، برای دوبله به فارسی فیلمها به ایتالیا عزیمت کرد و به مدت چهار سال در آن کشور به دوبلاژ مشغول شد. بعد از بازگشت به ایران، به فعالیتاش در عرصهٔ دوبله ادامه داد و در دهه چهل خورشیدی، نقشگویی مهم بسیاری از فیلمها را بر عهده داشت و همچنان بازی در تئاتر را هم ادامه داد . بیوگرافی فهیمه راستکار
نجف دریابندری، مترجم پیشکسوت، همسر او بود و در برخی آثار مانند «کتاب مستطاب آشپزی» با هم همکاری داشتهاند.
از دوبلههای شاخص او در سالهای پس از انقلاب ایران میتوان به نقشهای اوشین کهنسال در سریال «سالهای دور از خانه» و خانم مارپل در سریال «خانم مارپل» اشاره کرد که با استقبال مخاطبین مواجه شد.
درگذشت فهیمه راستکار
فهیمه راستکار سرانجام در پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۱ پس از طی یک دوره بیماری طولانی آلزایمر،
در ۸۰ سالگی در منزل شخصیاش درگذشت و پیکرش جمعه سوم آذرماه در بهشت سکینه کرج در خاک آرام گرفت.
بیشتر بدانید مصاحبه منتشر نشده از مرحومه فهیمه راستکار
خجالت کشیدم دو دوبلور حرفهای را کنارم نشاندند
در آن زمان، یک پرده فیلم باید یک باره دیگر دوبله میشد و هیچ تکنیکی برای تکه تکه کردن
فیلم وجود نداشت. چون موسیقی را از خود فیلم میگرفتند و ما باید
به موقع جملات را ادا میکردیم تا صدا با موسیقی فیلم تداخل پیدا نکند
و درآن زمان «مغازهای» صدابردار خوب این کار بود. بیوگرافی فهیمه راستکار
بعد از این اثر، رضایی برای دوبله یک فیلم دیگر به نام «تئودورا» من را خواست تا به جای خواهر پرحرف « تئودورا» صحبت کنم. اولا من خودم از آقای رضایی میترسیدم . چون مانند معلمان ریاضی بود، قد بلند، صدای بم؛ او به معنای واقعی مدیر بود. دو صفحه دیالوگ خود را در دو زمان کاری یعنی هشت ساعت باید میگفتم. ابتدا چهار ساعت گفتم ولی حاصل کار خوب نشد. این در حالی بود که ایرج دوستدار و میهن معاونزاده در دو طرف من نشسته بودند و آنها هر کدام فقط یک جمله دیالوگ داشتند و من خیلی خجالب کشیدم که دو دوبلور حرفهای را در کنارم نشاندهاند ولی من نمیتوانستم دیالوگها را بگویم. بالاخره رضایی خیلی خونسرد به من گفت: «اشکالی ندارد، دیالوگها را میبری خانه، حفظ میکنی و بعد میآیی و میگویی».
من گریه کردم که نمیخواهم این کار را بکنم ولی رضایی گفت: «چرا نمیخواهی؟ دیالوگها را با خودت به خانه ببر». من هم دیالوگها را به خانه بردم و آنقدر آنها را خواندم تا حفظ شدم. روز بعد دیالوگها را بعد از دوبار گرفتن، گفتم. رضایی به من گفت که خیلی متشکرم و دنبال من تا دم در محترمانه آمد و پاکتی به من داد که روی آن نوشته شده بود: سرکار خانم راستکار، یک جمله هم به من گفت و مرا از نگرانی
نجات داد، او گفت: «بعد از این فیلم ،شما نقش اول میگویی.» بیوگرافی فهیمه راستکار
در تمام طول راه فکر میکردم که داخل این پاکت چیست؟ نزدیک خانه خیلی کنجکاو شدم و در پاکت را باز کردم و دیدم داخل آن پول است. به خانه که رسیدم، پولها را شمردم و دیدم که مبلغ آن ۶۰۰ تومان است. پیش خودم فکر کردم که به خانوادهام چگونه بگویم که ۶۰۰ تومان پول گرفتهام. چون حقوق بازنشستگی پدرم ۶۹۰ تومان بود. با خواهرم موضوع را در میان گذاشتم و به او گفتم که پول را به رضایی پس میدهم. ولی خواهرم مخالفت کرد و گفت: «این کار خیلی بیادبی است» و ادامه داد: «تو ناراحت نباش من موضوع را به آقا جان میگویم. فقط پاکت را دست نخورده به من بده».
من هم همین کار را کردم. خواهرم بعداً با پدرم صحبت کرد.
پدرم از من خاطره بدی داشت
پدرم از من خاطره بدی داشت چون چند سال قبل ازاین ماجرا مادرم فوت کرده بود و من خیلی ناراحت بودم، بعد خواهرم یک شب در مهمانی که خالهام ترتیب داده بود ، دکتر نامدار را دید که خانم او با خالهام خیلی دوست بود. او به من گفت که چرا به هنرستان ما نمیآیی؟ من نمیدانستم که هنرستان کجاست؟ و من آن موقع مدرسه میرفتم. ولی بالاخره اسمم را در هنرستان هنرپیشگی نوشتم و در دورهای که من به این مدرسه رفتم مصادف با حضور بیژن مفید، علی نصیریان، صدرالدین الهی و رفعت هاشم پور بود که این افراد فعالیت هنری خود را ادامه دادند. نامدار علاقه زیادی به ورود دختران
به رشته تیاتر داشت و به هر دختری که وارد این مدرسه میشد،
ماهی ۶۰ تومان پول میدادند تا زنان به تحصیل تئاتر تشویق شوند.
لطیفپور، جوانمرد قبل از ما وارد این مدرسه شده بود، من، مفید، والی و نصیریان همکاری زیادی با هم داشتیم بعد لطیفپور هم فکر کرد که از افراد هنرستان برای دوبله نیرو جذب کند. چون این اشخاص سابقه کار هنری داشتند بنابراین
تمام هنرجوهای هنرستان را برای کار دوبله فراخواند.
بیژن مفید گفت که « من نمیآیم چون من نمیتوانم جای کس دیگری حرف بزنم». ولی همیشه با ما بود. در فیلمهای «اشکها و لبخندها» او موسیقی را از فیلم گرفت و به علت آشنایی با موسیقی نقش آدمی را که ساز میزند و میخواند را انجام داد.قبل از این که کار را شروع کنیم، جلسهای برگزار شد و در آن نشست، عدهای از ما معتقد بودند که در ادبیات خارجی نباید دست برد. این جلسه در خانه ما برگزار شد و برادر
من در اتاق دیگری حرفهای ما را گوش میکرد. او داخل اتاق جلسه شد
و گفت که «ببخشید که من وارد جلسه شما میشوم.
ولی ما در کشوری زندگی میکنیم که هنوز سینما را مینویسند و بسیاری از کسانی که در سینمای ما هستند، میگویند ببخشید، میشود بلندتر بخوانید یعنی افراد بیسواد جامعه ما کم نیست. اگر شما بتوانید این کار را درست انجام دهید و در ترجمه خیانت نکنید و متن را عوض نکنید، میتوان گفت که یک کار فرهنگی انجام دادید که نه تنها خیانت نکردهاید بلکه عدهای از مردم را با فرهنگ کشور دیگری به درستی آشنا کردهاید.» ما هم دیدیم که او راست میگوید و همه ما تصمیم به دوبله گرفتیم و چندین فیلم ایتالیایی و عربی دوبله شد.
متعهد تربیت شدهام، جواب فردوسی را چگونه بدهم
یک سریال ترکی دوبله شد و اسم یکی از شخصیتها رستم بود ولی این اسم را حذف کردند. چند وقت پیش از من خواهش کردند که جملهای را عوض کنم، من گفتم که حالم بد است و نمیتوانم بیایم ولی در نهایت رفتم. جملهای که باید تغییر میکرد این بود: «شبنم جون از کاوه چه خبر ؟»میخواستند اسم کاوه عوض شود. من که در کار خودم متعهد تربیت شدهام با خود گفتم که جواب فردوسی را چگونه بدهم! اکنون
بیشتر شخصیتهای منفی فیلمهای ایرانی، اسمهای کهن فارسی دارند.
خاطره فهیمه راستکار از منوچهر نوذری
از او حرف زدن الان برایم سخت است. منوچهر نوذری یک پدیده بود. او یک آدم معمولی نبود. پرسوناژهای زیادی خلق کرد. منوچهر ۸ صفحه را نگاه میکرد و بعد حرف میزد و تند حرف میزد ولی تپق نمیزد. پس او یک پدیده در چندین حرفه است. نوذری در تئاتر و دوبله فعالیت میکرد. من با او در تئاتر هم کار کردم و حیرت میکردم که یک آدم چقدر میتواند با مردم ارتباط داشته باشد. او تمام کسانی که تئاتر او را تماشا میکردند را میشناخت و اگر به عنوان مثال نیاز به دارو داشتند، برایشان تهیه میکرد. ما در آن زمان به اندازه نیازمان حقوق دوبله را قسمت میکردیم. آن موقع در گروه ما ثقفی فقط زن
داشت و او بیشتر از ما احتیاج داشت و به انداز احتیاجش حقوق میگرفت.
ما با احوال انسانی کار را شروع کردیم و منوچهر یکی از ما بود.
مادری و گریهها و خندههای راستکار
وقتی میخواستم ازدواج کنم قصد بچهدار شدن داشتم و چون سنم بالا بود با دکتر در این باره مشورت کردم. دکتر گفت: برای شما که هنرپیشه هستید تا مادر نشوید، کامل نمیشوید. مادری عالم دیگری دارد و گرفتن چنین تصمیمی را به شما تبریک میگویم. شوهرتان بچه دارد و من هم زن پدر داشتم، هیچ وقت نخواهید جای مادر اینها را بگیرید چون نمیتوانید. بلکه سعی کنید با آنها دوست باشید. من این حرف را حلقه
گوشم کردم. هر وقت در فیلم در نقش مادر بازی کردم یا دوبله کردم، یاد حرف دکتر میافتادم.
فیلم های فهیمه راستکار
شیرین ۱۳۸۷
گیس بریده ۱۳۸۵
پابرهنه در بهشت ۱۳۸۴
ستارهها ۳: ستاره بود ۱۳۸۴
رازها ۱۳۸۳
دختری به نام تندر ۱۳۷۹
کارآگاه شمسی و دستیارش مادام
و…
دوبله های فهیمه راستکار
سریال «بینوایان» (خانم تناردیه)
سریال «در برابر باد» (پالی)
سریال «سالهای دور از خانه» (اوشین ۵۰–۸۴ سالگی)
سریال «برادران شیردل» (سوفیا)
سریال «ارتش سری» (لوئیز)
سریال «رؤیای سبز» (خانم هریس)
سریال « رودخانه برفی» (آنیتا)
سریال کارتونی «بچههای کوه آلپ» (مادربزرگ)
و…
ویکی پدیا , میزان , مردم سالاری