گفتگو با مهدی و محمد سلوکی
۱۳۷۵ با کلیپ سریالی به نام گنجشک و ماه کاری از گروه کودک، فعالیت خود را در تلویزیون آغاز کرد،
سپس به دنبال آن در برنامه نیم رخ و آقای رئیس جمهور شرکت جست و با سریال «چراغهای خاموش» کاری
از کاظم ب لوچی چهره شد و در سریال «روشنایی دشت» کاری از عبدالله باکیده هم شرکت کرده است که این
سریال هنوز پخش نشده و به تازگی قرار است در سریالی ۹۰ قسمتی که هنوز کلید نخورده و کاری است
به کارگردانی کیومرث پوراحمد به همراه دکتر عزیزی و حدیث فولادوند ایفای نقش کند.
●کودکی او وی در مورد کودکی خود میگوید: دوران کودکی ام را خیلی دوست داشتم، همان طور که میدانید در
اصفهان به دنیا آمدم، اما پس از مدتی به تهران آمدیم و بزرگ شده محله نارمک هستم و در این
بین چندین مرتبه دیگر به خاطر شغل پدرم به اصفهان رفتیم، البته پیش از به دنیا آمدن من، خانواده ام
در تهران زندگی میکردند، دوران کودکی ام مثل سایر پسر بچه ها به بازیگوشی میگذشت، در کودکی آرزو داشتم خلبان
شوم، نقاشی را هم خیلی دوست داشتم، استعداد زیادی داشتم، سعی میکردم تحصیلاتم را در این زمینه ادامه دهم، اما
نشد.
یکی از خاطرات با مزه من در کودکی یا شاید نوجوانی مربوط میشود به ۱۲ سالگی ام، که روی سی
و سه پل در حال دوچرخه سواری با یک موتور تصادف کردم و بیهوش شدم، بنده خدا پدر و مادرم
تا دو روز از من بی خبر بودند و به تمام بیمارستان های شهر اصفهان سرک کشیدند تا این که
مرا پیدا کردند.
● بهترین مشوق هایم بدون اغراق پدر و مادرم اولین مشوقهای من بودند، آنها با فعالیت من در زمینه هنر
همیشه موافق بودند و هیچ گاه مرا منع نکردند.
و همیشه دوستان خوبی برای من بودند، در زندگی شخصی ام پدر و مادرم جزو بهترین دوستان من بودند و
میباشند.
هم چنین تنها برادرم محمد…
(گفتنی است که خانواده سلوکی از همین دو پسر تشکیل شده است).
●خاطرات ایفای هنر همیشه دارای خاطرات خوب و بد است، یعنی دنیای هنر بدون خاطره معنایی ندارد، مهدی سلوکی در
مورد این خاطرات میگوید: «فکر کنم مربوط به همین سریال چراغهای خاموش بود، ما در آن سریال روزی ۷، ۸
ساعت باید جلوی دوربین بازی میکردیم.
در آن زمان موتوری زیر پایم بود که با آن به منزل میرفتم، یک روز که از صحنه فیلم برداری
برمیگشتم، با پژو تصادف کردم و یک هفته کار خوابید یک بار هم در سه صحنه روشنایی دشت، موتوری به
من زد و فیلم برداری نیمه تمام ماند.
در همان سریال یک بار هم هنگامی که هوا بسیار سرد بود، داخل آب افتادم، خاطرهای بسیار زیبا بود که
همیشه در ذهن من میماند».
●آرزوهای خوب «بزرگترین آرزویم در زمینه کاری ام میباشد که دوست دارم آدم موفقی در جامعه شوم، سعی کردم بیشتر
خودم الگو باشم تا این که الگویی برای خود انتخاب کنم، دوست دارم آدمی باشم که با بقیه فرق داشته
باشم».
از نگاه مهدی سلوکی رمز موفقیت چیست؟ «فکر کنم این بود که نصیحت ها و راهنمایی های پدر و مادرم
را با آغوشی باز پذیرفتم و هم چنین برادر بزرگترم را البته در زمینه هنری هم نباید راهنمایی های «کاظم
بلوچی» کارگردان چراغهای خاموش را نادیده گرفت که کمک های شایانی به من کرد.
اما به طور کلی از نظر من انسانی موفق است که اطلاعات عمومی بالایی در همه زمینهها داشته باشد.
هنر، استعدادی ذاتی است هنر، از نگاه مهدی سلوکی چیست؟ «هنر یک نوع استعداد ذاتی در انسان است، که در
اکثر آدم ها وجود دارد و انسان ها هر یک به نوعی در خود استعدادهایی دارند که باید آنها را
شناخته و سپس پرورش دهند».
آیا خود او هم به کارهای هنری میپردازد؟ «همان طور که گفتم به نقاشی علاقه زیادی دارم، از این رو
بعضی اوقات کارهای گرافیکی انجام میدهم، با یکی از دوستانم گالری نقاشی برگزار کردیم، به نام «گالری سحرآمیز»، که انواع
و اقسام نقاشی های رنگ روغن، نقاشی روی پوست و هم چنین نقاشی های رئال در آن به نمایش گذاشتیم،
البته با کمک دوستان…
» فکر میکنید که مهدی سلوکی به جز هنر بازیگری به کاری میپردازد؟ «با برادرم دفتر مونتاژ فیلم داریم که
از این کار بسیار راضی هستیم».
● پرسپولیسیام خیلی عجیب است، معمولا” هنرمندان بیشتر نمیگویند که طرفدار چه تیمیهستند، اما مهدی سلوکی عکس دیگر همکارانش عمل
کرد: «طرفدار دو آتیشه پرسپولیسم، بهترین بازیکنان ایرانی هم به نظر من علی کریمیو احمدرضا عابدزاده هستند، از تیم های
خارجی هم طرفدار رئال مادرید هستم».
و حال در زمینه هنر: «بهترین فیلم به نظر من رنگ خدا است و بهترین فیلم خارجی، جنایت و مکافات،
بهترین سریال: شب دهم، بهترین بازیگر مرد و زن ایرانی: محمدرضا فروتن و کتایون ریاحی و از خارجی ها، باید
به تام کروز و نیکول کیدمن اشاره کنم.
بهترین کارگردان ایرانی، مسعود کیمیایی و کارگردان خارجی مارتین اسکورسیزی است».
برادر بزرگتر مهدی سلوکی، محمد سلوکی در مورد بیوگرافی خود میگوید: «در سال ۱۳۵۸ در تهران به دنیا آمدم، دانشجوی
مدیریت میباشم و فعالیت هنری خود را از ۲۱ سالگی آغاز کردم، من قبلا” کار مونتاژ میکردم، اما همیشه به
کار اجرا علاقه داشتم، برحسب شانس یا قسمت کارگردان برنامه نیم رخ از آنجا که آشنایی قبلی با من داشتند،
برای «نیم رخ» با من تماس گرفتند و من به عنوان مجری انتخاب شدم، پس از آن به عنوان مجری
برنامه سیمای نوجوان کار کردم و در روز جشن نیکوکاری افتخار این را داشتم که در یک برنامه زنده در
خدمت هرمز شجاعی مهر باشم.
●پدرم نظامی است از مهدی سلوکی نپرسیدیم که کمی در مورد پدر مادرش برای ما بگوید، به جای او محمد
در این مورد پاسخ میدهد: «پدرم لیسانس الکترونیک و سرهنگ نیروی هوایی میباشد، مادرم دیپلمه و خانه دار هستند و
یک خانواده گرم و صمیمی را به وجود آورده ایم.
که باعث خوشحالی من است.» ● دوست دارم یک کودک باشم و کمی در مورد کودکی او: «چون پدرم نظامی
بود، ما به خاطر ماموریت او در اصفهان بزرگ شدیم و در پایگاه هشتم شکاری زندگی میکردیم، دوران بسیار خوبی
داشتم و چون همه دوستان و همسایه هایمان پدرشان با پدرم همکار بودند، از این رو جوی بسیار صمیمیدر محیط
زندگی مان به وجود آمده بود، من شیطنت ها را فراموش نمیکنم، در آن محلی که زندگی میکردیم، یک درخت
چاغاله بادام بود که خیلی مخفیانه از آن بالا میرفتیم تا پدر و مادرمان به دنبالمان بگردند، یک روز هم
که در مدرسه مان از درخت بالا رفتیم، پایین افتادم و سرم شکست، خوشبختانه یا متاسفانه در این بازیگوشی ها،
مسائلی برایمان پیش میآمد که منجر به کارهای عجیب و غریب میشد.
مثل همین اتفاق…
هنوز هم که به آن دوران فکر میکنم، حسودیم میشود و دوست دارم به آن دوران برگردم، به آن دوران
بی غل و غش و ساده و مهربان…
» ●خاطرات خوب و بد «در زمینه کاری خاطرات بدی در ذهن ندارم، اما درمورد خاطرات خوب باید به روزی
اشاره کنم که ۴ برنامه را در یک روز پلاتو کردیم، فکر میکردم یک قدرت خاصی پیدا کردم و خاطره
بسیار خوبی برایم بود».
و حال اگر بخواهیم خاطراتی به جز هنری از زبان او بشنویم: «از زندگی خیلی راضی ام و همین راضی
بودن باعث شده تا هر لحظه خاطرهای در ذهنم ثبت شود.
برای مثال قبول شدنم در دانشگاه یکی از همین خاطرات است یا همین که به عنوان مجری برای کودکان برنامه
اجرا میکنم و ارتباط با کودکان در کوچه و خیابان خودش برای من خاطره است و بدترین خاطره این که
سال اولی که کنکور قبول نشدم، احساس کردم تمامیپلها جلویم شکسته شد.
احساس میکردم به پایان راه رسیده ام، اما با نصیحت های پدر و مادر امیدم رااز دست ندادم، امیدوارم جوانانی
که موفق نمیشوند، ناامید نشوند، امید همیشه راهی است برای رسیدن به آرزوها…
●دوست دارم سیاستمدار شوم خیلی جالب است پاسخ محمد سلوکی به این پرسش که اگر وارد عرصه هنر نمیشدید، چه
کاره میشدید: «همیشه دوست داشتم یک سیاستمدار شوم، اگر قسمت باشد و بتوانم رشته تحصیلی ام را ادامه دهم، دوست
دارم وارد عرصه سیاست شوم و به نوعی یک کمک کوچک به جامعه کنم».
●با مهربانی زندگی کنید محمد سلوکی حرفهای جالبی به میان آورده است، او از آرزوهای قلبی خود گفت: «دوست دارم
همه مردم ایران با یک لطف و مهربانی و آسایش کنار یکدیگر زندگی کنند، زندگی خیلی زیباتر از چیزهایی است
که ما میبینیم و اگر با زندگی خوب تا کنیم، و از زندگی آرزوهای غیر ممکن نخواهیم و سعی کنیم
طوری رفتار کنیم که در درجه اول خداوند از ما راضی باشد و در پی آن هم پدر و مادر،
زندگی به ما روی خوشش را نشان میدهد».
و اما روی صحبت او با جوانان: «باید فکرشان را به کار بیندازند و سعی کنند همیشه در زندگی شان
علم و دانش خود را هر روز افزایش دهند، چون در دنیای جدید این علم است که حرف اول را
میزند، کسی که علم داشته باشد، همه چیز را به دست خواهد آورد، انیشتین میگوید: «شانس در خدمت ذهن آماده
است.» آنهایی که فکر میکنند شانس شاید بتواند کمک کند، یک خیال واهی است، کسانی که به جایی میروند، به
نظر من دانش داشته اند و با فکر خود به موفقیت خواهند رسید.
و به عنوان آخرین پرسش، هنر یعنی چه: «هنر جریانی ذهنی است و در وجود تمام افراد هست، فقط باید
بارور شود و شکل گیرد و این احتیاج دارد به این که افراد با آگاهی عمل کنند و موضع خود
را مشخص کنند».
خانواده سبز