شنبه, ۲۱ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

اشعار سنگ مزار شاعران بزرگ کشورمان

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
بر سنگ مزار پروین اعتصامی شاید کسی به صراحت او برای سنگ مزارش نسروده باشد که او این چنین سرود این که خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گرچه جز تلخی از ایام ندید هرچه خواهی سخنش شیذین است صاحب آن همه گفتار.امروز سائل فاتحه ویاسین است دوستان به.که ز وی یادی […]

بر سنگ مزار

پروین اعتصامی

شاید کسی به صراحت او برای سنگ مزارش نسروده باشد که او این چنین سرود

اشعار سنگ مزار شاعران بزرگ کشورمان

این که خاک سیهش
بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گرچه جز تلخی از ایام ندید

هرچه خواهی سخنش شیذین است

صاحب آن
همه گفتار.
امروز

سائل فاتحه ویاسین است

دوستان به.که ز وی یادی بکنند

دل بی دوست.دلی غمگین است

خاک.دردیده بسی جانفرساست

سنگ
برسینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد

هرکه را چشم حقیقت بین است

هرکه باشی وزهرجابرسی

آخرین.منزل
هستی اینست

آدمی هرچه توانگرباشد

چون بدین نقطه رسد.مسکین است

اندرآنجاکه قضا حمله کند

چاره.
تسلیم وادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن

دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آنکس که
دراین محنت گاه

خاطری را سبب تسکین است

 سهراب سپهری

اولین سنگ مزار سهراب

شاید عجیب ترین سنگ مزار مشاهیر ایرانی ، اولین سنگ مزار سهراب
باشد که در حیاط امامزاده ای در مشهد اردهال مدفون است و در ابتدا تنها علامت مزار او یک کاشی
فیروزه ای ساده بدون هیچ نام و نشانی بود که میان کاشی کف سنگی حیاط امامزاده تنها افتاده بود.

اما اکنون سنگ ساده ای بر مزارش گذاشته شده با این جمله

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

نیما یوشیج

در حیاط خانه پدریش در یوش دفن است و بر سنگ مزارش تنها نوشته است : ” نیما
یوشیج”

محمد تقی بهار (ملک الشعرا)

عمری گذراندیم به کام دگران

القصه وطن را به دو چشم نگران

ما در
تشویش و خلق در خواب گران

رفتیم و سپردیم کاشانه (؟) گران

ایرج میرزا

ای نکویان که در این
دنیایید

یا از این بعد به دنیا آیید

اینکه خفته است در این خاک منم

ایرجم ایرج شیرین سخنم

مدفن
عشق جهان است اینجا

یک جهان عشق نهان است اینجا

عاشقی بوده به دنیا فن من

مدفن عشق بود مدفن
من

هرکه را خوی خوش و روی نکوست

مرده و زنده من عاشق اوست

من همانم که در ایام حیات

بی شما صرف نکردم اوقات

تا مرا روح و روان در تن بود

شوق دیدار شما در من بود

بعد
چون رخت ز دنیا بستم

باز در راه شما بنشستم

گرچه امروز بخاکم ماواست

چشم من باز بدنبال شماست

به
نشینید بر این خاک دمی

بگذارید بخاکم قدمی

گاهی از من به سخن یاد کنید

در دل خاک دلم شاد
کنید

رهی معیری

الا ای رهگذر، کز راه یاری

قدم بر تربت ما می‌گذاری

در اینجا، شاعری غمناک خفته
است

رهی در سینه‌ ی این خاک خفته است

فرو خفته چو گل، با سینه‌ی چاک

فروزان آتشی، در سینه‌
ی خاک

بنه مرهم ز اشکی داغ ما را

بزن آبی بر این آتش خدا را

به شب‌ها، شمع بزم
افروز بودیم

که از روشن‌دلی چون روز بودیم

کنون شمع مزاری نیست ما را

چراغ شام تاری نیست ما را

سراغی کن ز‌جان دردناکی

بر‌افکن پرتوی، بر تیره خاکی

ز‌سوز سینه، با ما همرهی کن

چو بینی عاشقی، یاد رهی
کن.

فروغ فرخزاد

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم

اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان

چراغ بیار

و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه
خوشبخت بنگرم

و رشید یاسمی

نسیم آسا ازین صحرا گذشتیم

سبک رفتار و بی پروا گذشتیم

به پای
کوشش از دیروز و امروز

گذر کردیم و از فردا گذشتیم

کنون در کوی نا پیدا خرامییم

چو ا ز
این صورت پیدا گذشتیم

رشید از ما مجو نام و نشانی

که از سر منزل عنقا گذشتیم

شعر و ادب

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
ترک اعتیاد