زندگی شخصی بابک جهانبخش به همراه همسر و پسرش آرتا (قسمت اول) + عکس های جدید
بابک جهانبخش و آرتا دعوت ما را پذیرفتند و برای مصاحبه آمدند خبری از غروری
که بعضی از آدممعروفها دارند، نبود.
بینشان صمیمیت و محبت بود.
تواضع و خودمانی بودنشان هم از دوفرسخی پیدا بود(dot) جدا از همه اینها که او یکی از بهترین خوانندههاست و
کلی طرفدار دارد و حسابی باکلاس است، میتوان گفت بابک آدم خوبی است و آدم خوب بودن شاید از هر
ویژگی دیگری مهمتر باشد.
بابک از آنهایی است که میتوان گفت نان دلش را میخورد.
به همین خاطر گفتوگو با او پر از انرژی مثبت و حس عالی پدر و پسری جاودانه بود.
این روزها دغدغه بابک جهانبخش چیست؟
دغدغه اصلیام این است که باید چه کاری انجام بدهم که علاوه بر اینکه بتوانم موقعیتم را در بازار موسیقی
حفظ کنم، یک تحول جدیدی هم ایجاد کرده باشم که میدانم با توجه به تعدد کاری که در بازار موسیقی
وجود دارد، کار واقعا سختی است.
از طرف دیگر ذائقه مخاطب، خط مشخصی ندارد و موسیقی پاپ آنقدر شلوغ شده است که پیدا کردن آن خط
اصلی واقعا سخت است.
این بزرگترین دغدغه من است که بتوانم آلبومی ارائه بدهم که تحولی در آن ایجاد شود.
عکس بابک جهانبخش و پسرش
و دغدغه شما در زندگی شخصی چیست؟
در زندگی شخصی دغدغه خاصی ندارم.
البته با توجه به وجود آرتا در زندگیام، شرایط کاملا تغییر کرده و مسوولیتهایم بیشتر شده است.
شاید دیگر آن سیستم آرتیست بودن وجود نداشته باشد و همه چیز در زندگی من و همسرم، وابسته به شرایط
آرتا شده است و به نوعی آرتا ما را مدیریت میکند.
(باخنده) البته حضور آرتا در زندگی کاری من هم میتوانست تاثیرگذار باشد و شاید باعث کمکاری من شود ولی من
سعی کردهام که این بخش از کار را مدیریت کنم تا این اتفاق رخ ندهد.
تابهحال شده که مثلا یک کنسرت را بهخاطر شرایط آرتا اجرا نکرده باشید!؟
به این شکل که نه! ولی قاعدتا یکی از دغدغههای ما هنگام برگزاری کنسرت این است که مثلا آرتا را
پیش چه کسی بگذاریم!؟ مخصوصا در کنسرتهایی که در دو سانس برگزار میشود این اتفاق بیشتر نمایان میشود.
یا مثلا هنگام برگزاری یکی از کنسرتهای تهران، آرتا مریض بود و من بعد از کنسرت سریع آرتا را بردم
دکتر و…
آرتا کوچولو مسافرتهای شما را هم تحتتاثیر قرار داده است؟
بالطبع از مسافرتهای خارج از کشورمان کم کرده است چون خیلی طاقت نشستن در هواپیما را ندارد.
(باخنده) ولی سفرهای داخلیمان همیشه بهراه بوده است.
البته الان که بزرگتر شده و این مسائل کمتر شده است.
اما در کنار تمام این دغدغهها، وجود آرتا در زندگیام یک اتفاق عجیب و زیبا بوده است که لذتهای خاص
خودش را هم داشته و دارد.
با این شرایط و با توجه به مشغلههای کاریتان در عرصه موسیقی، قطعا در این بین همسرتان بیشتر کارهای خانه و امور مربوط به آرتا را مدیریت میکند!؟
اتفاقا من در کارهای خانه هم خیلی کمک میکنم و سعی میکنم با همسرم به شکل موازی پیش بروم.
اتفاقا من چون آدم مسوولیتپذیری هستم، بعضی از کارها را حتما باید خودم انجام بدهم تا خیالم راحت شود.
شاید این را تا به امروز خیلیها نمیدانند که من خیلی وسواسی هستم و باید همه چیز از نظرم مرتب
باشد.
البته خیلیها انتظار دارند که یک موزیسین باید شلخته باشد ولی من اصلا اینطور نیستم و خیلی منظم و مرتب
هستم؛ حتی هنگام کار و وقتی که میخواهم آلبومی جمع کنم، تکتک کارهایم را به شکل مرتب و منظم مینویسم
و انجام میدهم.
البته این نظم و ترتیب خیلی هم به من کمک کرده است.
وجود یک پسربچه کوچک چقدر روی بههم زدن این نظم و ترتیب تاثیر گذاشته و آن را مختل کرده است؟
خوشبختانه نمیدانم به صورت ژنتیکی یا اکتسابی ولی آرتا تا حدودی این اخلاق و رفتار من را در وجودش دارد
و اتفاقا او هم اسباببازیهایش را خیلی منظم و مرتب نگه میدارد ولی با این حال تا حدودی شیطنتها و
بینظمیهای خودش را دارد که گاهی من را خسته و کلافه میکند ولی یاد گرفتهام که باید با این رفتارها
کنار بیایم چون اینها خاصیت بچگی است و خود ما هم همگی بچه بودهایم و این کارها را کردهایم.
بنابراین خیلی از حساسیتهایم را هم کمتر کردهام و سعی کردم خودم را با شرایط وفق بدهم.
آرتا دقیقا چند ساله است؟
۲۵ بهمن، آرتا ۴ساله میشود.
شما وقتی همسن آرتا بودید، چطور کودکی بودید؟
پدرم که میگوید آرتا از من خیلی آرامتر است.(باخنده)
کلا بچهدار شدن
چه حسی برای شما دارد؟
بچهدار شدن در کنار تمام سختیهایی که دارد، لذتهای عجیبی هم دارد و حس خوبی
به زندگی انسان میدهد؛ مثلا روزهایی که آرتا خانه نیست، دائم حس میکنم که یک چیزی در خانه کم است
و آن حس و حال همیشگی وجود ندارد.
تابهحال شده برای آرتا کم گذاشته باشید؟
به نظرم پدر بودن این نیست که فقط شما کار کنید و پول
دربیاورید و زندگی را بچرخانید.
بهنظرم پدر بودن یا مادر بودن این است که شما در کنار تمام مسوولیتهایی که دارید، به شکل معنوی هم
باید کارهایی را برای فرزندتان انجام دهید.
باید اعتراف کنم که به دلیل مشغلههای کاری که داشتهام، در بخش کارهای معنوی، شاید برای آرتا کم گذاشته باشم
و این کمی آزارم میدهد.
چقدر سعی میکنید در زندگیتان آرامش داشته باشید؟
من آدم چندبعدی نیستم و در عین حال خیلی به کارم وابسته
هستم.
وقتی جایگاه شما در بین مردم بالاتر میرود، بالطبع انتظارات هم از شما افزایش پیدا میکند و این باعث میشود
که شما تلاش خودتان را بیشتر کنید و روی کارتان تمرکز بیشتری داشته باشید و خود به خود اتفاقات حاشیهای
آن هم بیشتر میشود و شاید این موضوع روی آرامش شما هم تاثیرگذار باشد ولی با این حال من همیشه
سعی کردهام که آرامش خودم را در زندگی و کار حفظ کنم و حتی این آرامش را به مخاطب هم
انتقال بدهم.
یکی از دلایلی که همیشه از حواشی فراری هستم، این است که احساس میکنم اگر زندگیام را شلوغ بکنم، دیگر
خودم نیستم و از بین خواهم رفت.
سعی میکنم همیشه حواسم به خود و زندگیام باشد که آن روحیه هنریام را از دست ندهم.
من هنوز هم دوست دارم هنرمند باشم و هنوز هم مثل روزهای اول با عشق، حساسیت و وسواس کارهایم را
جمعوجور میکنم و حتی تلاشم را هم در این سالها بیشتر و بیشتر کردهام.
عکس بابک جهانبخش
اصولا میگویند زندگی با هنرمندان کار سختی است.
اینکه یک بخش عمدهای از زندگی شما را موسیقی و کارتان تشکیل داده و از طرف دیگر آن حساسیتها را
هم روی کارتان دارید و از طرف دیگر هم آرتا به زندگیتان اضافه شده است.
همه اینها باعث نشده که همسرتان از این وضعیت خسته شده باشد؟
بله، ایشان گاهی خسته میشوند و من هم
به ایشان حق میدهم ولی یک واقعیت این است که هرچیزی در کنار داشتن نکات منفی، نکات مثبت هم دارد؛
مثلا شما وقتی رژیم غذایی میگیرید، بالطبع لذت خوردن بعضی از غذاها را از دست میدهید ولی در عین حال
اندامی متناسب پیدا میکنید و لذت پوشیدن لباسهای زیباتر را لمس میکنید و برعکس این موضوع هم صادق است.
این برایم پیش آمده که در شرایطی که مثلا مزاحمتی ایجاد شده، مسائل حاشیهای رخ داده یا حتی مواقعی که
کارم خیلی خیلی زیاد شده، روی ایشان هم تاثیر میگذارد و قطعا ایشان را خسته میکند ولی من سعی کردهام
که اگر هم چنین اتفاقاتی رخ داده، بعد از آن جبران کنم.
باید این واقعیت را قبول کنیم که هنرمند متعلق به مردم است و نمیتواند نسبت به آنها بیتفاوت باشد.
من حتی در مقطعی تصمیم گرفته بودم که دیگر کار نکنم؛ به این دلیل که روحیات آدمها با هم متفاوت
است و یک سری فشارها و خستگیها ایجاد شده بود و خودم دیگر نمیتوانستم یک چیزهایی را در کارم و
در مسائل شخصی و زندگی خصوصیام مدیریت کنم و فضای بازار موسیقی هم آنچیزی نبود که دوست داشته باشم و
تصمیم گرفته بودم که دیگر کار نکنم ولی رفتهرفته که از آن فضا خارج شدم، باز هم شروع به کار
کردم.
در این بین همسرم میداند که ممکن است تمام این اتفاقات در زندگی من رخ بدهد و خوشبختانه این شرایط
را درک کرده است.
در آن مقطع درآمدتان هم از موسیقی کم شده بود!؟
شاید؛ البته من خیلی به این موضوع فکر نمیکنم.
ببینید درواقع در کار ما، ارائه آلبوم یک جور اشانتیون محسوب میشود و درآمدی در آن نیست و کل درآمد
یک خواننده از کنسرتهاست.
جمعکردن یک آلبوم خوب چقدر هزینه دارد؟
در بازار فعلی و برای جمع کردن یک آلبوم خوب، شاید حدود ۱۰۰میلیون
تومان هزینه شود!
یعنی یک خواننده این میزان پول را حدودا هر ۲سال یک بار هزینه میکند تا در کنسرتها
درآمد داشته باشد؟
این یک واقعیت است و باید این هزینه را انجام داد و در نهایت شما وقتی آن
درآمد از کنسرتها را با این هزینه مقایسه میکنید، میبینید که تازه برابر شده است و بازهم درآمد زیادی برای
شما نداشته است و آن آلبوم بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته است.
ضمن اینکه شاید خیلی از مخاطبها این را ندانند که خود خوانندهها شخصا برگزارکننده کنسرتها نیستند و صرفا یک اجراکننده
هستند و دستمزد خودشان را میگیرند.
با توجه به این شرایط چرا باید یک خواننده آلبوم ارائه بدهد؟ چرا به صورت تکآهنگ کارها را ارائه نمیکنید
که اینقدر هزینه نداشته باشد؟
مشکل همین است که ما فضایی برای پخش تکآهنگها نداریم و شکل غیرمجاز به خود
میگیرد.
یعنی اگر این فضا ایجاد شود، شما دیگر آلبوم ارائه نمیکنید؟
دقیقا.
ببینید من در این سالها آن آهنگهایی را که مخاطب دوست دارد و میتوانم در کنسرتها اجرا کنم، ساختهام و
اگر فضایی باشد که بتوانم تکآهنگهایم را در آن فضا به مخاطب ارائه بدهم، چه نیازی به جمع کردن آلبوم
با این هزینههای بالا وجود دارد!؟ چرا باید کمیت را درنظر بگیرم؟ اگر این شرایط ایجاد شود، قطعا من کیفیت
را درنظر میگیرم و سعی میکنم که کارهای محدودتر به شکل تکآهنگ داشته باشم ولی با کیفیت بالا و بسیار
خوب.
حتی گاهی این حس به خودم دست داده که از تکآهنگهایم بسیار راضیتر هستم تا آلبومها؛ هرچند که در آلبومهایم
تمام تلاشم را انجام میدهم ولی حس میکنم گاهی از همان تکآهنگها بیشتر راضی هستم.
ضمن اینکه من حس میکنم خوانندگان ما در کنسرتها هم کار خیلی سختی دارند و به دلیل شرایط باید فقط
با هنر خوانندگی و صدای خود مخاطب را جذب و در نهایت راضی نگه دارند.
بله؛ دقیقا همین طور است و این موضوع کار را برای ما خیلی سختتر هم میکند.
ضمن اینکه این ثابت شده است که افرادی که به کنسرتها میآیند خیلی اوقات همانهایی هستند که به کنسرتهای دیگر
آن خواننده هم آمدهاند و درواقع شما برای راضی کردن آنها کار سختتری هم دارید.
تصاویری از بابک جهانبخش
تا به حال شده هنگام اجرای یک آهنگ در کنسرت، شعر را فراموش کنید؟
بله؛
در این جور مواقع یا خواندن آهنگ را به مردم واگذار میکنیم یا با شعر غلط ادامه میدهیم یا اینکه
میگوییم یادم رفت.
(باخنده).
شده که اتفاق بدی هنگام اجرای کنسرتها برایتان رخ داده باشد؟
بله؛ متاسفانه این اتفاق افتاده است؛ مثلا من یک
بار ۱۲اجرای پشت هم در برج میلاد داشتم و بهشدت سرما خورده بودم و قبل از اجرای هر کنسرت، آمبولانس
میآمد و آمپول دگزامتازون میزدم و میرفتم روی استیج! این موضوع خیلی هم روی متابولیسم من تاثیر گذاشت و خیلی
از چاق شدنها و لاغر شدنهایم هم به همین دلیل بود که روی سیستم بدنیام تاثیر گذاشته بود.
در همه اجراهای خود زنده میخوانید؟
بله؛ من همیشه زنده خواندهام.
اصلا معتقد هستم که اگر قرار است پلیبک بخوانم، اصلا چرا باید کنسرت اجرا کنم!؟ کنسرت یعنی خواننده باید اجرای
زنده داشته باشد.
بهنظرم خواندن و آرتیست بودن ذاتی است و من همیشه وقتی میخواندم، خودم را میدیدم و دوست داشتم همیشه خودم
باشم و از کسی تقلید نکنم و جای کسی نباشم.
الان هم ادعا میکنم که در ۱۰سالی که در موسیقی هستم چون از صدای کسی تقلید نکردم، کسی هم نیامده
که صدایش شبیه من باشد.
برگردیم به این موضوع که حضور آرتا در زندگیتان چقدر شما را ترسو یا محافظهکار کرده است؟ برای مثال اگر
ممکن بود در خیابان قبلا به هر علتی با کسی درگیر شوید اما حالا به این خاطر که همسر و
فرزندتان در خانه چشمانتظار شما هستند، ندید میگیرید.
راستش قبلا هم این کار را نمیکردم اما واقعیت این است که آمدن آرتا ترسهای مرا در بعضی مسائل بیشتر
کرده است؛ مثلا قبلا خیلی حواسم به خودم نبود اما الان به خاطر آرتا و مسوولیتی که دارم، بیشتر حواسم
به خودم هست.
باید این بچه کوچک را به سرانجام برسانم.
البته خیلی چیزها دست ما نیست اما تمام تلاشم را میکنم که حواسم به کانون خانوادهام باشد.
گاهی پیش آمده که آرتا خانه پدر و مادرم است و من نیمهشب از نگرانی بیدار میشوم و به خودم
میگویم چرا وقتی گفت میخواهم بروم خانه پدربزرگ من اجازه دادم و مخالفتی نکردم.
این ترسها و نگرانیها همیشه با من هست.
قبل از آنکه پدر شوید هم فکر میکردید پدر شدن چنین مصائبی داشته باشد؟
آدمی نیستم که بخواهم با سیاست
صحبت کنم، آنچه که به ذهنم میآید را میگویم.
اگر میدانستم پدر شدن اینقدر مسوولیت دارد شاید اصلا جرات نمیکردم.
درواقع با تمام عشق و دوستداشتنی که هست اما بار مسوولیت زیادی هم به همراه دارد.
در عین حال خدا را شکر میکنم و همیشه میگویم هر اتفاقی یک حکمت است؛کمااینکه آرتا برکت زندگی من بوده
و حضورش پر از اتفاقهای خوب بود.
خدا را شکر در تمام آن جاها که گفتم من برای او کم میگذارم اما او برایم کم نمیگذارد.
به نوعی خدا به من بچه مستقلی داده که بسیاری از خلاءها را خودش پر کرده است و این خیلی
جاها کمک است.
شاید اینکه گفتم جراتش را نداشتم حرف سنگینی باشد اما این همه ماجرا نیست؛ یک بخش بچهدار شدن لذت عشقی
است که نداشتن آن تصورکردنی نیست.
به این فکر میکنم که چه بخواهیم و چه نخواهیم یک سری اتفاقات در زندگی سراغمان میآید که دیر یا
زود باید آنها را تجربه کنیم.
حالا اینکه به موقع تجربه کنیم خیلی بهتر است.
عکس آن هم صادق است.
شما مدام به این فکر میکنید که آینده این بچه چه میشود و…
به خاطر همین تفکر و همین ترس، آنقدر بچهدار نمیشوید که یک دفعه به خودتان میآیید و میبینید که ۵۰
سال از سن شما گذشته حتی یک همدم هم ندارید.
این ماجرا گریهدار و به نظرم یک فاجعه است.
گفتگو با بابک جهانبخش
میتوان اینگونه هم نگاه کرد که به عنوان یک موتور محرک باعث شود شما بیشتر
تلاش کنید.
بله این را قبول دارم(dot) این اتفاق هم تلاش مرا بیشتر کرد و هم مرا تغییر داد.
من بسیار در کارم احساسی برخورد میکردم اما حالا خیلی عاقلانهتر برخورد میکنم چون در هر تصمیمی که میگیرم آرتا
را میبینم.
به این فکر میکنم که به خاطر غرور و خودخواهی خودم باعث خراب شدن زندگی او نشوم.
برای آینده و شغل آرتا هم فکر میکنید؟
خیلی زیاد.
در وهله اول به سلامتش فکر میکنم و به اینکه همیشه سالم باشد.
امیدوارم در هر زمینهای که خودش دوست دارد موفق باشد؛ گرچه فکر میکنم او هم موزیسین میشود.
گرایش بسیار زیادی به موسیقی دارد و مدام آهنگهای مرا میخواند.
صدای شما را میشناسد؟
کاملا و به نوعی شغل مرا درک کرده است و حتی به من میگوید «بابا مرا
با خودت ببر، میخواهم بخوانم! » فکر میکنم این اتفاقی است که در آینده رخ خواهد داد.
اگر نگاهی به فرزندان هنرمندان بزرگی چون جناب شجریان، جناب شهرام ناظری و جناب خواجهامیری داشته باشیم میبینیم که فرزندان
آنها نیز به نوعی موسیقی در خونشان جریان داشته است.
حالا من خودم را جزء آن دست هنرمندان بزرگ نمیدانم اما این موضوع را در آرتا میبینم که بهشدت به
موسیقی علاقه دارد.
حالا اگر روزی بیاید به شما بگوید میخواهم موزیسین شوم، راضی هستید؟
واقعیت را بخواهم بگویم دوست دارم در کارهای
بزرگتر و در مقیاس جهانی در این عرصه حضور داشته باشد و تنها محدود به مارکت ایرانی نباشد.
در میان صحبتهایم گفتم که زمانی میرسد که احساس خستگی میکنید، این کار سختیهای زیادی دارد.
شاید بعضیها وقتی این حرفها را بخوانند بگویند این چه حرفی است.
برو خدا را شکر کن! من همیشه شاکر خدا بوده و هستم ولی این یک حقیقت است که کار ما
در ایران یک سقف دارد و به آن سقف که میرسید دیگر تمام است و همین مساله باعث افت خیلی
از بچهها شده است.
این، ویژگی نسل بشر است که تلاش کند و به پلههای بالاتر برسد.
در غیر این صورت اصلا رشد نمیکند.
به نظرم تمام دوستانی که رشد کردهاند حتما این ویژگی و آن طبع بلند را داشتهاند.
به هر حال این کارها کمی بلندپروازی میخواهد.
شما در ابتدا مسائلی را تصور میکنید و بعد برای عملی شدن آنها زحمت میکشید.
خیلیها ممکن است بگویند خوانندگی که کاری ندارد.
یک میکروفن دستشان میگیرند و میخوانند اما من حاضرم این میکروفن را به آنها تقدیم کنم تا ببینم که واقعا
به همین سادگی است؟ وقتی جلوی ۴هزار نفر روی سن ایستادهای و هزاران چشم به سمت توست، باید رضایت همه
آن عزیزان را جلب کنی.
در کنار همه این مسائل شما زندگی شخصی و حتی پشت صحنه کارهای خودتان را نیز دارید.
ممکن است یک لحظه وسط کار با شما تماس بگیرند و بگویند مثلا حال یکی از اعضای خانواده بد شده
و تو باید با وجود این به روی استیج بروی، بخوانی و لبخند بزنی.
هرچند که در کنارش باید نیمه پر لیوان و قسمت خوب ماجرا را نیز دید.
هر کاری دغدغههای خودش را دارد اما من واقعا این کار را دوست دارم و نمیتوانم از آن دل بکنم.
من یا تمام تلاش خودم را میکنم یا آن را کلا میگذارم کنار.
حد وسط نداشتن جزء خصوصیات اخلاقی من است.
از افت کردن بهشدت بیزارم و اگر جایی احساس کنم که دیگر نمیتوانم، آن را کامل قطع میکنم.
بابک جهانبخش و همسرش
تا به حال این حس به شما دست داده است؟
بله در دورهای دچارش شدهام.
شما ۱۲ سال میشود که در این عرصه مشغول کار و تلاش هستید…
من خیلی سخت در این مسیر جلو آمدهام؛ شاید حالا برعکس تصور دیگران باشد اما واقعیت دارد که برای پول
کار نمیکنم.
البته پول لازمه زندگی است اما من همیشه به هنر فکر کردهام و به کارهایم.
اگر درآمدی هم بود، خود به خود در اثر این تلاش پیش آمده.
این را به همه علاقهمندان موسیقی میگویم که اگر در این زمینه فقط به دنبال پول آمدهاید اشتباه است.
اگر آمدهاید کار درست و خوب انجام بدهید همه آن اتفاقها در کنارش میافتد.
کمااینکه اگر هدف پول باشد، راههای زیادی برای رسیدن به آن وجود دارد.
حتی در همین عرصه موسیقی میتوان بدون زحمت مجوز و…
کار کرد.
بله کارهای زیادی هست اما کار شما ویترین زیبایی دارد…
این را قبول دارم اما ویترین تنها بخشی از ماجراست.
منکر اهمیت پول هم نیستم.
اما وقتی شما به شرایط رفاه نسبی هم که میرسید و امنیتی پیدا میکنید، به جایی میرسید که میگویید من
تن به هر چیزی نمیدهم.
شاید تمام دوستان من که در این حیطه هستند روزی دغدغه پول و شهرت و…
داشتند اما مطمئن هستم که الان تمام دغدغهشان کار خوب و موزیک است و الان اصلا به این فکر نمیکنند
که بیشتر کنسرت برگزار کنند که پول بیشتر بگیرند.
جالب است برعکس آنچه عموم میگویند فلانی مثلا کلی کنسرت میگذارد و پول پارو میکند، اصلا اینگونه نیست.
نهایت این موضوع این است که در این زمینه رشد آنچنانی هم که بکنید آدمی میشوید که یک زندگی خوب
دارد اما در واقعیت و اصلا قابل مقایسه با خیلی کارها و درآمدهای حاصل از آنها نیست.
نهایت ماجرا شاید یک پولدار عادی شوید نه فردی با درآمدهای نجومی و…
بله شاید بگویید در جامعه افراد و مشاغل زیادی هستند که درآمدهای اندک دارند اما من این کار را به
نسبت کارهای تقریبا هم سطح خودش میسنجم.
کار ما ویترین بسیار بزرگی دارد که تصور عظیم و اشتباهی ایجاد میکند.
ادامه دارد…
بابک جهانبخش و آرتا
بیوگرافی بابک جهانبخش :
بابک جهانبخش (با نام شناسنامهای علی جهانبخش)، زاده ۱ فروردین
۱۳۶۲ برابر با ۲۱ مارس ۱۹۸۳ در بوخوم، آلمان) بابک جهانبخش از خوانندگان موسیقی پاپ ایران.
بابک جهانبخش نوازندگی پیانو را از ۵ سالگی زیر نظر استاد آلمانی در مدرسه موسیقی آزاد شهر بوخوم آلمان آغاز
نمود و بعد از تحصیلات پدرش و بازگشت به ایران، علاقه خود را به موسیقی بیشتر دید و به صورت
جدی تر موسیقی شرقی را دنبال کرد.
اولین کسی که او را به خواننده شدن تشویق کرد مرحوم مجتبی میرزاده آهنگساز قدیمی بود.
او دورههای آموزشی جدید را طی کرد و در سال ۱۳۷۶ و در سن ۱۴ سالگی، مجوز رسمی خود را
از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که در آن زمان با تأیید محمدعلی معلم همراه بود دریافت کرد و
در همان سال یک کار را برای صدا و سیما ضبط نمود.
عکس های بابک جهانبخش در کنار همسرش
عکس بابک جهانبخش در
کنار همسر و فرزندش
مجله زندگی ایده آل – صفحه شخصی بابک جهانبخش – ویکی پدیا
گرداوری و تنظیم :
پرشین وی