شاهرخ استخری از مصائب پدر شدن تا طلافروشی در تهران/ سبک زندگی و بیوگرافی افراد مشهور(۱۱۱)
بیوگرافی شاهرخ استخری
شاهرخ استخری (زاده ۱۴ مهر ۱۳۵۹ در تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است.
شاهرخ استخری فارغ التحصیل مهندسی صنایع می باشد.
او فرزند اول خانواده است و ۲ خواهر کوچک تر از خودش دارد.
خواهرش که یکسال از او کوچک تر است فوق لیسانس تغذیه دارد و برای ادامه تحصیل به خارج از کشور
رفته است و خواهر کوچک ترش هم به هنر علاقه دارد.
شاهرخ استخری تا سوم دبستان، ساکن بلوار کشاورز بوده است و از آن به بعد در شهرک غرب زندگی می
کند.
سوم دبستان را در مدرسه ۱۵ خرداد و دوره راهنمایی اش را در مدرسه آزادی و دوران دبیرستان اش را
در فجر دانش تحصیل کرده است.
وی از خدمت سربازی معاف شده است چون پدرش ۸ سال در منطقه جنگی خارک مشغول به کار بوده است.
فامیلی استخری از شهری در استان فارس که اصالت پدری اش به آن منطقه برمی گردد، می آید.
البته در حال حاضر آنجا دیگر شهر نیست و بیشتر زمین های زراعی، آن محدوده را احاطه کرده است.
زندگی حرفه ای
شاهرخ استخری پس از اتمام تحصیلات آکادمیک خود با حضور در تئاتر اسب ها به کارگردانی محمد رحمانیان در سال
۸۲-۱۳۸۱ گام بر عرصه ی هنــر نهاد و سپس یک دوره ی بازیگری زیر نظر مهتاب نصیرپور و پیام دهکردی
و هدایت هاشمی گذراند.
وی با تله فیلم “تلــخون” ساخته علیرضا امینی به طور حرفه ای وارد عرصه بازیگری شد و پله به پله
از “پریدخت” گرفته تا “مثل هیچ کس” و سپس “ماه عســل” و نقطه ی عطف همه ی فعالیتهایش که سریال
“دل نوازان” است و بعد از آن “فاصله ها” جایگاه خویش را در میان مخاطبانش یافت.
استخری در سریال “دل نوازان” ساخته پیشین حسین سهیلی زاده ایفاگر نقش بهزاد بود و این آشنایی سبب شد تا
در سریال “فاصله ها”، نقش سعید را بازی کند.
او می گوید: مسیر هنری ام با بازی در سریال “دل نوازان” تغییر کرد.
البته ورودم به دنیای بازیگری را مدیون علیرضا امینی هستم.
دختر شاهرخ استخری
مصاحبه با شاهرخ استخری
درآمد بازیگری تضمینشده نیست!
داستان از اینجا شروع شد که بعد از سریالهای «دلنوازان» و «فاصلهها» اتفاقاتی برای من افتاد
و انتظاراتی در من به وجود آمد که احساس کردم باید در انتخابهایم دقت بیشتری به خرج دهم و گزیدهتر
و بهتر انتخاب کنم.
چندین کار سینمایی به من پیشنهاد شد که از این بین ۷-۶کار سینمایی بازی کردم که فیلم «کبریت سوخته »
هنوز اکران نشده است.
متاسفانه به فیلم «دوربین» فقط ۷ سینما اختصاص پیدا کرد و اکران خیلی بدی داشت ولی بهرغم آن اکران بد،
خدا را شکر فروش خوبی داشت.
ایام عید هم در شهرستانها اکران شده بود.
نسخه رسانهای آن هم به زودی راهی بازار میشود.
۳ یا ۴ کار رسانهای بازی کردم که در این انتخابهایم بیشتر تجربه نقشهای متفاوت برایم مدنظر بود.
بازیگری شغلی است که امروز هست و ممکن است فردا نباشد.
بازیگری منبع امنی برای ارتزاق نیست.
تحقیق و ورود به بازار طلا
ازدواج ، بچهدار شدن و فکر نان مسائلی است که باعث میشود به این فکر بیفتی که حالا با شغل
بازیگری که اصلا درآمد تضمینشدهای ندارد، چطور میتوانی خانوادهات را از نظر اقتصادی تامین کنی؟ اینکه در کنار بازیگری چه
کار دیگری انجام بدهم، مسالهای بود که ۴سال فکر مرا درگیر کرده بود.
با دوستانم همفکری کردم.
خیلی علاقهای به رستوران داری نداشتم؛ از دوستانی که سراغ این کار رفته بودند هم در این رابطه پرسیده بودم
و شنیدم که این شغل تمام وقتشان را میگیرد؛ مگر اینکه شریکی داشته باشید که سنگینی کار کم شود.
کارهای دیگری هم بود که درباره آنها تحقیق کرده بودم که درنهایت رسیدیم به کار طلا.
از دو سال پیش در مورد این کار و بازارش شروع به تحقیق کردیم تااینکه به جایگاهی رسیدیم که امروز
از طراحی کارها تا تولید و درنهایت فروش، همه زیر نظر مستقیم خودمان انجام میشود.
تحقیق ما تحقیق جامعی بود، اینکه ایران چه سهمی از بازار دنیا را دارد، تهران چه سهمی از بازار ایران
را دارد و کدام شهرها در خرید طلا در رتبه بالاتری هستند که اصفهان و شمال در رتبههای بالا هستند.
منظورم این است از همان ابتدا طرح توسعه کار نیز مشخص بود و فقط قرار نبود به یک مغازه اکتفا
کنیم.
فکر اولیه ما این بود که طی یک پروسه چند ساله شعب دیگری را با برند خودمان توسعه دهیم؛ ضمن
اینکه گالری ما گالری طلاست، نه جواهرات.
این کار با جواهرات فرق میکند.
گالری ما طلاهای مدرن و امروزی را طراحی میکند که از رنج قیمت ۱۰۰ هزار تومان شروع میشود تا طلای
میلیونی.
بخش اعظمی از زندگی من
وارد کار جدید که شدیم یکسری بدقولیها، مشکلات و سختیها در دل کار به وجود
آمد که این مسیر را کمی سخت کرد.
واقعا امروز این کار بخش اعظم زندگی مرا گرفته است، یعنی اینگونه نیست که فردا راحت این کار را کنار
بگذارم و یک کار سینمایی یا تلویزیونی را قبول کنم.
همزمان با شروع این کار بود که سریال «آمین » فیلمبرداری میشد.
سه ماه پروژه فیلمبرداری خوابید و توانستم بیشتر به این کار سروسامان بدهم.
منحنی رشد با شیب ملایم
از همان ابتدا میدانستیم که قرار نیست خیلی سریع از این راه سود کسب کنیم.
برای راهاندازی گالری هزینههایی برای مکان گالری، هزینه دکور و…
پرداخت کردیم.
از روزی که بتوانیم این هزینهها را پرداخت کنیم، تازه آن روز نقطه صفر ما میشود و از آن به
بعد به سود میرسیم؛ البته هنوز به آن نقطه نرسیدهایم ولی خوشبختانه منحنی رشد باتوجه به همان صعود هرچند با
شیب کم، امیدبخش است.
مصائب پدر شدن شاهرخ
ابتدای امر من و همسرم با مساله بازیگری کنار آمده بودیم که شغلی است که یک
روز هست و یک روز نیست و با این قضیه مشکلی نداشتیم که یک روز نان و پنیر بخوریم و
یک روز نان و کباب ولی وقتی پای بچه به میان آمد و دخترم، پناه متولد شد دیگر نمیتوانستم هیچ
عذر و بهانهای داشته باشم.
از همان روز اول، آینده فرزندت مسالهای میشود که فکر تو را مشغول میکند و این مساله هزینه دارد.
من از همان روزهای اول بازیگری به خیلی از مسائل تن ندادم و نمیدهم.
به یاد دارم روزهای اول که تلهفیلم «تلخو » را بازی کرده بودم، گاهی کاری سینمایی پیشنهاد میشد و من
رد میکردم برخی از دوستان تعجب میکردند و میگفتند: «بابا حالا مگه کی هستی!؟» همین الان هم کسی نیستم و
هیچوقت ادعایی نداشتم ولی حداقل حق من این است که نقشی را که دوست دارم انتخاب کنم؛ نمیتوانم نقشی را
که دوست ندارم بازی کنم.
همیشه هر کاری که بازی کرده ام را دوست داشتم و همیشه همه دغدغه فکری من این بوده که مردم
کار را دوست داشته باشند.
هرگز برای گرفتن یک نقش، مهمانی ندادهام و با بریز و بپاش هیچ نقشی را نگرفتهام.
به همین دلیل است که با تولد دخترم، تصمیم گرفتم شغل دیگری دستوپا کنم تا بتوانم آینده او را تامین
کنم.
سیاستهایی برای بهتر شدن
متاسفانه سریالهایی مثل «دلنوازان» و «فاصلهها» و سریال های که مردم هر جا هستند خودشان را
برسانند تا آن سریال را ببینند و اصطلاحا خیابان خلوتکن،چند سالی است که دیگر ساخته نمیشود.
ما تلویزیونی داشتیم که میتوانست درآمدزایی داشته باشد.
امیدوارم با سیاستهای جدید و با ورود آدمهایی که در صداوسیما زحمت میکشند دوباره به آن روزها برگردیم.
اسم منحصربهفرد و آیندهدار
متین میثمی: خیلی در مورد اسم گالری فکر کردیم.
اسمهایی من گفتم که شاهرخ نپسندید؛ همین طور شاهرخ اسمهایی گفت که من خوشم نیامد.
گاهی هر دو به یک اسم مشترک میرسیدیم که اطرافیان نمیپسندیدند و رای نمیگرفت.
انتخاب اسم برای گالری یک پروسه۵-۴ ماهه بود.
استخری: درنهایت به اسمی رسیدیم که کمترین رای منفی را از هر جهت گرفته بود و «سنجاق» شد نام نهایی
ما برای کار.
در وهله اول در نظر داشتیم که یک اسم ایرانی باشد؛ یک طرحهایی هم از ابتدا در ذهنمان بود که
به کارهای آیندهمان مربوط میشود که بهتر است در مورد آن فعلا صحبت نکنیم.
ایدههایی برای ساخت
استخری: طرحهایی که برای ساخت کارها استفاده میشود، مجموعهای از ایدههای خودمان، طرحهای خارجی، سایتها و…
است.
طراحانی داریم که برای ما کار و طرح خلق میکنند.
در کنارش خودمان هم اگر طرح یا ایدهای در ذهن داشته باشیم ارائه میدهیم.
از طرف دیگر از طرحهای خارجی دیگر هم استفاده میکنیم.
خیلی دوست دارم به روزی برسم که خودم هم طراحی انجام بدهم ولی آنقدر اداره کردن این گالری سخت است
که اصلا فرصت این کار را نمیدهد.
پروسه تولید کار بیشترین وقت را به خود اختصاص میدهد.
متین میثمی: اینکه خودمان مستقیما دست به قلم بشویم نیست، ایدههایمان را به طراحان انتقال میدهیم و آنها پیاده میکنند.
سختیهای کارهای تجاری
میدانستم انجام کارهای تجاری یا به قول خودمان کاسبی کردن، سخت است چون پیش از این هم
در سال ۸۳ تجربه یک کافیشاپ را داشتم ولی اینکه تو در تمام مراحل یک کار حضور داشته باشی کمی
کار را سختتر میکند.
از مرحله تولید تا فروش عملا ۵ تا ۶ کار را در کنار هم باید انجام دهیم.
نظر مثبت و موافق همسر
استخری: نظر همسرم درباره راهاندازی این کار کاملا مثبت و موافق است چون در ابتدای
کار، دفتری نداشتیم که جلساتمان آنجا شکل بگیرد؛ به همین دلیل اکثر اوقات متین به منزل ما میآمد و همسرم
از روز اول در تمام مشورتها و رایزنیهای ما حضور داشت.
آنقدر به این ایده چکش زدیم تااینکه امروز این شکل را به خود گرفته است.
دوست داریم این کار را توسعه دهیم و فکرهای زیادی هم در این زمینه داریم.
سعی داریم به زودی شعبههای دیگری در شهرهای مختلف هم داشته باشیم.
همکاریهای دلسوزانه و نزدیک
درواقع از ابتدا با شریکم، متین میثمی سنگ بنای این کار را گذاشتیم.
در ادامه راه، خواهر من و خواهر متین هم به ما ملحق شدند و در زمینه اداره مغازه به ما
کمک کردند؛ البته خواهرم در بخشی از تولید و طراحی نیز به ما کمک میکند.
شایعات بیاساس و عجیب
در مورد شایعاتی که این مدت شکل گرفته بود و اینکه مثلا با ازدواج با یک
دختر ثروتمند، طلافروشیام را راه انداختهام باید اول این را اصلاح کنم که اگر همسر من ثروتمند بود درواقع ایشان
مرا گرفته بودند نه من ایشان را (باخنده).
به این اعتقاد دارم که در زمینه ازدواج یکسری مسائل اصلا شوخیبردار نیست.
معتقدم که آدمها باید هم کفو هم باشند.
پدر من فرد متمولی نبود، ایشان کارمند پتروشیمی بودند که سالیان سال در جزیره خارک، عسلویه، ماهشهر و…
کار کردند.
بازیگری هم شغلی نیست که در عرض یک شب تو را پولدار کند.
هرچند شغلی است که امروز میتوانی پولدار باشی و فردا نه.
اگر این قضیه را مدیریت نکنی، مشکل خواهی داشت.
من سعی کردم در آن دوران اهل بریز و بپاش نباشم.
همه داشتههای من از بازیگری و از قبل از بازیگری که از رشته مهندسی صنایع درآمد داشتم، به یک خانه
برای زندگی و درصدی سرمایه در این گالری تبدیل شد.