آخرین دیدار و گفتگوی میرزا کوچک خان و همسرش
اما چیزی که برایم جالب بود و در تاریخ کمتر به ان توجه شده شرح خدا حافظی و اخرین دیدار
او با همسرش است.
روحیه بسیار لطیف میرزا همواره پشت جنگها و مبارزاتش مخفی مانده است.
شرح اخرین دیدار میرزا کوچک خان و همسرش را در زیر بخوانید.
میرزا وقتى خطر را نزدیک دید، براى آخرین بار به دیدار همسرش رفت.
جریان آخرین دیدار میرزا و همسرش را ابراهیم فخرایى از قول یکى از نزدیکان میرزا نقل کرده مىنویسد: «اما آخرین
دیدار میرزا از همسرش بود.
او هنگام وداع از همسرش چنین گفت: اوضاعمان از همه جهات مغ شوش و نامعلوم است؛ خطر از هر سو احاطهمان
نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفتهایم.
جزئیات آینده به قدر کفایت مبهم و تاریک به نظر مىرسد و امکان هست که باز تاریکتر شود و تو
گناهى ندارى جز این که همسر من هستى و سزاوار نیست بىسرپرست و بلاتکلیف بمانى و زندگیت سیاه و تباه
شود یا خداى نکرده در معرض خطر قرار بگیرد …
طلاق حّلال همه این مشکلات است و تو بعد از طلاق به حکم شرع و عرف مجاز خواهى بود، شالوده
نوینى را براى زندگى آیندهات بریزى.
همسرش گفت: من این پیشنهاد را نمىپذیرم زیرا مایل نیستم به پیمانشکنى و بىوفایى متهم شوم …
من اگر این پیشنهاد را بپذیرم مردم به من چه خواهند گفت؟ آیا نمىگویند هنگام خوشى و اقبال روزگار با
شوهرش انباز بود اما زمان بروز مصیبت ناساز گشته است؟ نه، نه، تسلیم به چنین امرى به من گوارا نیست.
من زن بىحقوقى نیستم و تو را هنوز روى پله شهرت و افتخار مىبینم …
من که به مراتب فرزانگیت آگاهم، از آنچه بر من گذشته است تأسفى ندارم و به آنچه به من وارد
خواهد شد راضیم زیرا به خداى عادل رئوف توکل دارم …
تو اگر زنده بمانى خداى بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از این که به کالبدم روح تازه دمیده است و
اگر از پاى درآیى که طلاق خدایى خود به خود جارى شده است.
با این همه محال است که به پیوند دیگرى درآیم و شخص دیگرى را به همسرى برگزینم و مطمئن خواهى
بود که عهد خود را تا لب گور ادامه خواهم داد.
این بگفت و هاى هاى گریست و اشگ از دیدگانش جارى شد.
میرزا از این حالت همسرش سخت منقلب و متأثر گردید و از او پوزش طلبید و به استمالتش پرداخت و
شخصیت و نجابتش را ستود و گفت …
چون همسرت دزد نبود لاجرم از مال دنیا چیزى نیاندوخت.
خیلى چیزها در حقم گفتهاند اما تو که از همسرت حتى براى روزگار نامعلوم و ابهامآمیز آیندهات کوچکترین ذخیرهاى در
اختیار ندارى، بهتر از هر کس دیگر مىتوانى در بارهام قضاوت کنى …
تنها چیزى که از دارایى دنیا در اختیار دارم یک ساعت طلاست که یادگار هدیه انورپاشاست.
من اینک آن را به تو مىبخشم که هر وقت زنگش به صدا درآمد، به خاطرات گذشته رجوع کنى و
همسر آزرده و حسرت بر دل مانده را به یاد آورى.
این بگفت و با چشمانى اشکآلود از همسرش خداحافظى نمود.» همسر میرزا پس از مرگ او پیمان خود را از
یاد نبرد و تا پایان عمر مجرد زندگى کرد.