ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو از فرصت الدوله شیرازی
ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو
ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو شود آشفته از این پس همه کار
من و تو شد قرار اینکه دگر در پی خوبان نرویم آخر ای دل چه شد آن عهد و قرار
من و تو؟ سر کویی که محال است رسد پای خیال مشکل آنجا فتد ای باد، گذار من و تو
شکوه از خار تو داری و من از جور رقیب بلبلا نیست عبث ناله ی زار من و تو
ناز کن ناز نگارا که دهم جان به نیاز زآنکه در عشق جز این نیست شعار من و تو
ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو
در خمار از می حسنی تو من از می
عشق کو شرابی که کند دفع خمار من و تو؟ کی رسیم ای دل گمگشته به سر منزل عشق
که فتاده ست در این مرحله بار من و تو lat.blogfa.com