چهارشنبه, ۴ تیر , ۱۴۰۴
درخواست تبلیغات

رهی معیری و شعر زیبای چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی

فرهنگ و هنر و شعر
رهی معیری چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردمتو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینمتا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی در […]

رهی معیری

چون زلف تو ام جانا در عین

پریشانی

چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم
من اشکم و من دردمتو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم
و بنشینمتا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکیمن چشم ترا مانم تو
اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوریدر دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازیمن
سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دلداغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارمکام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای
چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟روی از من سر گردان شاید که نگردانی

شعر و ادب

گردآوری:

برچسب ها:

نظرات

نظرات خوب می توانند به آموزنده تر و جذاب تر کردن پست کمک کنند و همچنین می توانند به ایجاد جامعه در بین خوانندگان کمک کنند.

اخبار مرتبط: