رحلت پیامبر (ص) و شهادت امام حسن (ع) و اشعاری به این مناسبت

رحلت پیامبر (ص) و شهادت امام حسن (ع)
شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع)
سکوت ، زهر شد و در گلوی مجنون ریختدل شکسته لیلا از این مصیبت سوختبه یاد خاطره های کریم آل
عباتمام خاطره هایم در اوج غربت سوختسکوت گفتم و یادم سکوت او آمدو زهر گفتم و یادم زهر خوردن اوو
تیر آه به قلبم نشست و کردم یادز تیرهای کفن دوز بسته برتن اووراثتی است بلا شک غریب ماندن ماچرا
که غربت شیعه ز غربت زهراستو بر غریب مدینه سزاست گرییدنکه پای ثابت این روضه حضرت زهراستهمان کسی که غریبانه
باز مسموم استبه دست همسر خود در میان خانه خویشپرستویی است مهاجر ولی شکسته پر استو زخم خورده فتاده کنار
لانه خویشکسی که سبزترین جامه را به تن داردنگفت علت سبزی پیکرش از چیستو طشت داد شهادت غریب مطلق اوستچرا
که پاره جگر تر از او درعالم نیستهمان کسی که شنید به وقت کودکی اشصدای یا ابتاه و شکستن در
رامیان کوچه باریک بی شک این کودکهمان کسی است که برده به خانه مادر رارسید دشمن بی شرم و سد
راه نمودو ابرهای سیه روی ماه پاره نشستو با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینشچنان به صورت او زد
که گوشواره شکستشکست آینه اش در هجوم سنگ ستمخمید قامتش اما عبای مادر شدو خورد خون دل و با کسی
نگفت چه دیدآه جان به لب شد و آخر فدای مادر شدسعید توفیقی
شعر رحلت پیامبر اعظم (ص)
هر کس خماری می و صبا کشیده
استخود را به زیر سایه آقا کشیده استدستی که بالهای مرا التیام دادمن را به طوف گنبد خضرا کشیده استاو
مهربانتر از پدرم قبل خلقتمشصت وسه سال زحمت من را کشیده استما قوم و خویش آل عبا در قیامتیمآقا عبای
خود به سر ما کشیده استما را به دست فاطمه ی خود سپرده استما را دخیل چادر زهرا کشیده استبا
گریه می رسد نسب ما به دخترشاو قطره را نواده ی دریا کشیده استحالا کنار بستر او گریه می کنیمبا
گریه های دختر او گریه میکنیمفصل خزان عمر من آمد، بهار رفتدستم شکست تا که ز کف زلف یار رفترفتی
و مانده در بر زهرا لباس ت وبا بوی پیرهن ز کفم اختیار رفتهمسایه ها به گریه من طعنه میزنندهمسایگی و
رحم و مروت کنار رفتدیگر کسی به خانه ما سر نمیزنداز خانواده ام سند اعتبار رفتبا رفتنت کأنّ حسینم ز دست رفتبا رفتن تو حرمت ایل و تبار رفتتو دست و پا زدی و حسینم شکسته شدشاید دلش به
گودی یک نیزه زار رفتبعد از تو پهلویم چقدر تیر میکشدبا چشم و صورتم، کمرم تیر میکشد
محسن حنیفی
تیشه
های اشک