چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان عاشقانه و واقعی یک دختر زیبا و وفادار +عکس

اشتراک:
اختصاصی پرشین وی
داستان عاشقانه یک زن اهل پنسیلوانیا که نامزدش دچار جراحت مغزی شد ولی با وجود این ناتوانی باز هم تصمیم گرفت با او ازدواج کند، اکنون سروصدای زیادی به راه انداخته است. به گزارش پرشین وی لن و لاریسا مورفی اولین بار در سال ۲۰۰۵ در کالج با یکدیگر آشنا شدند و تصمیم گرفتند خیلی […]

داستان عاشقانه یک زن اهل پنسیلوانیا که نامزدش دچار جراحت مغزی شد ولی با وجود این ناتوانی باز هم تصمیم
گرفت با او ازدواج کند، اکنون سروصدای زیادی به راه انداخته است.

به گزارش پرشین وی لن و لاریسا مورفی اولین بار در سال ۲۰۰۵ در کالج با یکدیگر آشنا شدند
و تصمیم گرفتند خیلی زود پس از فارغ التحصیلی از کالج در دسامبر سال ۲۰۰۶ با یکدیگر ازدواج کنند.

ولی پیش از آن زمان، حادثه ناخوشایندی پیش آمد.
در ۳۰ سپتامبر همان سال لن در مسیر رفتن به سر کارش در پیتزبرگ دچار یک تصادف شدید شد.

داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

 داستان عاشقانه واقعی یک دختر زیبا و وفادار

او در آن تصادف دچار آسیب شدید مغزی شد، لاریسا ولی به جای ترک وی و ازدواج با یک
مرد سالم، به خانه آنها نقل مکان کرده تا با خانواده لن از او مراقبت کند.

اگرچه لن نمی توانست حرف زده و ارتباط برقرار کند ولی او همچنان او را با خود به بیرون می
برد.
لاریسا در این باره می گوید:”من می دانستم او هنوز مرا دوست دارد.
او نه می توانست حرف بزند و نه چیزی بخورد .
در تمام مدت فقط من با او حرف می زدم.”

 داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

 داستان عاشقانه واقعی یک دختر زیبا و وفادار

همچنان که حال لن رو به بهبودی می رفت،
احتمال ازدواج قوی تر می شد.
لاریسا تنها منتظر یک ارتباط از جانب لن بود تا بتواند با او ازدواج کند.
همچنان که لن بهتر می شد، پدرش دچار سرطان مغزی شد.

بیماری پدر لن بیشتر لاریسا را تحت تاثیر قرار داد، زیرا می دانست او چقدر دوست دارد که آنها با
یکدیگر ازدواج کنند.
زمانی که لن تا حدی بهتر شد، لاریسا او را با خود به نزد دادگاه برد تا بتوانند جواز ازدواج
بگیرند.
به گزارش پرشین وی البته این ازدواج به موقع انجام نشد و پیش از آن پدر لن از دنیا رفت.

داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

لن پیش از تصادف

آنها در یک مراسم که تنها دوستان و خانواده حضور داشتند حضور پیدا کردند و
لاریسا با لن که هنوز به شدت ناتوان است ازدواج کرد.
او حتی باید در تمام مدتی که خطبه عقد را کشیش می خواند به او کمک می کرد تا بتواند
بایستد.
البته او باید در تمام کارهای روزمره به او کمک کند.

 داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

لاریسا می گوید:” ازدواج ما آن هم در دهه ۲۰ سالگی مان توام با ناراحتی های فراوانی بود، من
دوستان و خواهرانم را دیدم که همگی با شوهران سالم ازدواج کردن ، در مراسم عروسی قدم به قدم آنها
را همراهی کرده و در کنار آنها سوار بر ماشین عروس به کلیسا می رسیدند ولی با تمام این وجود
ارزش آن را داشت تا با عشق زندگی ام ازدواج کنم.”

 داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

 

داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

 

داستان عشقی واقعی یک دختر زیبا و وفادار

 داستان عاشقانه واقعی یک دختر زیبا و وفادار

تهیه و ترجمه: گروه خبر پرشین وی

بخش
اختصاصی پرشین وی

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس