سه شنبه, ۱۷ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

گفتگوی خواندنی با محمدرضا گلزار

اشتراک:
گفتگوی خواندنی با محمدرضا گلزار چهره ها
سینمای ما – محمد رضا گلزار نیازی چندانی به معرفی ندارد ،‌بازیگری که با حضور در آثار پر فروش سینمای ایران ،‌ثابت کرده توانایی جذب مخاطبان فراوانی را دارد.او در عرصه بازیگری هر چند فرصت چندانی برای بروز توانایی های خود نداشته اما توانایی اومی‌توانست در همکاری با فیلمسازان با اعتبار سینمای ایران به خوبی […]
سینمای ما – محمد رضا گلزار نیازی چندانی به معرفی ندارد ،‌بازیگری که با حضور در آثار پر فروش سینمای
ایران ،‌ثابت کرده توانایی جذب مخاطبان فراوانی را دارد.
او در عرصه بازیگری هر چند فرصت چندانی برای بروز توانایی های خود نداشته اما توانایی اومی‌توانست در همکاری با
فیلمسازان با اعتبار سینمای ایران به خوبی جلوه‌گر شود، اما هر بار به دلایلی ناخواسته، این امر مسیر نشده است.
در این زمینه همین بس که فیلمسازانی چون مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و نهایتاً بهرام بیضایی او را برای نقش‌‌آفرینی
در آثار خود برگزیده و مهر تأییدی بر قابلیت‌های او در بازیگری زده‌اند.
استقبال گسترده از اکثریت قریب به اتفاق آثاری که گلزار در آنها به نقش‌آفرینی پرداخته و کنجکاوی‌هایی که در مورد
او همواره وجود داشته است، و نهایتاً انبوه مطالبی که در مورد او نوشته شده است بسیاری از علاقه‌مندان سینمای
ایران را با مسیر فعالیت‌هایش آشنا ساخته است.
اما در مورد خود او، محمدرضا گلزار بازیگر، چقدر این اطلاعات کافی یا درست به نظر می‌رسد؟ ظاهر امر حکایت
از تداوم این کنجکاوی‌ها در رابطه با او دارد.
استقبال از فیلمی چون که به زندگی او به عنوان نمونه‌ای از بازیگران صاحب نام سینمای ایران می‌پردازد، بهترین دلیل
در اثبات این مدعاست.
به بهانه اکران عمومی به سراغ گلزار رفتیم.
با توجه به دستمایه این فیلم، تصمیم گرفتیم که علاوه بر پرداختن به فعالیت‌های حرفه‌ای او نیم‌نگاهی هم به اوضاع
و احوال خودش داشته باشیم تا در خلال آن تصویری ملموس و واقعی از او به عنوان ستاره ای محبوب‌ترین
ترسیم شود.
‌شاید این سوالی کلیشه‌ای به نظر برسد، اما خیلی‌ها می‌خواهند بدانند محمدرضا گلزار چه جور آدمی است؟ می‌خواهم از خود
شما بپرسم که چه جور آدمی هستید؟ – خب، اگر بخواهید قضاوت درستی در مورد من داشته باشید، دیگران باید
این را بگویند.
مثل کسانی که من را از نزدیک می‌شناسند، رابطه کاری یا شخصی با من داشته‌اند .
‌بدون تعارف من همواره با یک تصویر مثبت روبرو شده‌ام.
از سوی کسانی که با شما ارتباط داشته‌اند، اما می‌خواستم خود شما در این باره بگوئید.
من هم یک آدم ساده هستم.
مثل همه و اگر تفاوتی در این میان باشد، به خاطر الطاف خاصی است که خدا به من داشته است
و به هر کسی هم یک جور تعلق می‌گیرد.
این را بدون هیچگونه تظاهر یا شعاری می‌گویم.
من اعتقاد زیادی بر آن بالا (با دست به آسمان اشاره می‌کند) دارم.
اگر توفیقی هست حاصل لطف خداست.
در هیچ خط دیگری هم نیستم.
گاهی بعضی از دوستان از سر دلسوزی به من می‌گویند اگر به فلان خط تمایل نشان بدهی یا با فلانی
تماس بگیری بد نیست و با این روابط موفق‌تر می‌شوی و …
اما من همیشه در خط آن بالا هستم و جواب هم گرفته‌ام.
از سعی و تلاش هم غافل نمی‌شوم.
برای مردم و کسانی که به من ابراز محبت می‌کنند علاقه و احترام بسیاری قائل هستم.
اگر جایگاهی در سینمای ایران داشته باشم، آن را تا حد زیادی مدیون مردم و ابراز محبت بی‌دریغ آنها هستم.
به همین خاطر جلب رضایت آنها برایم اهمیت زیادی دارد، بنابراین سعی می‌کنم هم روی پرده و هم در برخوردهای
واقعی زندگی آنها را راضی نگه دارم.
اغلب فیلم‌هایم را هم در میان مردم و سینما می‌بینم.
‌این مسئله برای شما موجب بروز مشکل نمی‌شود؟‌ چون هرچه آدم محبوبیت بیشتری داشته باشد، مردم هم انتظار بیشتری از
او دارند.
بنابراین باید انرژی و وقت بیشتری را هم صرف آن کرد.
خب، چنین مسائلی جزء جدایی‌ناپذیر حرفه ماست و باید با آن کنار آمد.
من هم سعی کردم تا حد امکان با آن کنار بیایم.
چند سالی است که بخشی از زندگی من شده است.
‌فکر می‌کنم جالب باشد به نمونه‌هایی از آن اشاره کنید؟ از این اتفاق‌ها برای من در طول روز بسیار می‌افتد
که شکل‌های مختلفی دارند و نمونه‌هایی از آن در فیلم هست.
مثلاً گاهی اوقات که قرار است سر صحنه فیلمی بروم، دیر هم شده است، عجله دارم خودم را برسانم سر
صحنه، چون یک گروه برای کار منتظر من هستند، سر چهارراه با ابراز محبت بعضی از علاقه‌مندانم روبرو می‌شوم.
می‌‌ایستم و از آنها تشکر می‌کنم.
از من می‌خواهند که برای دوست و آشنایانشان امضا بدهم.
یکی، دو تا، سه تا، ده تا، بیست تا و …
اگر بیست و یکمی را امضا نکنی و بگویی ببخشید من دیرم شده و گروه منتظر من هستند، طرف ناراحت
می‌شود و ….
اصولاً‌ من همیشه سعی می‌کنم وقتی کسی به من ابراز محبت کرد، هر طور هست پاسخگوی این محبت باشم.
حالا هر چقدر هم دردسر ساز می‌خواهد باشد.
این بذل توجه و ابراز علاقه دوطرفه است.
من هم برای مردم ارزش و علاقه بسیاری قائل هستم.
اگر خدا خواسته وموفقیتی را در میان مردم نصیب من کرده، به توسط همین مردم بوده است.
وقتی ما آمدیم پیش شما، دیدم با حوصله جلوی دوربین عکاسی بودید.
احساس کردم دشوار است این جور مورد توجه بودن، نه فقط در جلوی دوربین خبرنگاران و عکاسان، در میان مردم،
اینکه مدام آدم در معرض دید باشد و به همین دلیل آرامش و روال عادی زندگی آدم از دست برود.
درست است، این مسئله سختی‌های خاص خودش را دارد، اما دیگر به آن عادت کرده‌ام و از اینکه مردم به
کاری که انجام می دهم علاقه نشان می دهند و آن را تأیید می‌کنند، خوشحال می‌شوم و خستگی از تنم
بیرون می‌رود.
در واقع برای مردم تلاش می‌کنیم، حالا هرچقدر این توجه بیشتر باشد، حکایت از موفقیت بیشتر دارد و نباید از
آن ناراحت شد.
انتظارات آنها را هم باید در نظر گرفت، حتی اگر مشکلاتی را هم در پی داشته باشد.
به خاطر ابراز لطف بسیار زیادی که مردم نسبت به من دارند، برای آنها وقت زیادی می گذارم.
بیش از آنچه که می توانید تصور کنید، شاید از جمله بازیگرانی باشم که بیشترین انرژی و وقت را برای
مردم اختصاص می‌دهند.
با وجود مشکلاتی که وجود دارد، سعی می کنم در میان مردم باشم، با آنها فیلم هایم را تماشا کنم،
در برنامه های مختلف شرکت کنم، مخصوصاً اگر احساس کنم این برنامه ها از شکل عام‌المنفعه برخوردارند.
معمولاً در چنین مکان هایی به دلیل حضور جمعیت توجهات آنها بیشتر نیز هست.
سعی می‌کنم باحوصله به سوالات آنها جواب بدهم و این علاقه و ابراز محبت دو طرفه باشد.
گاهی اوقات این مسئله ساعت‌ها طول می‌کشد.
تا آنجا که گنجایش و ظرفیت مقابله با خستگی را داشته باشم با آنها هستم، در حد توانم.
مردم برای من بسیار عزیز هستند.
‌اگر موافق باشید، به گذشته برویم.
همه ما در دوران کودکی یا نوجوانی ذهنیتی خاص در مورد آینده خود داریم.
اینکه می‌خواهیم چه کاری را در آینده دنبال کنیم.
شما در آن زمان چه ذهنیتی در مورد آینده داشتید؟‌ در آن زمان درس خواندن برای من در درجه اول
اهمیت بود.
از آن بچه‌هایی بودم که درس و مدرسه براین اولویت اول بود و جزو بچه‌های درسخوان مدرسه بودم.
علاقه زیادی به دندان‌پزشکی داشتم، اما پدرم علاقه داشت در رشته مهندسی مکانیک که خودش هم خوانده بود تحصیل کنم.
قبل از دیپلم چند بار در کنکور شرکت کردم و رشته‌های مختلفی مثل مترجمی زبان و مهندسی مکانیک (سیالات) قبول
شدم.
با اینکه رشته ریاضی می‌خواندم، سال آخر تغییر رشته دادم و رفتم رشته تجربی.
این هم به خاطر کنکور تجربی بود که می‌توانستم توسط آن دندان‌پزشکی را انتخاب کنم.
این سال مصادف شد با تغییر نظام آموزشی و ضرایب خاصی که در نظر گرفتند.
به همین خاطر نتوانستم در رشته دندان‌پزشکی قبول شوم.
برگشتم به سراغ مهندسی مکانیک که سال قبل از دیپلم قبول شده بودم و در این رشته تحصیل کردم.
رشته‌ای که خب پدرم هم بیشتر آن را دوست داشت.
‌موسیقی از کجا وارد زندگی شما شد؟‌ به موسیقی از سال‌های دور علاقه‌مند بودم و در کنار درس و مدرسه
به طور جدی آن را دنبال می‌کردم.
موسیقی برای من نوعی جستجو برای کسب آرامش بود.
ساختن لحظات لطیف و دلنشینی که هم می‌توانست در خلوت من شکل بگیرد و بعدها هم می‌توانستم با ارائه آن
به مخاطبان، تجربه مشترکی در این زمینه داشته باشم.
موسیقی در سطح خود تجربه منحصربه فردی است که تأثیر عمیقی بر ذهن و روحیه آدم می‌گذارد.
از سال‌ها قبل پیانو را در حد حرفه‌ای می‌نواختم بعد از آن گیتار را تا سطح حرفه‌ای دنبال کردم.
الان هم مدتی است مشغول کار با پرکاشن هستم و وقت زیادی را پای آن می‌گذارم.
‌در مورد همکاری با گروه آریان حرف بزنید.
گروه آریان برای من مثل کودکی بود که خودم در تولد و رشد آن سهم داشتم.
‌شما هم جزو پایه‌ریزان گروه بودید؟ بله، این گروه با همکاری همه دوستانی که در آن حضور داشتند، پایه‌ریزی شد
و در زمان یک اتفاق مهم در موسیقی پاپ به حساب می‌آمد.
ما اولین کنسرت‌هایمان را در قشم و کیش برگزار کردیم.
در آغاز راه بودیم، اما استقبال از آن غیرمنتظره و باورنکردنی بود.
ما کنسرت‌هایی را در چند روز پی در پی برگزار کردیم و همیشه هم سالن پر بود.
چندین هزار نفر از آن استقبال کردند که کار بی‌سابقه‌ای بود.
هنوز هم فکر نمی‌کنم در میان خوانندگان موسیقی پاپ کسان زیادی باشند که بتوانند در چند روز پی‌درپی این همه
مخاطب را برای کنسرت خودشان بکشانند.
همکاری با گروه آریان تجربه بسیار خوبی برای من بود و از آن بسیار راضی هستم.
دوران خوبی را در کنار هم داشتیم.
چه شد که به این همکاری پایان دادید و از آن گروه جدا شدید؟ کار موسیقی به صورت حرفه‌ای نیاز
به وقت و انرژی زیادی دارد.
برگزاری کنسرت‌های مختلف نیاز به تمرین دارد.
ضبط آهنگ‌های جدید و برنامه‌های مختلف نیاز به این داشت که به طور کامل وقت خود را به این مسئله
اختصاص بدهم، اما بعد از اینکه کار سینما را آغاز کردم، سرم بسیار شلوغ شد.
خود سینما هم وقت و انرژی زیادی را از من طلب می‌کرد.
برای مدتی هر دو کار را به طور موازی پیش بردم، اما رفته‌رفته احساس کردم که دیگر امکان چنین مسئله‌ای
وجود ندارد و باید یکی را به نفع دیگری کنار بگذارم.
این شد که با وجود علاقه‌ای که به موسیقی داشتم، مجبور شدم از گروهی که به آن علاقه زیادی داشتم
و احساس می‌کردم خودم آن را بزرگ کرده‌ام، کناره‌گیری کنم.
‌رابطه شما با سینما چگونه بود، منظورم زمانی است که هنوز وارد کار سینما نشده بودید؟‌ اصلاً به بازیگری در
سینما فکر نمی‌کردم.
مشغول کار موسیقی بودم.
به سینما علاقه داشتم، اما نه خیلی حرفه‌ای و پیگیر.
آن طور که لازمه کار باشد.
مثل همه مردم فیلم تماشا می‌کردم.
فیلم‌های مختلف و نسبت به آن شناختی کلی داشتم.
‌با توجه به اینکه اشاره کردید به سینما آنقدر علاقه‌مند نبودید، چه شد که بازیگری را انتخاب کردید؟ به عبارت
دیگر از چه زمانی سینما برای شما جدی شد؟ اشاره کردم، پیش از کار در سینما، خیلی به آن علاقه‌مند
نبودم، مثل هر آدم دیگری که فیلم می‌بیند من هم به تماشای فیلم علاقه‌ داشتم‌، اما نه به صورت حرفه‌ای
که بخش مهمی در زندگی من را به خود اختصاص بدهد.
پیش از کار در سینما هم ذهنیتی در مورد آن نداشتم‌، اما پس از بازی در سینما و پیشنهادهایی که
پی‌درپی می‌رسید، وارد این کار شد و رفته رفته جذب آن شدم.
با هنر تازه‌ای آشنا شده‌ بودم که افق‌های تازه‌ای را برای کار هنری پیش‌روی من قرار داده بود.
از همان کارهای نخست در سینما به آن علاقه‌مند شدم و سینما شد یکی از مهمترین علایق من در زندگی
و خیلی جدی پیگیر آن شدم.
زمانی هم که تصمیم گرفتم میان فعالیت حرفه‌ای در موسیقی یا سینما یکی را انتخاب کنم، آن‌قدر به سینما علاقه‌مند
شده بودم که آن را انتخاب کنم.
البته این بدان معنا نبود که موسیقی را بطور کامل کنار بگذارم.
به هرحال موسیقی یکی از علایق مهم من در زندگی است،‌ درست است که در این سا‌ل‌ها تحت‌الشعاع عشق تازه‌
من یعنی سینما قرار گرفته است.
‌گویا هنوز هم فعالیت‌هایی در زمینه موسیقی دارید؟ بله من گروه تازه‌ای را ترتیب داده‌ام به نام دارکوب که در
کنار سینما تا اندازه‌ای، فکر و وقت مرا به خود اختصاص داده است وقتی به فکر راه‌اندازی یک گروه تازه
موسیقی افتادم، تصمیم گرفتم که به دنبال ارائه کار تازه‌ای باشم، با آنچه این روزها شاهدش هستیم تفاوت‌های زیادی داشته‌
باشد.
به همین لحاظ فکر می‌کنم مخاطبان این گروه با کاری تازه روبرو خواهند شد.
گروه دارکوب یک گروه پرکاشن بند است بدون خواننده، و موسیقی‌ای که ما در این گروه ارائه می‌کنیم تلفیقی است
از موسیقی آفریقایی و موسیقی جنوب ایران.
تصور من این است که با استقبال خوبی هم از سوی علاقه‌مندان موسیقی روبرو شود.
با وجود اینکه ما در این گروه خواننده به معنای متعارف آن نداریم.
چند نوازنده با ساز‌های مختلف هستیم و یک نفر که کارآوایی انجام می‌دهد.
‌ظاهراً قصد ارائه یک کنسرت داشتید که منتفی شد؟ نه منتفی نشده و به تعویق افتاده است.
کنسرت ما مجوز دریافت کرده، مجوز مکان را هم در دست داریم.
قرار بود این موسیقی را در سالن اندیشه حوزه هنری اجرا کنیم و برای چند شب هم برنامه داشتیم.
نزدیک هفت هزار بلیت هم فروش داشت تا مرحله چک سوند هم پیش رفته بودیم‌، اما در آخرین لحظه به
ما اعلام کردند که کنسرت برگزار نخواهد شد.
بعد از آن تصمیم گرفتم آن را در سالن وزارت کشور اجرا کنم، اما سالن برای آن زمانی که ما
مورد نظر داشتیم‌، اجاره شده بود.
الان دنبال سالن دیگری هستیم که همین تعداد گنجایش را داشته باشد.
‌برگردیم به دنیای سینما.
درباره شروع فعالیت‌های سینمایی شما، حرف‌ و حدیث‌های فراوانی وجود دارد، که برخی از آنها هم مغرضانه هستند.
فکر می‌کنم بد نباشد خود شما در این باره توضیح بدهید؟ به خاطر دارم شما پیش از بازیگری در سینما
هم چهره شناخته شده‌ای بودید.
حتی بیشتر از خواننده‌های گروه آریان که خب باید به دلیل نوع کارشان بیشتر توی چشم باشند.
(می‌خندد) خب اظهارنظرها مغرضانه از لطف بعضی عزیزان است و من هم دیگر به آن عادت کرده‌ام.
درست است به دلیل ابراز لطف مردم و موفقیتی که گروه آریان داشت در همان زمان هم مردم مرا از
محبت خود بهره‌‌مند می‌ساختند.
من اصلاً برنامه‌ای برای بازیگری در سینما نداشتم و خود سینما هم اولویتی برای من به حساب نمی‌آمد.
بازیگری من در سینما خیلی اتفاقی و ناخواسته پیش آمد.
فروردین ماه ۱۳۷۹ سفری رفته بودم به شمال کشور که به طور اتفاقی آنجا در یک رستوران ایرج قادری را
دیدم.
بواسطه آشنایی با فیلم‌ها و احترامی که برای ایشان قائل بودم، نزدشان رفتم و خودم را معرفی کردم و از
ایشان دعوت کردم که در کنسرت ما که ۱۰ روز بعد برگزار می‌شد، شرکت کنند.
قادری در همان‌جا به من پیشنهاد بازیگری در فیلمی را داد که تصمیم داشت جلوی دوربین ببرد.
این پیشنهاد برای من خیلی غیرمنتظره بود.
به ایشان گفتم برنامه‌ای برای بازیگری ندارم و با این مقوله نیز آشنا نیستم، کار من چیز دیگری است.
اما قادری اشاره کرد که برای فیلم خود می‌خواهد از چهره‌های جوان و تازه‌ای استفاده کند و هنگامی که با
عدم تمایل من روبرو شد، پیشنهاد کرد که من روی این مسئله فکر کنم و بعد جواب بدهم.
۱۰ روز بعد، هنگام برگزاری کنسرت، ایشان نیز در سالن بودند و در مورد پیشنهادی که داده بودند، سوال کردند.
چند باری هم به دفتر ایشان رفتم و سرانجام با وجود تردیدی که برای بازیگری در سینما داشتم به دلیل
اینکه ایشان به عنوان یک پیشکسوت سینما، اعتبار حرفه‌ای زیادی دارند، قرارداد بستم.
یک میلیون تومان برای دستمزد گرفتم که در زمان خودش برای کار اول رقم خوبی بود.
حالا که فکر می‌کنم، به نظرم این خواست خدا بود که خیلی اتفاقی آن روز در شمال مرا با قادری
روبرو کرد و مسیر تازه‌ای را در زندگی پیش روی من گذاشت و از ایشان نیز قلباً ممنون هستم.
‌از اولین تجربه خود در مقابل دوربین بگویید، معمولاً چنین شرایطی برای کسی که تا به حال جلوی دوربین نرفته،
دشواری‌های خاص خود را دارد.
به شدت هیجان‌زده بودم.
کمی هم ترسیده بودم.
کاری انجام می‌دادم که تجربه‌ای راجع به آن نداشتم این هیجان هم طبیعی بود.
از طرفی اولین صحنه‌ای هم که قرار بود بازی کنم صحنه دشواری بود.
در چنین مواردی اغلب فیلمسازان سعی می‌کنند برای آشنایی بازیگر با کار ابتدا صحنه‌های راحتی را مثل صحنه‌های خارجی، لانگ
شات در خیابان، راه رفتن و نظایر آن را بگیرند.
بعضی از فیلمسازان حتی با بازیگران دارای تجربه نیز برای آشنایی بیشتر با یکدیگر از چنین صحنه‌هایی آغاز می‌کنند، هر
کارگردانی به هرحال شیوه کار خودش را دارد‌، اما چنین صحنه‌هایی به خصوص برای کسی که نخستین‌بار جلوی دوربین می‌رود،
خیلی کمک می‌کند و از هیجان و احیاناً ترسی که دارد تا حد زیادی می‌کاهد، اما به هنگام کار با
قادری در سام و نرگس خوب یادم هست که با این صحنه کار آغاز شد که من باید می‌دویدم داخل
حیاط خانه و دو نفر را که با هم درگیر بودند، جدا کرده و چند دیالوگ هم می‌گفتم.
جالب اینکه کاشی‌های کف حیاط هم شیارهایی داشت که پای آدم بین آنها گیر می‌کرد و باید مواظب بودم که
پایم داخل این شیارها نرود.
هیجان زیادی داشتم‌، اما به خودم قوت قلب دادم.
به هر حال این صحنه را گرفتند.
فکر می‌کنم حاصل کار هم چندان خوب نبود.
‌این صحنه را تکرار کردند؟ نه ظاهراً قادری به آنچه در نظر داشت رسیده بود، چرا که وقتی کات کرد،
گفت: و بعد رفت سراغ صحنه بعد.
‌به نظر می‌رسد در ابتدای دوران بازیگری‌تان آن حساسیت لازم را در گزینش نقش‌ها نداشتید.
اگر از موارد استثناء بگذریم، آثاری دیده می‌شوند که نه تنها حرفی برای گفتن نداشته‌اند، بلکه حتی می‌توانسته‌اند به آتیه
هر بازیگری لطمه بزنند.
در ابتدای فعالیت من در سینما، هنوز با برخی افراد آشنا نبودم.
بنابراین وقتی به من می‌گفتند فلان کارگردان دستیار یکی از شاخص‌ترین فیلمسازان سینمای ایران بوده و قصد انجام کاری متفاوت
دارد که قرار است به جشنواره‌های خارجی فرستاده شود و جایزه بگیرد و ….
با چنین فرضی به تصور اینکه در فیلمی ارزشمند همکاری خواهم داشت، می‌پذیرفتم یا وقتی می‌گفتند قرار است نقش متفاوت
و تازه‌ای به من بدهند، با مو‌های کوتاه، روی ویلچر و…
با توجه به چنین توصیه‌ها و به تصور انجام کاری که در نهایت فیلم خوبی خواهد شد می‌پذیرفتم.
هر چند که قبول دارم در پاره‌ای موارد آنگونه که باید با دقت پیشنهادهایی که به من می‌شد را بررسی
نکرده‌ام.
من از فضایی دیگر وارد حیطه تازه‌ای به نام سینما شده بودم که زمان می‌برد تا با آن حیطه و
افرادی که در آن فعالیت می‌کنند، آشنا شوم.
‌اما در سال‌های اخیر هم گاهی اوقات با چنین انتخاب‌هایی در کارنامه شما روبرو بوده‌ایم؟ ببینید هیچ بازیگری دوست ندارد
در فیلمی کار کند که سطح پایینی داشته باشد.
همانطور که گفتم گاهی اوقات انتظاراتی که بازیگر نسبت به کیفیت فیلم دارد، درست از کار درنمی‌آید.
این مسئله در مورد من هم مصداق پیدا می‌کند، به‌خصوص در مورد فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر بازی کرده‌ام.
همه ما سعی خود را می‌کنیم تا فیلم خوب باشد، چه کسی را سراغ دارید که نخواهد فیلم‌های باکیفیت کار
کند.
به هر حال من به عنوان بازیگر به سهم خودم حتی در فیلم‌هایی که حین کار احساس ‌کرده‌ام فیلم خوبی
نخواهند شد، تمام سعی خودم را به کار می‌بردم‌، اما به هرحال همانطور که شما هم می‌دانید سینما یک کار
گروهی است که خوب یا بد بودن کار عوامل گروه روی یکدیگر تأثیر می‌گذارد.
منبع خبر : بانی فیلم
گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
ترک اعتیاد