شب یلدا و شعری در این باره از مریم اسدی

شب یلدا ، عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام
عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام
آخه از روشنـی هیچ خیری ندیــدم
عاشق تلخــیِ انتهــایِ عشقــمحالا که به آخــر قصـه رسیــدم
عاشق رنگ شب و رنـگ غروبــمعاشق مرگ دقیقه های خوبــم
با تمــوم اشتیـاقـم آروم آرومبه در بستـه ی بی کسـی
مـی کوبـم
عاشق شبــای دلمــردگـی هستـمعاشق تنهــایی و خستگــی هستـم
حالا که این زنـدگـی شبیه مرگـهبی امون عاشق این زنـدگی
هستـم
خنـده داره دیگـه دلسـوزی به حـالمخط کشیـدم روی روزای محـــالم
همه ی آینـده ی من واسه ی تومن فقـط
گذشتـه مونــده تو خیـــالم تنهـایی سهم منـه خیلــی عـــزیزهنمــی خوام کسی اونو ازم بگیــره
دیگـه تنهاییمو به دنیــا نمــی دمنمی
زارم دل تنهاییــم بمیــره
تو و اون چشمای روشن به سلامـتلحظــه ها رو می کُشــم تو قابِ ساعت
عاشق سیاهیـم
، عاشق غربتخسته ام از تو و این همه
خیــانت
…
عاشق رنگ سیاهِ شب یلـدام …
شرجی