عکسهای متفاوت نگار عابدی و همسرش بازیگر نقش افروز در سریال دودکش
او در کنار بازی در نمایشهای بسیار زیادی که جوایز متعددی را برایش به ارمغان آورده است، گاهی در سینما
و تلویزیون هم ظاهر میشود.
عابدی اولین بار در بخشهای نمایشی جنگ دوستانه به کارگردانی محمد رحمانیان به تلویزیون راه یافت و بعد از آن
در چند تلهفیلم بازی کرد.
بعد از ۱۵ سال سابقه بازیگری حرفهای، نقش افروز مشتاق برای نگار عابدی یک تجربه متفاوت محسوب میشود از این
بابت که در یک سریال مناسبتی با پخش هر شبی در کنار بازیگرانی توانا با نقشی دوستداشتنی ظاهر شده است
.
قرار است نقش افروز در سریال دودکش در ادامه هم کمرنگ باشد؟
منظورتان را از کمرنگ نمیفهمم.
ما شکلی از زندگی را ارائه میکنیم که قرار نیست یک نفر قهرمان داستان باشد.
قصههای این سریال در یک قالیشویی رخ میدهد که توسط آقا فیروز اداره میشود و مسلما مسائل و مشکلات فیروز
را بیش از دیگران میبینیم.
ما همه با فیروز نسبت داریم و با او در ارتباطیم.
قرار نیست کسی کار خاصی بکند چون داستان خاصی وجود ندارد و هر دفعه به مسائل یکی از شخصیتها پرداخته
میشود.
مثلا در قسمتی، سکانسهایی بود که مربوط به زندگی خصوصی افروز و نصرت و مشکلات آنها بود.
فردای همان روز پدرم از یک راننده تاکسی شنیده بود که میگفت: دیشب در سریال دودکش خانمی داشت حرف دل
ما را میزد.
بنابراین فکر میکنم مهم این است که بازیگر و نقش کار درست را انجام بدهد و کم و زیادش اهمیت
چندانی ندارد.
شاید چون افروز مظلوم و آرام است، به اندازه عفت به چشم نمیآید!
بله.
افروز با عفت خیلی فرق دارد.
این دو شخصیت کاملا متفاوت هستند.
افروز کم حرف است و اگر قرار باشد افروز را مثل عفت بازی کنم، مخاطب به جای افروز دو تا
عفت میبیند.
چقدر از این افروز ساخته شماست و چقدر از آن ساخته و پرداخته نویسنده است؟
بخش اعظم آن از طریق فیلمنامه به ما منتقل شده است.
آقای نیکنژاد تمام شخصیتهای این سریال را بخوبی خلق کرده و به آنها پرداخته است و من و همکارانم بهعنوان
بازیگر به این نقشها جان دادهایم.
هر بازیگری حال و هوا و تجربیات خودش را به یک فیلم یا سریال میآورد.
من هم مثل هر بازیگر دیگری به نقشم روح دادهام.
گاهی طوری بازی میکردم که آقای نیکنژاد میگفتند چه خوب، کاری که انجام دادی به شخصیتی که از افروز در
ذهن من است خیلی نزدیک شده است.
معمولا حضور بازیگردان خیلی کمک میکند که شخصیتها به چیزی که نویسنده ترسیم کرده، نزدیک شوند و در کار شما بازیگردان و نویسنده یک نفر است. به نظرم این مساله برای شما هم خیلی خوب بوده!
بله دقیقا.
ایشان به کار همه بازیگران توجه داشتند و نظراتشان را به ما منتقل میکردند.
تکیه کلامهای جالبی هم داشتند، مثلا میگفتند این کاری که انجام دادی افروزی نبود، عفتی بود یا مثلا این کار
عفتی نیست عالیهای است!
پیشنهادهای شما برای افروز چه بود؟
در ابتدای کار نوع حرفزدن، نگاه کردن و شیوه ایستادن افروز را پیشنهاد دادم.
آقای نیکنژاد این نقش را روی کاغذ خلق کرده بود و برای عینی شدنش باید به همه این موارد فکر
و توجه میکردیم.
به این فکر کردم در شیوه راه رفتن، نگاه کردن و حرکاتم چه تغییراتی میتوانم ایجاد کنم که افروز باورپذیرتر
باشد.
افروز زنی ساده، تودار و کمحرف است که البته بعضی اوقات هم در مقابل دیگران ایستادگی میکند.
او سکوت میکند، چیزی نمیگوید، صبوری میکند اما یکباره منفجر میشود و حرفش را میزند.
به این فکر کردم که چنین زنی باید چه لحنی داشته باشد، با چه ریتمی حرف بزند تا مخاطب او
را بپذیرد و افروز را ببیند.
فکر میکنید مخاطب تلویزیون این تفاوتها را احساس میکند؟
نوروز امسال، فیلم یه حبه قند چندبار از تلویزیون پخش شد
و فیلمی به نام داستان عوضی به کارگردانی فریدون جیرانی نیز سه، چهار مرتبه در چند ماه گذشته از تلویزیون
به نمایش درآمده است.
در این دو فیلم من نقشهایی بازی کردهام که بسیار با هم متفاوت است و با افروز هم فرق دارد.
در فیلم آقای جیرانی من در دو نقش بازی میکنم؛ یکی آرشیتکت، مستقل و بسیار شیک است که قدرت تصمیمگیری
بالایی دارد، موفق و مودب و بسیار توانمند که بسیار برش دارد اما دیگری یک دختر لوس، پولدار و جیغ
جیغو که مدام میرود سولاریوم که پوستش برنزه شود.
در یه حبه قند نقش یک زن شهرستانی را بازی میکنم که کولیبازیها و هوچیگریهای خاص خودش را دارد و
در دودکش نقش یک زن ساده، بساز و آرام را بازی میکنم.
فکر میکنم این نقشها با هم تفاوتهای زیادی دارد.
به هر حال هر چیزی شروعی دارد و باید دید در آینده چه پیش خواهد آمد و چه نقشهایی بازی
خواهم کرد.
فکر میکنم این تفاوتها در فیلمهای تلویزیونی به اندازه سریالها دیده نمیشود!
متاسفانه در کمیتها بهدنبال تفاوت هستیم.
وقتی به قول شما مخاطب یک بار مرا در یک سریال دیده، شاید خیلی در ذهنش معیاری برای قیاس نداشته
باشد.
خب دقیقا به همین دلیل از شما پرسیدم مخاطب متوجه تفاوت میشود؟ یا به عبارت دیگر اصلا این همه زحمت
برای یک نقش لازم است؟
چرا نباشد؟ یک بازیگر باید به بهترین شکل هنرش را ارائه کند و اصلا فرق
بازیگران از همینجا مشخص میشود.
قصدم این نیست که بگویم من خیلی بازیگر خوبی هستم، ولی هر بازیگری سعی میکند بهترین باشد.
همانطور که یک پزشک سعی میکند بهترین مداوا را برای بیمارش انجام بدهد.
یعنی در هر موردی باید کیفیت کارمان اعلا باشد.
اگر کسی قنادی دارد باید بهترین شیرینی را دست مردم بدهد، نمیتواند آب بریزد توی شیر و با شیرآبکی شیرینی
درست کند و بگوید مهم نیست.
حتی قدم اول برای یک بازیگر مهم و اساسی است.
بهترین بازیگران کسانی هستند که هرگز یک بازی بد نداشتهاند مثلا خانم معتمد آریا حتی یک بازی بد هم در
کارنامهاش ندارد و بهترین کیفیت کارش را ارائه کرده است.
یک بازیگر وقتی مقابل دوربین قرار میگیرد یا روی صحنه میرود باید همه توانش را بهکار بگیرد چون بازیگری کار
اوست و باید کارش را بهدرستی انجام بدهد.
اما بازیگران یا حتی پزشکان و قنادهایی هستند که بهدلیل مشکلات مالی کمفروشی میکنند و کارشان را با بهترین کیفیت
ارائه نمیکنند!
شاید عاشق کارشان نیستند.
من عاشق کارم هستم و آن را عاشقانه انجام میدهم.
نقشهای متنوعی را در تئاتر بازی کردهاید.
اما شخصیتها در آثار سینمایی و تلویزیونی تنوع تئاتر را ندارد.
با این اوصاف کار کردن در تلویزیون را ادامه خواهید داد؟
بخشی از کار بازیگر در سینما و تلویزیون است
و نمیتوان این دو رسانه مهم را نادیده گرفت اما به همان دلیلی که شما هم اشاره کردید، همیشه سعی
میکنم بخصوص در حیطه تصویر گزیدهکار باشم.
اگر مثل سریال دودکش از طرف کارگردانی دعوت به کار بشوم که سرشناس باشد، دیدگاه مشخصی و درستی داشته باشد،
معتبر باشد، نقش خوبی پیشنهاد بشود و سریال خوبی باشد، چرا که نه؟! حتما دوست دارم حضور داشته باشم.
این نکات فقط هم مختص تلویزیون نیست، حتی در تئاتر که عشق اول و آخر من است همین طور عمل
میکنم و اگر احساس کنم نمیتوانم در نقشی توانایی خود را بروز بدهم و از کارم لذت نمیبرم، قبولش نمیکنم.
در کدام محله تهران زندگی میکنید؟
ما ساکن شهرک اکباتان هستیم.
همسایهها و هممحلهایها چه واکنشی نسبت به کار شما دارند؟
همه آنها حس خوبی به سریال دودکش دارند و هیجانزده
هستند.
با وجود اینکه متاسفانه موج ماهواره به همه خانهها رسیده اما انگار در ماه رمضان مردم بیشتر دوست دارند تلویزیون
خودمان را تماشا کنند.
همسایههای ما همه این سریال را میبینند و نکته جالبی که درباره دودکش میگویند این است که سریال از مشکلات
و گرفتاریهای زندگی ما میگوید اما در عین حال ما را میخنداند.
درباره آثار تئاتری شما هم اظهار نظر میکنند؟
اهالی شهرک اکباتان و بخصوص فاز یک، فرهنگی هستند و معمولا تئاتر
تماشا میکنند.
درباره خودم نمیتوانم بگویم که از من تعریف میکنند! اما کار مرا دوست دارند و خوشحالند که من در تئاتر
فعالیت میکنم.
یعنی این حس را به شما القا نمیکنند که اگر در تلویزیون بازی کنید، بیشتر دیده میشوید؟
چرا.
نه تنها همسایهها، دوستان و اقوام هم همین را میگویند اما من هیچوقت تحت تاثیر قرار نگرفتم، چون میدانم هدفم
در بازیگری چیست.
به هر قیمتی نمیخواهم به شهرت برسم.
واقعا و خالصانه میگویم که شهرت برایم در مرحله پایینتری از اهمیت قرار دارد.
البته هرگز نمیتوانم بگویم در برابر شهرت وسوسه نمیشوم چون من هم یک انسان هستم.
پس شهرت برایتان اهمیت دارد؟
بله، حتما مهم است.
بالاخره بخشی از کار ما شهرت است، بخصوص وقتی قرار باشد در آثار سینمایی یا تلویزیونی بازی کنیم این مساله
اهمیت پیدا میکند.
اما من معتقدم عشق به بازیگری باعث میشود یک بازیگر بالاخره معروف شود.
بنابراین میشود اصلا به آن فکر نکرد.
سکانسی که افروز با گریه به نصرت در مورد نداری گلایه میکند یکی از مهمترین بخشهای بازی شما تا این
جای سریال بود.
چطور به این حس رسیدید که دیالوگها را با بغض و خنده بگویید؟
سعی کردم شرایط آنها را درک کنم.
شرایط زن و شوهری که این قدر مشکل دارند و حتی پول ندارند جلوی مهمان غذا بگذارند.
بهعنوان یک بازیگر باید افروز را در این شرایط احساس میکردم.
وقتی کسی سالها تجربه بازیگری دارد و بخصوص در تئاتر کار کرده باشد که به نظر من تئاتر تمرین بازیگری
است، میتواند از پس چنین نقشی بر بیاید.
ضمن اینکه الان بازی در نقش افروز برای هیچکسی سخت نیست.
همه مردم ایران او را درک میکنند و بازی کردن صحنهای که داشت از نداری مینالید برای همه راحت است.
وقتی درباره تجربه صحبت کردید اول فکر کردم منظورتان داشتن تجربه نداری و بیپولی است، اما بعد به تجربه بازیگری
اشاره کردید.
منظورتان دقیقا کدام یکی بود؟
هر دو.
وقتی از تجربه گفتم منظورم تجربه بازیگری بود اما بعد در حین حرف زدن به این نتیجه رسیدم که انگار
بازی در آن صحنه نیاز چندانی به تجربه بازیگری ندارد.
الان اگر دوربین را بگذارید مقابل یک شهروند معمولی حتی از طبقه متوسط براحتی میتواند این نقش را بازی کند
و شاید حتی بهتر از من!
گمان میکنم خودتان در زندگی مشترک در شرایط افروز قرار گرفته باشید.
درست است؟
در ابتدای ازدواج بسیار زیاد در چنین شرایطی قرار گرفتیم.
چون هر دوی ما آدمهایی بودیم که دوست نداشتیم از خانوادههایمان کمک بگیریم.
هر دو دانشجو بودیم، بسختی کار میکردیم، فقط هم در عرصه تئاتر فعالیت میکردیم و گاهی وقتها میشد دستمزدمان با
تاخیر پرداخت میشد و ما در شرایطی شبیه زندگی نصرت و افروز قرار میگرفتیم.
گفتگو/جام جم
هدایت هاشمی ، همسرش نگار عابدی
نگار عابدی و همسرش هدایت هاشمی