رسم قاشق زنی در ایران
قاشق زنی
آتش بازى و جشن چهارشنبه سورى از قرنها پیش بین ایرانیان باب بوده و یکى از
اعیاد مهم ملى محسوب مىشده که پس از اسلام نیز به خاطر ملیت و فراگیرى این رسم در
تمام مرز و بوم ایران به خاطر وجهه ملى دوام و قوامش برجا ماند.
زمان گذشت و ساعت بارها نواخت تا چهارشنبه سورى نسل به نسل رنگ و لعاب ظاهرى اش را تغییر
دهد.
هجوم اقوام بیگانه و وضع قوانین جدیدشان جز در یکى دو برهه تاریخى مثل حمله اسکندر، اعراب و مغول نتوانست
نقش آخرین سه شنبه سال را از خیال ایرانیان مسرور و سپاسگزار بزداید.
مراسم ویژه این روز براى همه ایرانیان آشناست.
همگام با تاریخ مراسم دیگرى به آن افزوده شد و بنا به همان مقتضیات زمانه کاهش یافت یا از بین
رفت.
نفس چهارشنبه سورى براى ایرانىها شناخته شده و همان آتش بازى و شادمانى و سپاسگزارى از خداوند بخشنده است.
از رسمهایى که در گذر زمان ضمیمه سنت چهارشنبه سورى شد و عمرى پاینده یافت، قاشق زنى و فالگوشى است.
این مراسم بنا به روایات متعدد در برهههاى زمانى ویژه اى متولد شد.
برخى این مراسم را از ابتدا همراه و بخشى از جشن آخرین سه شنبه سال مىدانند.
عده اى دیگر علاوه بر آتش بازى رسم ویژه اى براى هر شهر و منتسب به آن مىدانند.
آنها معتقدند، جشن چهارشنبه سورى یک جشن ملى بوده و هر محلى براى خودش سنتى خاص دارد.
سنت قاشق زنى براى اغلب تهرانىها آشنا و ملموس است.
البته این رسم در برخى شهرهاى دیگر ایران وجود دارد و بعضى شهرها فاقد این گونه رسومند.
یکى از دلایلى که براى پدید آمدن پدیده قاشق زنى عنوان شده، کمک به فقرا و نیازمندان در قالب ناشناس
است.
در روزهاى نزدیک نوروز شهرها و روستاها پیشاپیش بوى بهار مىگرفتند.
مردم به خاطر جان سالم به در بردن از زمستان خرسند بودند.
روزهاى جشن و پایکوبى بود.
در این بین خیلىها نیازمند بوده و چیزى براى گستراندن سفره سرور نداشتند.
عده اى که معروف بود، سالى یک بار پلو مىخورند و شاید وسع خرید لباس نو نیز نداشتند.
به هر حال شب جشن بود و تمام سفرههاى شهر رنگین بود.
براى یک دست تر شدن خوانهاى شب عید، مراسم قاشق زنى به شکل خودجوش، شکل گرفت.در روزگاران قدیم که تهران
تازه لقب مرکزیت یافته بود، قاشق زنى باب شد.پس از مراسم آتش بازى و خواندن سرود «زردى من از تو،
سرخى تو از من»، مردم کوچهها را خالى کرده و گرد کرسى و سفره خود مىنشستند.
صداى کلون در به گوش مىرسید.
نگاهها روى غذاى وسط سفره که معمولاً سبزى پلو با ماهى بود لحظه اى به هم دوخته مىشد.
تکه اى غذا، آجیل، شیرینى یا پول مىتوانست دلى را خرسند و خوشحال کند.
پسر بزرگ خانه یا پدر به هواى اهداى خوراکى یا نقدینگى خود را پشت در حیاط مىرساند.قاشق زنها، پوششى بر
صورت خود مىکشیدند تا شناخته نشوند.
کسى اصرار در شناخت ایشان نداشت و هرچه از دستش برمىآمد در دستمال وى مىگذاشت.
ترتیب رسم قاشق زنى به این شکل بود: قاشق زنها که معمولاً براى ناشناس ماندن تک نفره اقدام به قاشق
زنى مىکردند با قاشق بر پشت کاسه مسى مىکوبیدند.
با شنیدن صداى قاشق لقمه در گلوى صاحب سفره گره مىخورد و پایین نمىرفت.
کسى پشت در اعلام گرسنگى مىکند.
پیش از رسیدن میزبان، قاشق زن دستمال اش را از زیر یا بالاى در داخل خانه مىفرستاد.
وقتى نیم لاى در بازتر مىشد که دستمال پر شده از خوراکى، قند یا پول در دستشان قرار مىگرفت.
قاشق زن به سرعت از محل دور مىشد و تنها خواسته اش ناشناس ماندنش بود.
از آنجا که در هر محله آدم خیررسان پیدا مىشود، قاشق زن بى آنکه بداند تحت تعقیب آدم خیر قرار
مىگرفت.
و شاید روز و روزهاى بعد، دستمال یا کیسه اى از هدایاى گوناگون جلوى سکوى منزلش مىیافت و خوشحال تر
سال نو را آغاز مىکرد.همیشه هم این اتفاقهاى خوشایند روى نمىداد.
بعضى وقتها تعقیب و چرخش بیهوده زبان تعقیب کننده کار را خراب مىکرد و از سال آینده همه به چشم
ترحم به قاشق زن مىنگریستند.
ایرانىها مردمىشوخ مزاجند.
شاید براى همین مراسم مهجور و پرالتهاب قاشق زنى خیلى زود رسمى نشاط انگیز شد که حکایات زیادى از قبلش
به وجود آمد.
قاشق زنها زیاد شدند و برخىها در قالب گروههاى سه -چهار نفره قاشق زنى مىکردند.
وارد کوچه اى مىشدند و قاشق بر کاسه مىکوفتند.
پس از اتمام کار و باز کردن دستمالهایشان پشت کوچه، هر یک شانس خود را با دیگرى مقایسه مىکرد.
یکى آجیل برده بود و دیگرى سکه اى پول، یکى هم با دستمال خالى که مىشد از این طریق به
خست صاحبخانه پى برد.شوخى در قاشق زنى بالا گرفت و قاشق زنها دو دسته شدند.
کسانى از روى فقر و عده اى براى مزاح سروصداى قاشق و کاسه درمىآوردند.
حکایت شوخىهاى قاشق زنى براى هر کس خاطره اى ماندنى ساخت و شاید خاص بودن این شب در احیاى خاطراتش
نقش داشته است.
زمان گذشت و قاشق زنى مراسمىجالب توجه شد.
به ویژه براى نوجوانان و جوانان.
در سایه گذر زمان اعتقاداتى نیز پیدا شد.
آنکه انعام و اطعام مىداد، نذر مىکرد تا حاجتش برآورده شود.
در مقابل، دستمال قاشق زن را پر و پیمان مىکرد.
همین دست اعتقادات گریبان قاشق زنها را هم گرفت.
آنها هم نذر مىکردند و دریافت پاسخ به منزله برآورده شدن حاجتشان تلقى مىشد.حرکت قاشق زن را مىتوان این گونه
بیان کرد: جوانى تند و تیز که سر و بدنش را مىپوشاند تا حتى جنسیتش نیز معلوم نشود.
دستمال را مىانداخت داخل حیاط و با محتواى پول، شیرینى، نخودچى و کشمش که در گره دستمال جا خوش کرده
بود، کوچه را مانند دونده در حال فرار ترک مىکرد.
یکى از اهداف قاشق زنها، ناشناس ماندنشان طى آخرین ساعات آخرین سه شنبه سال بود.حتى قاشق زنهاى جوان و شوخ
طبع نیز هرازگاهى جلوى خانه ثروتمندان و متمکنین شهر قاشق زنى مىکردند تا بلکه پولى، چیزى عایدشان شود و چند
روز عید را خوش تر باشند.
فالگوشى نیز پدیده اى بود که در آخرین سه شنبه سال جان گرفت و به وجود آمد.
روزگارى که تمام بامهاى خانههاى یک کوچه به هم راه داشت و حیاطهاى گسترده با درختهاى زیادش، انتظار بهار را
مىکشید فالگوشى نیز به رسمها اضافه شد.
آفتاب