عکس و گفتگو با رضا رشیدپور و همسرش

خودش را اینگونه معرفی میکند: هجدهم مردادماه هزار و سیصد و پنجاه و خوردهای در خیابان سرسبیل تهران به دنیا
آمدم.
با معدل ۱۹/۸۶ در رشته ریاضی فیزیک دیپلم گرفتم و همزمان در دو دانشگاه، در دو رشته عمران و کارگردانی
فارغالتحصیل شدم، تنها یک خواهر کوچکتر دارم که مهندس معمار است.
مادرم خانهدار و پدرم نیز سال گذشته فوت کرد؛ مدت سه سال است که با (نغمه مهرپاک) مجری فعلی برنامه
تصویر زندگی که از شبکه دوم سیما پخش میشود و فوقلیسانس روانشناسی دارد، تشکیل زندگی مشترک دادم…
(رضا رشیدپور) هر اندازه که در مقابل دوربین با نشاط و پرانرژی است در پشت دوربین به همان اندازه متفکر
و آرام…
او هنر زیادی دارد از جمله نقد فوتبال، البته به زبان طنز، خوانندگی آن هم زنده مقابل چشم صد هزار
نفر! کارگردانی، اجرای برنامههای زنده تلویزیونی و ساختن برجهای بلند…
گفتگوی ما با این زوج هنرمند و مجری را بخوانید تا بیشتر با آنها آشنا شوید: (رضا رشیدپور) مجری توانایی
در تلویزیون است که با کارهای او آشنا هستیم، به خصوص تمام ایرانیان که به مدت سه سال هر روز
با صبح بخیر گفتن (رشیدپور) کار روزانه خود را آغاز میکردند، اما شش ماهی است که از او دیگر خبری
نیست.
نه تنها او بلکه دیگر اعضای گروه صبح بخیر ایران هم نیستند.
شاید آنها که برنامه حال حاضر صبح بخیر ایران را میبینند، محتوای جدید را دوست داشته باشند و بگویند از
قبل بهتر است، اما آنچه که جای پرسش دارد این است که اگر مدیر یک برنامه عوض میشود، باید تمامی
افراد آن گروه عوض شوند؟ از رضا رشیدپور خواستیم که برایمان توضیح بدهد چه اتفاقی افتاد، اما او جز چند
خط برایمان توضیحی نداد و گفت بگذریم و بحث را عوض کرد. رشیدپور سه سال هر روز صبح به عشق
این برنامه از خواب خود میزد و با مردم ایران ارتباط صمیمی برقرار میکرد و حالا باید پاسخگوی کسانی باشد
که دیگر هر روز صبح او را در صفحه جادویی نمیبینند.
زمانی که از او میپرسیم آیا با آمدن یک نفر، کلیت یک کار موفق باید دستخوش تغییرات شود، چیزی نمیگوید
و سرش را پایین میاندازد و میگوید: (انتظار دارید چه پاسخی بدهم، آنهایی که به دنبال پاسخ این پرسش هستند،خودشان
خواه ناخواه متوجه میشوند). به واقع در سالهای اخیر در زمینه مدیریتی، اینگونه عمل کردیم.
به محمد دادکان ریاست سابق فدراسیون فوتبال، نشان لیاقت مدیریت میدهیم و چند ماه بعد به بدترین نحو ممکن او
را زیر سوال برده برایش پرونده مالی تشکیل میدهیم.
زمانی برای یک مدیر بهبه، چهچه می کنیم و مدتی بعد، بدترین انتقادها را روانه او میکنیم و این به
امروز و دیروز ارتباطی ندارد.
اگر اجازه میدادیم (امیرکبیر) به کار خود ادامه میداد، شاید اتفاقاتی دیگر در این کشور پیش میآمد، اما نگذاشتند امیرکبیر
به کار خود ادامه دهد،چون نخواستند و این خلق و خو، همیشه با ایرانیان باقی است.
از هر کدام از مجریان برنامه صبح بخیر ایران به دنبال پاسخ هستیم، چیزی نمیگویند، چرا که نیستند، اما رشیدپور
را پیدا کردیم، چون هست، اما باز هم به یک پاسخ صحیح نرسیدیم چرا زمانی که یک مدیر عوض میشود،
باید عوامل یک کار موفق و خوب هم دستخوش تغییر شوند؟ عجیبترین پاسخ برای این پرسش شاید این باشد که
(صبح بخیر ایران)، سه سال قبل کاری موفق نبود، اما مردم نظری غیر از این دارند.
خانواده سبز: دوست دارم خودتان گفتگو را آغاز کنید…
رشیدپور: معمولا تمام مصاحبهها با بیوگرافی آغاز میشود، اما به دلیل تکرار، خیلی شروع جالبی نخواهد بود…
اصلا چطور است از هوا بگوییم؛ امروز چرا اینقدر هوا گرم است؟ مهرپاک: خوب جواب این سئوال کاملا مشخص است،
اما من فکر میکنم از این تابستان گرمتر تا به حال نداشتیم.
رشیدپور: اجازه بدهید قبل از اینکه شما در خصوص قطع همکاری من با گروه (صبح بخیر ایران) سئوال کنید، در
این خصوص صحبت کنم، چون این روزها بعد از سلام و احوالپرسی، حضوری برای همه توضیح میدهم…
تنها دلیل عدم همکاری، اختلاف سلیقه با گروه بود و اینکه تصمیم گرفتم مدتی استراحت کنم.
هیچ دلیل دیگری ندارد.
از این طریق تمام حرفهایی که به کذب منتشر شده را تکذیب میکنم.
خانواده سبز: شما برای این برنامه باید صبح زود بیدار میشدید، این وضعیت تکراری و خسته کننده نشده بود؟ رشیدپور:
بر عکس برایم بسیار انرژیبخش هم بود و امروز که مدت پنج ماه از این برنامه فاصله گرفتم بسیار دلتنگ
هستم و هر روز عدهای را میبینم، از پسر هفت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله که به من اظهار لطف
کرده و میگویند ما هر روز با صدای تو از خواب بیدار میشدیم؛ این موضوع حس دلتنگی مرا تشدید میکند،
اما دنیای حرفهای دارای تنگناهایی است که برای تداوم بیشتر باید از آنها گذشت و سختیها را تحمل کرد.
خانواده سبز: اصولا سحرخیز هستید؟ رشیدپور: …
( بلند میخندد) البته اگر نخوابم، بیدار میمانم تا زمانیکه به کارم برسم، اما اگر بخوابم دیگه بلند شدنم با
خداست.
خانواده سبز: چرا صبح بخیر ایران این روزها جذابیت گذشته را ندارد؟(البته نه صرفا زمان حضور شما) رشیدپور: مجموعه صبح
بخیر ایران، شاید به دلیل سوءتفاهم، مهرههای بزرگی را از دست داد.
پشت دوربین مغزهای متفکری حضور داشتند که هر هفته از هشت صبح تا هشت شب برای هر چه بهتر شدن
برنامه جلسات مختلفی را برگزار میکردند، آنها حتی برای سی ثانیه هم برنامه میریختند، بحث میکردند و…
نزدیک به سه سال با هدایت دکتر (ابراهیم داروغهزاده)، صبح بخیر ایران به یک برنامه پویا مثل مجله خانوادهسبز تبدیل
شده بود، ولی بعد از تغییر مدیریت، آن سیزده نفر کنار گذاشته شدند و علاوه بر آن یکسری از افراد
جلوی دوربین نیز تغییر کردند، البته با یک دید بدبینانه.
گروه جدیدی تشکیل شد که این گروه متکی به یک نفر است، یعنی بار فکری آن سیزده نفر را تنها
یک نفر به دوش میکشد.
بگذریم، نمیخواهم حاشیه درست کنم، بحث را عوض کنیم .
خانواده سبز: این روزها کاری را برروی آنتن ندارید؟ رشیدپور: برنامهای به نام (زنده رود) که برای اولینبار در تلویزیون
سراسری روی آنتن میرود، هر هفته با اجرای من در تلویزیون اصفهان پخش میشود که بدون اغراق هشتاد درصد بیننده
دارد، غیر از این مشغول ساختن یک مجموعه طنز، به سفارش سیمای اصفهان هستم با عنوان (گریه دیگه فایده نداشت)
با نویسندگی خودم و لاله صبوری.
در خصوص این سریال ادعای فیل هواکردن ندارم، اما فکر میکنم در جای خود حرفهایی برای گفتن داشته باشد.
همینطور مدتی است به نویسندگی و کسب تجربهای غیر از اجرا میپردازم.
خانواده سبز: چرا این روزها گرایش برنامههای سنتی خیلی بیشتر شده است؟ رشیدپور: برنامهسازی در تلویزیون با رکود شدیدی روبهروست،
به این دلیل که رابطه تهیه کننده با سازمان درست تعریف نشده، خیلی از این روابط به رابطه پیمانکار و
کارفرما تبدیل شده، به دور از تفکر و جدا از اندیشه درست برنامهسازی.
تعریف ما از برنامه ساختن، چند پلاتوی مجری و در نهایت یک گزارش جلوی پارک ملت، این آفت بزرگی برای
تلویزیون ماست.
اما در مورد آن بخش سنتی و پاپ حق با شماست؛ این روزها شبکههای مختلف تلویزیونی مردم را بمباران برنامههای
پاپ میکنند، شاید راه درستی باشد تلویزیون داخلی که اصالت فرهنگی بیشتری دارد و با تفکر عمیقتری هم اداره میشود،
به ریشهها و سنتهای مردم بپردازد تا بین بخشهای سنتی و پاپ موازنه ایجاد شود.
خانواده سبز: برنامههای ما یا اصولا بیمحتواست یا پرمحتوا، البته بیربط به هم…
رشیدپور: ما فکر میکنیم محتوا را باید با آمپول به مردم تزریق کنیم.
یعنی یک مجری از سقراط، افلاطون و ارسطو حرف بزند تا برنامه پرمحتوایی ساخته شود در صورتی که اصلا اینگونه
نیست، به طور مثال مهران مدیری برنامهای پرمحتوا به نام داربید را میسازد، که نقد داوری و بازیکن میکند و
در عین حال کسی با بیل روی مغزت نمیرود، مردم ما دارای شعور بالایی هستند که نخواهیم مستقیم حرفی را
بزنیم.
در کل من فکر میکنم نوع ارائه محتوا را در برنامهها گم کردهایم.
خانواده سبز: عدهای معتقدند که رضا رشیدپور یک شومن واقعی است؟ رشیدپور: اشتباه میکنند…
شومن واقعی یعنی کسی که در لحظه بهترین کار را انجام میدهد، مثل فرزاد حسنی که تا حدودی به شومن
نزدیک شده اما موقعیت برنامهسازی و موقعیتکاری به ما این اجازه را نمیدهد که شومن باشیم، بلکه در نهایت میتوانیم
یک مجری اجتماعی خوب را به نمایش بگذاریم.در تمام دنیا برنامهها را با شومنش میشناسند.
فرصتی که تا امروز در اختیار داشتم این امکان را به من نداده است، به همین خاطر فکر میکنم بین
من و شومن واقعی خیلی فاصله است.
خانواده سبز: در فکر ساختن برنامهای نیستید که حداقل این فرصت را به خودتان بدهد؟ رشیدپور: یک طرح خیلی جذاب
دارم که با مشاور ارشد شبکه دوم سیما صحبت کردیم و برای اولینبار در ایران عملی خواهد شد.
خانواده سبز: مدتی است دیگر شاهد مطالب شما در روزنامه گل نیستیم؟ رشیدپور: روزنامهنگاری همیشه جزء آرمانهای من بوده، چون
رسانه مکتوب را خیلی تاثیرگذار میدانم و این کار را به تناوب در مجلهها و روزنامههای مختلف انجام دادم، اما
تداوم نوشتن در این روزنامه بیشتر بوده است.
خودم نوشتههایم را خیلی دوست دارم، مخصوصا در اوج دعواهای فوتبالی، یک نفس راحت میکشیدم که حرف دلم را زدم،
حالا مردم چقدر راضی بودند را نمیدانم؛ اما متاسفانه مدتی است وقت نوشتنم را صرف فیلمنامه سریال (گریه دیگه فایده
نداشت) میکنم.
خانواده سبز: بیشتر چه ورزشی را دنبال میکنید؟ رشیدپور: با این که خیلی زیاد طرفدار فوتبال هستم، اما حتی یکبار
هم فوتبال بازی نکردم، بیشتر شنا و بیلیارد را دنبال میکنم.
خانواده سبز: در فوتبال طرفدار چه تیمی هستید؟ رشیدپور: با صراحت میگویم: پرسپولیس.
خانواده سبز: تاریخ ازدواج و تاریخ تولد خانمتان را به یاد دارید؟ رشیدپور: همسرم متولد پانزدهم خردادماه است و در
تیرماه هم ازدواج کردیم.
مهرپاک: البته مردادماه بود…
خانواده سبز: تاکنون پیشنهاد بازی نداشتید؟ رشیدپور: چند بار پیشنهاد بازیگری به من شد، اما نغمه مخالفت کرد و من
به خاطر احترام به ایشان نرفتم.
مهرپاک: مادر رضا مدام تماس میگرفت و پیغام میفرستاد که نگذارم بازی کند.
من هم چون احترام زیادی برای مادرشوهرم قائلم، جلوی این کار را گرفتم.
خانواده سبز: از سوابقتان برایمان بگویید؟ مهرپاک: ابتدا کارم را با برنامههای رادیویی و اجرای برنامههای زنده شبکه جوان آغاز
کردم و از سال ۷۶-۷۷ وارد سازمان شدم و از زمانی که مجریان تلویزیون و رادیو تفکیک شدند، دیگر نتوانستم
این همکاری را در رادیو دنبال کنم و امروز حسرت آن روزهای خوب در رادیو را میخورم.
خانواده سبز: چطور با رضا آشنا شدید؟ مهرپاک: در رادیو برنامهای را اجرا میکردم به نام جوان ایرانی، دو نفر
از همکاران آقا، دیگر نتوانستند با ما همکاری کنند، تهیهکننده و مدیر گروه به دنبال یک مجری بودند و من
استرس داشتم که حالا قرار است با چه کسی برنامه اجرا کنم و آیا از نظر فکری و تیپ کاری
با هم تفاهم داریم و…
تا این که خبر آوردند آقایی که دو سال پیش برنامه شب ایرانی را اجرا میکرده انتخاب شد و چون
بیننده آن برنامه بودم، به خوبی حضور ذهن داشتم.
اولین روز برخوردمان را خوب به یاد دارم؛ رضا سر تا پا خاکی بود، چون آن زمان در بخش عمرانی
فرودگاه امام خمینی(ره) مشغول به کار بود، سه سال بعد از آن روز ایشان به خواستگاری من آمد.
خانواده سبز: دوران کودکی را چطور سپری کردید با شیطنت یا آرامش؟ رشیدپور: هر وقت صحبت از کودکی میشود به
یاد شش سالگی و پس از آن میافتم چون پیش از آن را به یاد ندارم، خیلی آرام و ساکت
بودم تا جاییکه اطرافیان برخی اوقات فکر میکردند زنده نیستم…
(با خنده) مهرپاک: من معتقدم هر یک از ما به دوران کودکی خود برمیگردیم…
رضا شاید جلوی دوربین آدم پرشور و نشاط و پرتحرکی باشد، اما در واقع آدم بسیار آرام و درونگرایی است.
همه به من میگویند با این همسر شوخطبع و پر سر و صدا هیچوقت حوصلهات سر نمیرود، در صورتیکه باور
کنید همیشه به رضا گله میکنم که چرا اینقدر کم حرف و ساکت است.
خانواده سبز: بزرگترین شیطنتی که کردید؟ رشیدپور: بر خلاف دوران کودکی از زمانیکه وارد دبیرستان شدم، شیطنتهای زیادی انجام میدادم،
به طور مثال در کلاس را از جا در آوردن، با پیچگوشتی میزها را باز کردن یا این که تخته
را جابهجا کردن، ولی چون خیلی درسخوان بودم هیچکس حرفی نمیزد، اما جالبترین شیطنت در همان دوران اتفاق افتاد؛ در
مسیر مدرسه یک کتابفروشی بود که در زیرزمین قرار داشت و همیشه شلوغ بود و من هر روز میرفتم کنتور
برق را میزدم و در میرفتم و تمام لامپهای آنجا خاموش میشد، جالب اینکه یک بار فروشنده به من گفت:
نمیدانم چرا هر روز سر یک ساعت برقهای اینجا میرود! بنده خدا نفهمیده بود این شاهکار را هر روز خود
من انجام میدهم.
خانواده سبز: بدترین نمرهای که گرفتید؟ رشیدپور: سال سوم ابتدایی از دیکته با دوازده غلط، هشت شدم.
مهرپاک: من سال چهارم ابتدایی تجدید آوردم، چون متولد خرداد ماه هستم، روز تولدم همیشه هم زمان بود با امتحانات
و آن زمان از امتحان بعد از جشن تولدم نتوانستم نمره قبولی بگیرم.
خانواده سبز: از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزاریم.
این گفتگو مربوط به سال ۱۳۸۵ می باشد خانواده سبز