پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

شعرهایی زیبا از بیدل دهلوی

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
اشعار زیبای بیدل دهلوی زندگی محروم تکرارست و بسچون شرر این جلوه یک بارست و بساز عدم جویید صبح ای عاقلان عالمی اینجا شب تارست و بساز ضعیفی بر رخ تصویر مارنگ اگر گل میکند بارست و بسغفلت ما پردهٔ بیگانگیستمحرمان را غیر هم بارست و بسکیست تا فهمد زبان عجز ماناله اینجا نبض بیمارست […]

اشعار زیبای بیدل دهلوی

زندگی محروم تکرارست و بسچون شرر این جلوه یک بارست و بساز عدم جویید صبح ای

عاقلان

عالمی اینجا شب
تارست و بساز ضعیفی بر رخ تصویر مارنگ اگر گل میکند بارست و بسغفلت ما پردهٔ بیگانگیستمحرمان را غیر
هم بارست و بسکیست تا فهمد زبان عجز ماناله اینجا نبض بیمارست و بسنیست آفاق از دل سنگین تهیهرکجا رفتیم
کهسارست و بساز شکست شیشهٔ دلها مپرسششجهت یک نیشتر زارست و بسدر تحیر لذت دیدار کودیدهٔ آیینه بیدارست و بساختلاط
خلق نبود بیگزندبزم صحبت حلقهٔ مارست و بسچون حباب از شیخی زاهد مپرساین سر بیمغز دستارست و بسای سرت چون
شعله پر باد غروراینکه گردن میکشی، دارست و بسبیدل از زندانیان الفتیمبوی گل را رنگ، دیوارست و بساشعار بیدل دهلوی

جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالشگذشت از قامت خم گوش بر آواز خلخالشز پرواز نفس آگه نیام
لیک اینقدر دانمکه آخر تا شکستن میرسد سعی پر و بالشبه خواب وهم تعبیر بلندیکردهام انشابهگردون میتند هرکس بقدر گردش
حالشوداع ساز هستی کن که اینجا هر چه پیدا شدنفس گردید بر آیینهٔ تحقیق تمثالشمزاج ناتوان عشق چون آتش تبی
داردکه جز خاکستر بنیاد هستی نیست تبخالششبستان جنون دیگر چه رونق داشت حیرانمچراغان گر نمیبود از شرار سنگ اطفالشگرفتم نوبهار
آمد چه دارد گل در این گلشنهمان آیینهدار وحشت پار است امسالشبه ضبط نالهٔ دل میگدازم پیکر خود رامگر در
سرمه غلتم تا کنم یک خامشی لالشغنا و فقر هستی آنقدر فرصت نمیخواهدنفس هر دم زدن بیپرده است ادبار و
اقبالشبه هر کلکی که پردازند احوال من بیدلچو تار ساز بالد تا قیامت ناله از نالشاشعار بیدل دهلوی

چیزی از
خود هر قدم زیر قدم گم می کنمرفته رفته هر چه دارم چون قلم گم می کنمبی نصیب معنی ام
کز لفظ می جویم مُراددل اگر پیدا شود ،دیر و حرم گم می کنمتا غبار وادی مجنون به یادم می
رسدآسمان بر سر ، زمین زیر قدم گم می کنمدل ، نمی ماند به دستم ، طاقت دیدار کو ؟تا
تو می آیی به پیش ، آیینه هم گم می کنمقاصد مُلک فراموشی کسی چون من مبادنامه ای دارم که
هر جا می برم گم می کنمبر رفیقان (بیدل ) از مقصد چه سان آرم خبر ؟من که خود را
نیز تا آنجا رسم گم می کنم

فورم ۹۸

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس