چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

اشعار مربوط به فصل تابستان (۲)

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
شعر تابستان ۲ «شوم تابستان» خدایا من چرا سردم؟ در سکوت غمگینم در شلوغی پر از دردم آه خدایا , خدایا آه چرا من باز مانده ام, باز از راه تابستان است و چنین سردم ؟ آخر آسان نبود من دردم تا خزان وقت بسیار است اما از همینک من زردم آه خدایا , خدایا […]

شعر تابستان ۲

«شوم تابستان»

خدایا من چرا سردم؟

در سکوت غمگینم

در شلوغی پر از دردم

 اشعار مربوط به فصل تابستان (2)

آه خدایا , خدایا آه

چرا من باز
مانده ام, باز از راه

تابستان است و چنین سردم ؟

آخر آسان نبود من دردم

تا خزان

وقت
بسیار است

اما از همینک من زردم

آه خدایا , خدایا آه

من تابستان نمی خواهم

روز های بی پایان
نمی خواهم

زندگی در جریان نمی خواهم

مریضم لیک

درمان نمی خواهم

نیز جان نمی خواهم

آه خدایا , خدایا
آه

چرا از چاله افتادم در چاه

من این تابستان بی شب را نمی خواهم

شاعر: تاها

شعر تابستان

 «در هیاهوی جانسوز تابستان »

در
هیاهوی جانسوز تابستانمردی بیدار نشسته استزیر شعله های تنور مانند زمانمردی که بسیار خسته است

عرق چین وچروک صورتش را،گونه
های بی مهابای کودکش رابا لبخند های همسرشمی شویدو با لبخندی به کودکش می بخشد

در هیاهوی جانسوز تابستانزنی که
میان حوضنشسته استو دارد الباس م شوش شدهاحساس همسرش رایکجا در تشت تفکرمی شوید

در هیاهوی جانسوز تابستانوقتی کلمات آهسته، آهستهمی
سوزندو واژهها به کولرهاچشم می دوزند…

شاعر: بهرام قربانپور

شعر و ادب پارسی

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس