زندگی علیرضا آرا بازیگر سریال از سرنوشت؛ از ازدواج هنری تا شهرت (۳۲۰)
علیرضا آرا همسر شبنم مقدمی بازیگر باتجربه و مطرح ایرانی در سریال از سرنوشت که امشب از شبکه دو سیما بر روی آنتن می رود هنرنمایی کرده است. سریال دلدار آخرین سریال وی در تلویزیون بوده است که وی علاوه بر بازیگری به عنوان طراح صحنه دستیار کارگردان و همچنین گوینده به فعالیت می پردازد. به بهانه پخش سریال از سرنوشت مروری داریم بر فعالیت های هنری و زندگی علیرضا آرا بازیگر
مطرح ایرانی با پرشین وی همراه شوید
زندگی علیرضا آرا بازیگر ایرانی
علیرضا آرا ، بازیگر و کارگردان تئاتر متولد سال ۱۳۵۴ در تهران است. وی فارغالتحصیل رشته
مهندسی عمران است و دوره های بازیگری را در حوزه هنری گذرانده است.
او یک خواهر بزرگتر از خود به نام مرجان دارد.
زندگی علیرضا آرا می گوید وی فعالیت خود را از سال ۱۳۹۴ با سریال پشت بام تهران شروع کرد. سپس توانست در چند فیلم
و سریال دیگر نقش آفرینی کند. او همچنین تجربه هایی در زمینه تئاتر دارد؛ از جمله کارها
و نمایش هایی که در آنها ایفای نقش کرده، میتوان به
نمایش های “پرنده سبز”، “شام آخر”، “تعزیه زینب” و “سیزده” و … اشاره کرد.
ازدواج علیرضا آرا
در زندگی علیرضا آرا آمده است که علیرضا آرا و شبنم مقدمی در سال ۱۳۸۳ با هم ازدواج کرده اند که لازم به ذکر است که شبنم مقدمی نیز متولد ٣ فروردین ۱۳۵۱ در تهران بوده و بازیگر محبوب و مشهور سینما و تلویزیون است که از سال ۱۳۷۶ تاکنون مشغول به فعالیت هنری است.
این زوج بی حاشیه زندگی آرام و بدونه جنجالی را سپری می کنند.
سریال تلویزیونی از سرنوشت با بازی علیرضا آرا
با پایان یافتن فصل اول سریال «از سرنوشت» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و تهیهکنندگی
اکبر تحویلیان، فصل دوم این سریال به کارگردانی علیرضا بذرافشان روانه آنتن میشود.
امشب (سهشنبه ۲۴ دی) آخرین قسمت از فصل اول سریال «از سرنوشت» روانه آنتن
میشود و چهارشنبه و پنجشنبه خلاصه فصل اول این مجموعه پخش خواهد شد.
فصل دوم سریال «از سرنوشت» به کارگردانی علیرضا بذرافشان به اتفاقات دوران نوجوانی
دو شخصیت اصلی این سریال یعنی هاشم و سهراب اختصاص دارد که ایفای نقش آنها
در این فصل به عهده دارا حیایی و کیسان دیباج خواهد بود.
«از سرنوشت» در۵۰ قسمت به قلم محمدمهدی سلطانی، روحالله صدیق و سارا خسروآبادی نگاشته شده و در فصل دوم آن بازیگرانی چون علیرضا آرا، مائده طهماسبی، فاطیما بهارمست (نغمه)، مرضیه موسوی (آرزو)، مهدی صالحی و … اضافه خواهند شد.
زمان پخش و داستان سریال از سرنوشت
این سریال کاری است از گروه فیلم و سریال شبکه دو که در سه فصل تولید شده و داستان آن از رفاقت هاشم و سهراب، دو پسربچه پرورشگاهی آغاز میشود. آنها از کودکی در این مرکز زندگی میکنند تا به مرحله نوجوانی و جوانی می رسند.
آن ها که آرزوهای بزرگی را در سر می پرورانند، فراز و نشیبهای زندگیشان،
محور روایت اتفاقات این سریال قرار میگیرد.
«از سرنوشت» از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ و ۳۰ از شبکه دو روانه آنتن میشود. پنجشنبه ها خلاصه هفتگی این سریال هم در همین ساعت پخش خواهد شد.
دارا حیایی، دیباج و پورسرخ، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، مریم کاظمی، فریبا نادری، علیرضا استادی، مهدی صبایی، مائده طهماسبی و علیرضا آرا از بازیگرانیاند که در دو فصل این سریال به ایفای نقش میپردازند و به تناسب داستان بازیگران چهره دیگری
نیز به این سریال اضافه خواهند شد. همچنین گروه تولید حسین پاکدل را برای
جایگزینی نقشی که قرار بود امین تارخ بازی کند، انتخاب کردند.
صحبت های علیرضا را درباره سریال از سرنوشت
علیرضا آرا در گفتگویی درباره فعالیت های جدیدش بعد از سریال «دل دار» بیان کرد: در حال
حاضر مشغول بازی در سریال «از سرنوشت» هستم که به تهیه کنندگی
اکبر تحویلیان در سه فصل ساخته می شود.
وی بیان کرد: فصل اول این سریال را محمدرضا خردمندان و فصل دوم را علیرضا بذرافشان کارگردانی
می کند و فصل سوم هنوز قطعی نشده است که توسط چه کسی کارگردانی میشود.
این بازیگر درباره تعداد قسمت های این سریال اظهار کرد: این مجموعه در ۵۰ قسمت ساخته می شود و اکنون فصل ۱ و فصل ۲ همزمان تصویربرداری می شود که البته من در فصل دوم این سریال بازی می کنم.
آرا اضافه کرد: این سریال با یک روند زمانی پیش می رود و کاراکترهای اصلی قصه ۲ پسر نوجوان هستند.
وی در پایان با اشاره به فضای این سریال اجتماعی بیان کرد: من نقش اسماعیل را در این سریال بازی می کنم که محور آن همان ۲ کاراکتر نوجوان است که ما ۲ دهه از زندگی آنها و مشکلات و معضلاتشان را می بینیم.
مجید واشقانی، کامران تفتی، لیلا بلوکات، مریم کاظمی، فریبا نادری، علیرضا استادی، مهدی صبایی، مائده طهماسبی و علیرضا آرا از بازیگرانی هستند که در دو فصل این سریال ایفای نقش می کنند.
زندگی علیرضا آرا بازیگر ایرانی و گفتگوی متفاوت با وی
علیرضا آرا، بازیگر تئاتری که در تلویزیون هم درخشید
علیرضا آرا برای اهالی تئاتر چهرهای نیست که همین چند روز قبل و بهواسطه حضور در سریال تلویزیونی «زیر پای مادر» شناخته شده باشد. این بازیگر سالها در عرصه نمایش ایران فعالیت داشته و همواره از چهرههای موجه و حرفهای تئاتر به شمار رفته است.
حضور مستمر و با کیفیت روی صحنه آنهم برای نزدیک به دو دهه، شاهد عملکرد حرفهای
این هنرمند به نظر میرسد؛ صحنهای که اگر کوچکترین کوتاهی و خطایی در زندگی
حرفهای داشته باشید دست شما را رو میکند.
این خاصیت صحنه نمایش است. اما مخاطب غیر تئاتری در طول هفتههای اخیر و بهواسطه حضور خوش نقشِ آرا در سریال بهرنگ توفیقی با گوشهای از تواناییهایش آشنا شد و ما به همین بهانه گفتوگویی با او ترتیب دادیم.
گفتوگویی که موج حضور درخشان بازیگران تئاتر در سینما و تلویزیون ایران ایجاب میکند
با تعداد بیشتری از آنها انجام شود و شاید این گفتوگو مقدمهای برای ما در اینجا باشد.
فعلا صحبت با این بازیگر درباره وضعیت این روزهای تئاتر، حضور بازیگران تئاتر در سینما
و تلویزیون و البته ماجرای پایانبندی پر حرف و حدیث سریال «زیر پای مادر» را در ادامه میخوانید.
شما را بیشتر به ایفای نقش در تئاتر میشناسیم. چه عاملی موجب شده در دو، سه سال اخیر شاهد افزایش حضور بازیگران تئاتر در تلویزیون و سینما باشیم؟
شاید خیلی دقیق نباشد که بگوییم این اتفاق در دو سه سال اخیر بیشتر شده است.
امکان دارد زمانهایی تعداد کم و زیاد شده باشد ولی از قدیم همین روند وجود داشته
و مثلا قدیم اساتیدی از جمله علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی،
زندهیاد داود رشیدی پیش از هر چیز به عنوان بازیگر تئاتر شناخته میشدند.
اگر به چند نسل بعد هم نگاه کنیم، مرحوم خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی بازیگر
تئاتر بودند و بعد در سینما و تلویزیون درخشیدند.
به همین دلیل باید گفت بازیگران تئاتر همیشه این کوچ را داشتهاند، اگر بتوانیم اسمش را کوچ بگذاریم. شاید در دورههایی خیلی بیشتر به چشم آمدهاند. در این سالهای اخیر به نظرم درخشش این بچهها خیلی محسوستر بوده و جوایز متعددی دریافت کردهاند و کارهای درخشانی انجام دادهاند و به همین دلیل چنین حسی را به وجود آورده است.
ولی در دوره رشیدی، کشاورز و فنیزاده جریانی در تئاتر خیلی سخت در برابر حضور بازیگر تئاتر در تلویزیون میایستاد. یک نگاه منفی وجود داشت و اگر بازیگر به سینما میرفت در آثار کارگردانانی مثل ابراهیم گلستان و بهرام بیضایی بازی میکرد. نکته من اینجاست که تلویزیون در دورهای به صورت محدود چهرههای خودش را پرورش داد اما حالا اینطور نیست.
با شما موافقم و حتی شاید برعکس این درست باشد. یعنی تلویزیون افرادی را پرورش میداد و ما با متولدان تلویزیون مواجه بودیم، به همین دلیل هم بازیگران تئاتر چندان در سریالها حضور نداشتند.
شاید این روند خیلی اتفاقی تغییر کرده باشد اما امکان دارد مدیران سیما و تهیهکنندگان از دورهای
به این نتیجه رسیدند که اگر بازیگران تئاتر در سینما میدرخشند و در بعضی آثار تلویزیونی هم
عملکرد مناسبی دارند چرا از این ظرفیت استفاده نکنیم.
در یک دورهای هم تعبیر غلطی وجود داشت، اینکه هزینه به خدمت گرفتن بازیگر تئاتر زیاد نیست و با خودشان تصور کردند خب تئاتر که پول ندارد و ما با حداقل دستمزد میتوانیم بازیگر تئاتر به خدمت بگیریم.
بازیگرانی که خیلی هم منظم هستند و دقیق عمل میکنند. درست یا غلط این روندی بود
که وجود داشت و به واسطه همین استراتژی گروه بیشتری از بچههای تئاتر در تلویزیون
درگیر شدند. بعد از آن تهیهکننده و کارگردان با واکنش مثبت تماشاگران نسبت به
این بازیگران را مشاهده کردند و همکاری افزایش یافت.
الان دیگر نگاه به تئاتر اینطور نیست که ارزان قیمت هستند، بلکه معتقدند از میان این بچهها میتوان بازیگران بسیار خوبی پیدا کرد. از یک کارگردان تلویزیون نقل میکنم که میگفت «تئاتریها یک حسنی دارند؛ اینکه منظم هستند.
منظم نه به معنای افرادی که سر وقت میآیند و میروند، به این معنا که نظم ذهنی دارند.» رعایت راکورد گریم و لباس در سینما و تلویزیون اهمیت زیادی دارد ولی رعایت راکورد بازی و حس کار سادهای نیست.
این تداوم حس و رعایت راکورد رفتاری حتی به اندازه بالا یا پایین بودن تن صدای بازیگر
در تئاتریها بسیار بسیار قویتر است. امکان دارد گروه کارگردانی تصمیم بگیرد تصویربرداری
یک سکانس را خُرد کند و بخشی از آن را چند هفته یا چند ماه بعد انجام دهد،
اینجا بازیگران تئاتر بهصورت ناخودآگاه راکورد را حفظ میکنند.
نمیگویم بازیگر تلویزیون یا سینما نمیتواند ولی طبیعی است بازیگری که تداوم حس روی صحنه را بارها تجربه کرده باشد در این زمینه هم راحتتر عمل میکند.
ما میدانیم وضعیت تئاتر ما چندان بسامان و مطلوب نیست. اما در همین شرایط شاهد درخشش بازیگران تئاتر در سینما و تلویزیون هستیم. این اتفاق محصول چیست؟
شاید ذات هنر نمایش و انگیزه و عشق بچههای تئاتری دلیل باشد. شرایط و احوالات تئاتر ما از نظر مالی و شرایطی که یک نمایش باید طی کند تا به مرحله اجرا برسد نابسامان است اما اهالی این خانه که تغییر نکردهاند. امروز همان تمرینهایی را انجام میدهند که همواره وجود داشته و شاید عدهای اصلا تمرینهای شخصیتر و جدیتری را در برنامه بگذارند.
اصولا فردی که به تئاتر میآید انگیزه و عشقی به همراه دارد که اجازه نمیدهد شرایط و ناملایمات خیلی بر روحش اثر بگذارند. شاید این مسائل زندگی روزمره را کمی برایش سخت کند ولی عاملی نمیشود که بازیگر و کارگردان تئاتر ضعیف شود. گرچه آنچه میگوییم قطعا درباره همه تئاتریها صدق نمیکند و به این معنی نیست که همه تئاتریها شاهکار میکنند.
ما بازیگران تلویزیونی داریم که به قدری درخشان عمل میکنند که صد بازیگر تئاتر
هم به گرد پایشان نمیرسند. در تاریخ سینمای خودمان هم افرادی مثل بهروز وثوقی
را داشتیم که تئاتری نبودند و درخشیدند. ولی مطالعه، تحقیق و انگیزه بچههای تئاتر
برای انجام کار درست بیشتر است.
حس میکنم این اواخر میل غریبی به ستاره شدن بین نسل جوان تئاتر وجود دارد. چیزی که در گفتوگو با بازیگران خارجی و بیشتر اروپایی به این شدت ندیدم. تئاتری کار خودش را میکند و اگر به سینما هم رفت ادامه میدهد؛ شیفته ستاره شدن نیست.
با یک بخش از جمله شما خیلی موافقم و معتقدم کلید پاسخ در همان عبارت است.
«نسل جوان تئاتر» به معنی کسانی که تازه وارد عرصه بازیگری شدهاند انگیزه بیشتری
برای چهره شدن دارند و آنها که پیراهن بیشتری پاره کردهاند اینطور از خود اشتیاق نشان نمیدهند.
چه بسا در بعضی به کلی چنین نگرشی وجود ندارد و تئاتر فقیر را به سینما و تلویزیون پولدار ترجیح میدهند.
تئاتر جایی است که در آن احساس آرامش میکنند و همه مختصاتش را به خوبی میشناسند.
قصد شعار دادن ندارم و به همین دلیل میگویم سالی که وارد یادگیری بازیگری تئاتر شدم
تصورم این بود که این هنر پلی است برای رسیدن به سینما و شهرت.
اکثر افرادی که میگویند ما از همان ابتدا فقط عاشق تئاتر بودیم به نظرم کمی روراست نیستند. قبل از اینکه وارد عرصه آموزش بشوم به سینما میرفتم و در صفهای طولانی جشنواره فیلم فجر میایستادم.
بنابراین من هم میل به شهرت داشتم، فقط شاید کمی عاقلانه رفتار کردم و خواستم
از طریق تئاتر به هدفم برسم. چندسالی تئاتر کار کردم و همین اندازه صادقانه و صریح
میگویم مسیر ذهنی من تغییر کرد و جهانم عوض شد. دیدم چقدر در تئاتر آرامش دارم
و چقدر برایم جذاب است به قدری که شهرت نمیخواهم. نه اینکه اصلا نخواهم،
بلکه دیگر مثل سابق حرص رسیدن به شهرت نداشتم.
هرچه زمان بیشتر گذشت، جذابیت تئاتر برایم بیشتر شد به حدی که حتی در مقاطعی دچار اشتباه شدم. زمانی همکاری با سینما و تلویزیون را نادیده گرفتم، چرا؟ چون به دلایل روشنفکرانه عدهای معتقد بودند ما باید در تئاتر بمانیم و اگر روزی قرار به همکاری با سینما باشد، حتما باید بهرام بیضایی پیشنهاد دهد. به این ترتیب چهارسال عمدا به پیشنهادها نه گفتم و با خودم خیال کردم هنرمند خیلی مهمی هستم که به حضور در سینما و تلویزیون «نه» میگویم.
اما کار در تلویزیون با تئاتر تفاوت زیادی دارد؛ تطبیق با این شرایط و حفظ کیفیت چطور اتفاق میافتد؟
تمرین در تئاتر اهمیت زیادی دارد. گروه از سه تا شش ماه تمرین میکند، بنابراین
من به عنوان بازیگر یک بازه زمانی در اختیار دارم و میتوانم با تمرکز روی نقش تحقیق
و تمرین کنم. همچنین امکان ایفای نقش و به دست آوردن نقاط قوت و ضعف برایم فراهم است تا کار به اجرا برسد.
در سینما و تلویزیون شاهد چنین فرصتی نیستیم و در خوشبینانهترین حالت یک دورخوانی برگزار میشود تا افراد با کاراکترها آشنا شوند. البته من میتوانم بهصورت شخصی روی سکانسها و نقش کار کنم ولی شاهد کار جمعی در این بخش نیستیم.
در این شرایط کسی برنده است که از قبل آماده باشد، به این معنی که شب مسابقه
نرمش نکند و مستمر برای آمادگی تلاش کند. این آمادگی میتواند از تئاتر نشات بگیرد
و بازیگر برای حضور در مقابل دوربین از تجربههای صحنه استفاده کند. در اصطلاح میگویند
بازیگری است که یکسری ابزار مورد نیاز را آماده در آستین دارد و نیاز نیست به حس،
حرکت بدن و نگاه فکر کند بلکه همهچیز بهصورت خودکار حاضر است و فقط باید جرقهاش یا تلنگر اولیه را بزند.
نظر شما در این باره چیست که بعضی میگویند «جز استثناها اصولا محتوای نمایشهای ما در سالهای اخیر اصطلاحا تلویزیونی شده و تئاتر محصول چندان متفاوتی به مخاطب ارایه نمیدهد؟» حتی بازیگران تلویزیون در نمایشها ایفای نقش میکنند.
باید بگویم متاسفانه امروز پول در تئاتر ما حرف اول را میزند. چون تئاتر همواره درگیر ماجرای
مالی و اقتصاد است و به همین دلیل گاهی ناچار میشود به فاکتورهایی تن بدهد
که جنبه اقتصادی را برایش مهیا میکند.
مجبور است نگاه تجاری کند و به سمت بازیگر تجاری برود. نویسنده هنگام نگارش نمایشنامه مجبور است به جریان فروش هم گوشه چشمی داشته باشد. کارگردان مجبور است طوری کارگردانی کند که تماشاگر به عنوان تامینکننده جنبه اقتصادی از کار راضی باشد.
این بین عدهای همچنان برمبنای ایده تئاتر برای تئاتر کار میکنند و هنر تئاتر را منزهتر
از ماجرای کسب درآمدهای آنچنانی میدانند. این گروه حتی به نظرم در شرایط موجود
تا حدی اشتباه میکنند چون شش ماه بعد متوجه اشتباه خود میشوند و به ناچار باید
کل کار را تعطیل کنند و این ضربه به مراتب مهلکتر است.
باقی جامعه تئاتر هم با میزان مختلف مسائل تجاری را به اشکال مختلف در نظر میگیرند. تمام این قضایا از کجا نشات میگیرد؟ از اینجا تئاتر ما بعد از این همه سال حرفهای عمل نمیکند و زیرساخت مناسب نداریم.
سالنهای ما هویت ندارند و معلوم نیست چه سبک و سیاقی در جریان است. وقتی چنین اتفاقی بیفتد مخاطب هم تفکیک میشود و میداند تئاتر مورد علاقهاش را در کدام سالن تماشا کند.
الان مخاطب سردرگم است، چرا؟ چون ما تئاتریها هم سردرگم هستیم. قصد نقد تئاتر
تجاری را ندارم چون به هرحال تئاتر بدون اقتصاد سر پا نمیماند ولی امروز کار به جایی
رسیده که سالن دولتی هم نگاه تجاری دارد، برای اینکه باید حقوق کارمندانش را از محل
فروش نمایشها تامین کند. اقتصاد در تئاتر حرف اول را میزند و سرمنشا همه سوءتفاهمها
بین اهالی تئاتر و نابسامانیها همین بحث غیاب مدیریت و برنامهریزی درست برای اقتصاد این جریان است.
با این تفاسیر عنوان خصوصیسازی در تئاتر هم مطرح میشود.
به نظرم استفاده از عبارت خصوصیسازی در تئاتر کمی برای ما زود بود. بیآنکه به عواقب کار فکر کنیم تئاتری که کودک شیرخواره بود و نمیتوانست روی پای خودش بایستد را از حمایت محروم کردیم. بخشی از اشکالات موجود از همینجا نشات میگیرد چون بهیکباره حمایتهای دولتی و قرارداد تیپ قطع شد.
الان هم از تئاتر خصوصی فقط اسمش باقی است. به این دلیل میگویم که تا وقتی
شما نتوانید اندیشه و ایدههایتان را در سالن روی صحنه ببرید و اجرایی کنید از تئاتر
خصوصی خبری نیست و فقط با یک ملک خصوصی مواجه هستیم.
ما هنوز باید زیرنظر وزارت ارشاد کار کنیم و هنوز همان گروهی کارمان را بازبینی میکند که قبلا وجود داشت ولی حالا بهجای سالن دولتی کارمان را در سالن خصوصی بازبینی میکنند. وجود ساختمان و سرمایهگذار خصوصی به معنای تئاتر خصوصی نیست.
اگر موافق باشید کمی درباره سریال «زیر پای مادر» صحبت کنیم. ساخت شخصیت «صدرا» در این سریال چطور پیش رفت؟ همان طور که گفتید با تکنیکهای آمده از تئاتر یا نه اصلا کار دشواری هم نبود؟
در تئاتر شما با بعضی نمایشنامهها مواجه هستید که کاراکتر در دل خود همهچیز دارد.
آنقدر درست و فکر شده نوشته شده که به شما میگوید چطور رفتار کنید و همهچیز
در دیالوگهای شخصیت نهفته است. سعید نعمتالله هم به همین شکل پیش میرود
و کاراکترهایش را به شکلی خلق میکند که همهچیز تا حد زیادی روشن میشود.
آنقدر با کاراکترها زندگی میکند و بعد آنها را روی کاغذ میآورد که وقتی متن به دست بازیگر میرسد، میبیند نویسنده ٧٠ درصد راه را رفته است. صدرای سریال زیر پای مادر هم همینطور بود، خودش میگفت چطور باید بازی شود. جدای از اینها سعید نعمتالله به تمام جزییات شخصیتها تا حرف زدن و شکل گریم حساسیت بسیاری دارد.
حتی قد بازیگر و شخصیت برایش اهمیت دارد و کارش این است که در پیش تولید همهچیز
را با بازیگران پیش میبرد تا اینکه در نهایت به یک جمعبندی نهایی میرسد؛ دستبردار
هم نیست. این به بازیگر کمک میکند چون اینجا فقط با نویسنده مواجه نیست بلکه با
یک هدایتکننده روبهرو است که در نقش بازیگردان ظاهر میشود.
کسی که جدای از آنچه نوشته به عنوان پل ارتباطی بین بازیگر و متن عمل میکند و نکات را شفاهی هم انتقال میدهد. بارها در دورخوانیها درباره صدرا و نمونههای بیرونیاش صحبت کردیم، شاید برخلاف خیلی از سریالها بهشدت درباره شخصیت فکر کردیم تا اینکه به آنچه دیده شد، رسیدیم.
بهرنگ توفیقی در مقام کارگردان هم همین طور است و این در کنار یکدیگر گروه دو نفرهای
را تشکیل میدهند که کار کردن با آنها برای بازیگر بسیار جذاب و لذتبخش میشود.
چون میداند اگر جایی خطا برود دو نفر با دقت همهچیز را زیرنظر گرفتهاند و در مسیر
صحیح هدایت میکنند.
یکی از نقدهای پرتکرارِ شاید تا حدی نادرست این بود که زبان، بعضی عقاید، ریختشناسی و رفتار شخصیتها اتفاقا ارتباط چندانی به جامعه امروز ندارد.
ای کاش گفتوگوی حال حاضر ما تصویری بود تا من اسناد زیادی نشان بدهم که
خیلی از عقاید، نوع بیان و همه آنچه به آن نقد میشود همچنان زنده است.
ای کاش میتوانستم همین الان صفحه شخصیام و سلسله گفتوگوهایی که بین یک نفر و جمعی از بینندگان سریال در گرفته را به شما و خوانندگان روزنامه نشان بدهم. خیلی جالب است، همین الان یک صدرای واقعی وجود دارد که تا به حال او را ندیدهام ولی دو هفتهای میشود که در صفحه شخصیام اظهاراتش را دنبال میکنم اما وارد گفتوگوها نمیشوم که مخاطبان کارشان را انجام بدهند.
یک آقایی با عقاید کاملا مشابه صدرا دو هفته است در حال مبارزه و کشمکش با
مخالفان سریال است و میگوید «کاری که صدرا انجام داد عقاید من هم هست خب
چه کار کنم؟»، یعنی ماجرا برای من به سریال دومی تبدیل شده بود که هر شب دنبال میکردم.
زندگی علیرضا آرا بازیگر سینما تئاتر و تلویزیون
شبی که سریال به پایان رسید و عده زیادی به آن پایانبندی ایراد داشتند برایم نوشت «آقای آرا یک ساعت است گریه میکنم و باور نمیکنید وقتی سریال این طور به پایان رسید مادرم به آشپزخانه رفت و شکلات آورد و پخش کرد که حق به حقدار رسید.» ببینید! من میپذیرم شاید عقایدی که تا همین دهه ۶٠ یا ٧٠ هم قابل درک بود امروز از اکثریت افتاده و آن جامعه ٩٠- ٨٠ درصدی به ٣٠ یا ۴٠ درصدی تبدیل شده باشد.
ولی من این طور میپرسم که آیا واقعا باید گفت نوعی از نگرش یا شیوه رفتاری و گفتاری از دهه۴٠ تا امروز در میان بعضی اقشار ما باقی مانده؟ به این معنی که بخشی از جامعه در یک نقطه متوقف شده و پیش نیامده است؟
نمیتوانم بگویم صددرصد با شما موافقم چون جامعه به معنای مردمی که در آن زیست میکنند و خلق و روحیات مشخص و شناخته شدهای دارند که تغییر نکرده است. گرچه تغییراتی در نوع پوشش و ظاهر اتفاق افتاده ولی ما همچنان با همان نگرش و جهانبینی شرقی شناخته میشویم.
البته تا حد کمی در درون چیزهایی تغییر کرده است، شما در نظر بگیرید طرح ماجرای
ازدواج «خلیل و رخساره» با اینکه از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد ولی تا همین ١٠ سال
قبل غیرممکن بود. نهتنها هیچ گروهی سراغ چنین سوژهای نمیرفت،
بلکه مردم هم با دیدنش جا میخوردند.
پس حتما یک روند تغییرات فکری در جامعه وجود داشته که امروز بر سر جزییات صحبت میکنیم نه کلیات. بنابراین خیلی موافق نیستم که بخشی از جامعه در ۴٠ سال قبل مانده است اما تاکید دارم فرهنگ و نوع ارتباط شرقی از ویژگیهای خاص خودش برخوردار است.
اگر همین ماجرای خلیل و رخساره را با یک فرد غربی در میان بگذاریم اصلا متوجه نمیشود
درباره چه چیز صحبت میکنید. شاید نقد منتقدان از این زاویه باشد که دلشان میخواهد
٣٠ سال به جلو برویم و دیگر از چنین مسائلی رها شویم ولی بههرحال داستان جامعه است.
شکل گرفتن نظرهای موافق و مخالف زیاد نشان میدهد که سریال راه خود را به خانهها باز کرده و احتمالا مردم ویژگیهای مشترک با خود دیدهاند که این اتفاق افتاده.
واقعیتی از دل جامعه را دیدهاند که این طور واکنش نشان میدهند. این حجم از حمله بعد از پایان
سریال و به واسطه پایانبندی که دیدند از همینجا نشات میگیرد. انتقاد و اعجابی که جامعه
را فراگرفت به این دلیل بود که مردم همذاتپنداری کردند ولی برخلاف انتظار و تصور در پایان
گویی یک آینه در برابرشان گرفته باشیم دچار حیرت شدند. دلشان میخواست
اتفاق دیگری بیفتد اما با چیز دیگری مواجه شدند.
بله، به اتفاق سنتی یا رجوع زن و مرد بعد از طلاق واکنش نشان داد.
چرا این اتفاق افتاد؟ چون مردم دلشان میخواهد آنچه برایشان جذاب است، رخ دهد ولی خواستهها، آرزوها و دوست داشتنهای ما الزاما با واقعیت موجود در زندگی یکی نیست. امکان دارد در واقعیت اتفاق دیگری بیفتد و اگر ما کمی به دور از احساس با ماجرا مواجه شویم، در قسمت پایانی هیچ چیز عجیب و غریبی رخ نداد.
ما با رفتار طبیعی پدر و مادر جامعه شرقی مواجه بودیم. درباره استثناها صحبت نمیکنم
ولی معتقدم غالب مادران و پدران ایرانی خودشان را فدای زندگی و سرنوشت فرزندان میکنند.
درحالی که اگر بخواهیم درباره جامعه غربی صحبت کنیم میگویم نمیتوان با این قطعیت صحبت کرد.
پدر و مادر یا اصولا قانون میگوید دیگر به سن قانونی رسیدی و حالا فرصت داری با تصمیمهایت آیندهات را بسازی. در ایران پدر ٨٠ سال دارد و با پسر ۶٠ سالهاش مثل یک کودک رفتار میکند. میگوید تا وقتی زندهام فرزند من هستی و تا آن زمان اگر نانی میخورم ابتدا با تو تقسیم میکنم.
آریا پیکس , خبر انلاین , مهر , تسنیم , روزنامه اعتماد , باشگاه خبرنگاران