ازدواج های اجباری
ازدواج اجباری
چه مخالف سرسخت خواستگاریهای سنتی باشیم، چه موافق آن، چه نظری بینابینی داشته باشیم، این واقعیت را نمیتوانیم نادیده بگیریم:
هنوز و همچنان و با وجود همه تغییراتی که در عرفهای مربوط به جایگاه دختر در خانواده، روابط دختر و
پسر و انتخاب همسر پدید آمده، تعداد قابل توجهی از افراد جامعه از طریق یک فرآیند کاملا سنتی ازدواج میکنند.
در یک خواستگاری سنتی، آشنایی طرفین از طریق خانوادهها و در حضور آنها صورت میگیرد، خانوادهها تاثیر مهم و تعیینکنندهای
بر تصمیمگیری جوانان دارند و انتخاب نهایی بر عهدهء آنهاست یا دست کم از سوی آنها اعلام میشود.در میان کسانی
که همسرشان را به این سبک و سیاق انتخاب میکنند، دختران و پسران تحصیل کرده و مستقل از نظر مالی
زیادند.
این احتمالا به این معناست که خواستگاری سنتی صرفا یک عادت فرهنگی نیست؛ بلکه دست کم در جامعهء ما تضمینکنندهء
فواید و منافعی است.
با این حال یک نگرانی قابل تامل دربارهء این شیوه وجود دارد: آیا خواستگاری سنتی باعث نمیشود جوانان –و به
طور خاص دختران- یک نقش فرعی و منفعل در تصمیمگیریهای مربوط به ازدواج داشته باشند؟ ازدواج منفعلانه با ازدواج اجباری
تفاوت دارد.
در ازدواج اجباری، خانواده و یا شرایط، شخص را علیرغم مخالفتش با یک گزینهء به خصوصی و بعضا علیرغم تمایلش
به فردی دیگر، وادار به پذیرش میکنند.
اما ازدواج منفعلانه نتیجه بیتصمیمی خود شخص و القای تصمیم از سوی دیگران است.
ازدواج منفعلانه
این یک وضعیت آشنا و پرتکرار است و بسیاری از ما از نزدیک شاهد آن بودهایم: در جریان یک خواستگاری
سنتی، تصمیمگیری یکی از طرفین –عموما دختر- بیش از حد معمول به طول میانجامد یا تصمیمگیری اتفاق میافتد اما فرد
به دلایل شخصی و خانوادگی در ابراز آن تعلل میکند.
در چنین شرایطی خانوادهء او دست به تاویل و تفسیر رفتارهایش میزنند تا پاسخ احتمالی او را پیشبینی کنند.
سکوت را به رضایت یا نارضایتی تعبیر میکنند و به نیابت از او پاسخ میدهند.
اگر خانواده در تشخیص خود دچار اشتباه شده باشند آنچه روی میدهد یک ازدواج منفعلانه است.
حالت دیگری از ازدواج منفعلانه زمانی روی میدهد که خانواده بیش از حد لازم بر تصمیمگیری فرد اثر میگذارند؛ او
را وادار به تعجیل میکنند یا با طرفداری یا مخالفت افراطی خود تصمیمگیری منطقی را مختل کرده، او را در
موقعیت یک تصمیمگیری احساسی قرار میدهند.
ازدواج منفعلانه با ازدواج اجباری تفاوت دارد.
در ازدواج اجباری، خانواده و یا شرایط، شخص را علیرغم مخالفتش با یک گزینهء به خصوصی و بعضا علیرغم تمایلش
به فردی دیگر، وادار به پذیرش میکنند.
اما ازدواج منفعلانه نتیجه بیتصمیمی خود شخص و القای تصمیم از سوی دیگران است.
احتمال وقوع ازدواج اجباری با افزایش سطح سواد و درآمد خانواده به طرز چشمگیری کاهش مییابد.
اما در وقوع ازدواج منفعلانه ویژگیهای شخصی خود فرد –نظیر قدرت تصمیمگیری، قدرت بیان و ارتباط موثر و فعال با
اعضای خانواده- بیشتر از ویژگیها خانوادگی موثرند(dot) تفاوتهای فرهنگی و فکری بین والدین و فرزندان و در نتیجه تفاوت در
معیارهای ازدواج در جوامع شهری شدیدتر است.
القای خانواده ممکن است ذهن جوانان را از بعضی از معیارهای اصلی و اساسی برای خودشان اما فرعی برای خانواده
منحرف کند.
صرف نظر کردن از چنین معیارهایی ممکن است در آینده به نارضایتی و اختلاف بین طرفین بینجامدچه ایرادی دارد؟
کسانی
که در جریان ازدواجشان تاثیر مستقیم و فعال نداشته اند، معمولا این اتفاق را «ناگهانی» و «پیشبنی نشده» توصیف میکنند
و معتقدند ازدواجشان بیشتر بنا بر تشویق و خواست خانواده «پیش آمده است».
بعضی از آنها پیش از ازدواج شناخت یا حتا تصوری از همسر آیندهء خود نداشتهاند و از سوی خانوادهها برای
همدیگر «در نظر گرفته شدهاند.»البته میتوان از میان این زوجهاکسانی را مثال زد که اکنون از رابطهء خود راضیاند و
احساس خوشبختی میکنند.
چنین ازدواجی به خصوص در جوامع کوچکتر و در میان اشخاصی که تربیت سنتیتری داشتهاند شانس بیشتری برای موفقیت دارد.
اما برای جوانانی که در فرهنگ شهری و با توقعات و تصورات مدرنتری دربارهء ازدواج رشد کردهاند،ریسک بزرگی است.
تفاوتهای فرهنگی و فکری بین والدین و فرزندان و در نتیجه تفاوت در معیارهای ازدواج در جوامع شهری شدیدتر است.
القای خانواده ممکن است ذهن جوانان را از بعضی از معیارهای اصلی و اساسی برای خودشان اما فرعی برای خانواده
منحرف کند.
صرف نظر کردن از چنین معیارهایی ممکن است در آینده به نارضایتی و اختلاف بین طرفین بینجامد.
به علاوه حتی اگر تصمیم القا شده از سوی خانواده کاملا مناسب متناسب باشد، ورود به زندگی مشترک در حالی
فرد هنوز به یقین شخصی نرسیده میتواند منجر به اصطکاکهای کوچک یا بزرگ بشود.
بسیاری از ما شاهد تراژدیهای عاشقانهای بودهایم که در نتیجهء القای تصمیمگیری از سوی خانواده رخ دادهاند؛ جوانانی که تحت
تاثیر فشارهای خانواده از یک ازدواج عاشقانه صرف نظر کردهاند و یا با کسی جز فرد محبوبشان ازدواج کردهاند.
حتا اگر اعتقاد چندانی به عشق پیش از ازدواج و اثر آن بر موفقیت رابطه نداشته باشیم ناچاریم بپذیریم که
شروع زندگی در حالی که یکی از طرفین شخص دیگری را بر همسرش ترجیح میدهد خطای مهلکی است(dot)
چه باید کرد؟
اینجا
روی صحبت مان با خانواده هاست.
شما باید با فرزندانتان رابطه نزدیکی داشته باشید؛ حداقل وقتی صحبت از ازدواج به میان می آید، حریم ها را
کمی تغییر دهید و به او نزدیک شوید تا راحت تر بتوانید نظر او را بدانید.
در واقع مهمترین نکته ایجاد یک رابطه مثبت، پویا و فعال بین جوان در آستانهء ازدواج و والدین است که
امکان گفتگوی صریح و صادقانه و به دور از خجالت را فراهم کند.
در خانوادههایی که احساس صمیمیت به قدر کافی تقویت نشده است و اعضای خانواده در گفتگو با هم احساس راحتی
کافی نمیکنند، کمک خواستن از خویشاوندان و دوستان جوانتر که رابطهء صمیمانهتری با فرزندان دارند میتواند مفید باشد.
این افراد میتوانند نقش واسطه را میان جوانان و والدینشان بازی کنند.
اعضای خانواده باید دربارهء سهم تقریبی هر یک از والدین و فرزندان در جریان تصمیمگیری به توافق برسند.
میزان اهمیتی که جوانان به نظر والدینشان در امر انتخاب همسر میدهند با توجه به عرف خانواده، نوع روابط خانوادگی
و میزان وابستگی مالی و شخصیتی جوان به خانواده، متفاوت است.
در هر صورت، والدین باید بپذیرند که تصمیمگیرندهء اصلی فرزندانشان هستند.
تاثیر مستقیم والدین در جریان تصمیمگیری تحت هیچ شرایطی و در هیچ خانوادهای نباید بیش از ۵۰ درصد باشد.
در غیر این صورت به معنای نقض استقلال جوانان خواهد بود.
تبیان