رباعیات زیبای خیام نیشابوری (۵)
رباعیات زیبای خیام نیشابوری
مجموعه ای از رباعیات زیبای خیام نیشابوری را در ادمه می خوانید.
این قافله ی عمر عجب میگذرد!
دریاب دمی که با طرب میگذرد؛
ساقی، غم فردای حریفان چه خوری.
پیش آر پیاله را، که شب میگذرد.
******************
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.
******************
وقت سحر است، خیز ای مایهی ناز،
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز،
کانها که بجایند نپایند کسی،
و آنها که شدند کس نمیآید باز! .
******************
صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم،
وین شیشه ی نام و ننگ بر سنگ زنیم،
دست از امل دراز خود باز کشیم،
در زلف دراز و دامن چنگ زنیم.
******************
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت،
با یک دو سه تازه دلبری حور سرشت؛
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح،
آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.
******************
افلاک که جز غم نفزایند دگر،
ننهند بجا تا نربایند دگر؛
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم، نایند دگر.
******************
دل سر حیات اگر کماهی دانست،
در مرگ هم اسرار الهی دانست؛
امروز که با خودی، ندانستی هیچ،
فردا که ز خود روی چه خواهی دانست؟
رباعیات زیبای خیام نیشابوری
در گوش دلم گفت فلک پنهانی:
حکمی که قضا بود ز من میدانی؟
در گردش خود اگر مرا دست بدی،
خود را برهاندمی ز سرگردانی.
******************
از من رمقی به سعی ساقی مانده است،
وز صحبت خلق بی وفاقی مانده است؛
از باده ی نوشین قدحی بیش نماند.
از عمر ندانم که چه باقی مانده است!
******************
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که: نمودند در آیینه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری!
******************
گاویست بر آسمان قرین پروین،
گاویست دگر نهفته در زیر زمین؛
گر بینائی، چشم حقیقت بگشا:
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین.
******************
ای آنکه نتیجه ی چهار و هفتی،
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی.
میهن مگ