شعر شهادت حضرت فاطمه (س) (۳)
اشعار شهادت حضرت فاطمه
اشعار شهادت حضرت فاطمه (س) را در ادامه میخوانید.
خداحافظ ای یار پهلو شکسته خداحافظ ای رونق آشیانم
خداحافظ ای قوت زانوانم خداحافظ ای جسم بی جان زهرا
خداحافظ ای مانده در کوچه تنها خداحافظ ای گریه های شبانه
خداحافظ ای بانوی بی نشانه خداحافظ ای کوچه های مدینه
خداحافظ ای زخم بازو و سینه خداحافظ ای داغ در دل نهفته
خداحافظ ای موی آتش گرفته خداحافظ ای خاطرات غم یار
خداحافظ ای خون مانده به دیوار خداحافظ ای یار در خون تپیده
خداحافظ ای یاور قد خمیده خداحافظ ای یاور مهربانم
خداحافظ ای مادر کودکانم خداحافظ ای یاس صورت کبودم
اشعار شهادت حضرت فاطمه (س)
عزلت گرفته ای تو و من هم که بستری غصه غذای من شده این روز آخری
زانو بغل گرفته ای و به دل داغ میزنی ماتم زده ز غصه این یاس پرپری
طوری کنار بستر من گریه میکنی باور نمی کنم که علی دلاوری!
شانه به موی زینب و نان پخته ام علی جارو زدم به خانه که پر دربیاوری
خواهی اگر که برلب من خنده گل کند باید برای فاطمه تابوتی آوری
در زیر پیرهن تو مرا شستشو بده ترسم از این بود که تو طاقت نیاوری
آخر نگاه زینب و این در کشد مرا دارم ز حق طلب که نسوزد دگر دری
یادت نمی رود که علی جان به نیمه شب آب از برای تشنه لب من بیاوری
ای جان عالمی به فدایت حسین من روزی فرا رسد که ببینم تو بی سری
میلاد یعقوبی
اشعار شهادت حضرت فاطمه (س)
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی بانوی بو تراب چرا پا نمی شوی
پهلوی منهم از خبر رفتنت شکست رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
با قطره قطره اشک سلامت نموده ام زهرا بده جواب چرا پا نمی شوی
خورشید لطمه دیده حیدر بلند شو بر جمع ما بتاب چرا پا نمی شوی
رفتی و روی صورت خود را کشیده ای ای مادر حجاب چرا پا نمی شوی
بی تو تمام ثانیه ها دق نموده اند رفته زمان بر آب چرا پا نمی شوی
روی کبود تو به نگاهم اشاره کرد مردم از این خطاب چرا نمی شوی
می میرد از تنفس دلگیر کوچه ها ای غنچه های ناب چرا پا نمی شوی
رحمان نوازنی