شعرهای خواندنی درباره شب های قدر
شعرهای درباره شب های قدر
شعرهای درباره شب های قدر , در تعالیم دین اسلام شب قدر (به عربی: لیله القدر) به صورت احتمالی:
شب پیش از روز ۱۹ یا ۲۱ یا ۲۳ و یا۲۷ ماه رمضان است که سه اتفاق و یک رویکرد
بزرگ در این شب به وقوع میپیوندد: سه اتفاق: نزول یک باره قرآن تقدیر زندگی یک ساله آینده انسانها ضربت
خوردن امام اول شیعیان علی بن ابی طالب در روز ۱۹ و کشتهشدن او در روز ۲۱ ماه رمضان
شعرهای درباره شب های قدر
قبل از آنکه بنویسند جزای همه را می سپارند به تو قدر و قضای
همه را شب قدر است ولی قدر نمی دانیمت که تو باید بدهی اجر و سزای همه را ما برای
فرجت آمده ایم امشب، کاش به اجابت برسانند دعای همه را هر چه از دامن تو دور شود دستی باز
می کشاند وسط احسان تو پای همه را ای گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم! بشنو داد همه را بشنو صدای
همه را کربلایی؟ نجفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟ هر کجا هستی خالی کن جای همه را زائران حرم جد تو
را می بخشند امشب آقا بده پس کرب و بلای همه را محمد بیابانی
شعرهای درباره شب های قدر
یارب بده پناهم الهی العفو ببین
غرقِ گناهم الهی العفو اگر رفتم به راهی کردم گناهی بندهی رو سیاهم الهی العفو امان از خلوتی که حرمت
شکستم چو افتاده به چاهم الهی العفو زمانی که درونِ قبرم گذارند وای از عمرِ تباهم الهی العفو در آن
تاریکی ای نور به فریادم رس رحیمِ دادخواهم الهی العفو به روز محشر آیم به پای میزان با لوحِ اشتباهم
الهی العفو چه میشود ببخشی تو عبدِ خود را کریمِ پادشاهم الهی العفو سر را به پای عفوت نهادهام من
با سوز و اشک و آهم الهی العفو با اشک دیده و دل دارم تقاضا جز بخششت نخواهم الهی العفو
من نوکرِ حسینم، دل کربلایش محتاجِ یک نگاهم الهی العفو
شعرهای درباره شب های قدر
شعرهای درباره شب های قدر
شب های احیا در فراق
تو گذر شد عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی
آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد از اول ماه خدا یاد تو هستم اما چرا این ناله
هایم بی اثر شد آقا اجازه شب شب قدر است و روضه از کوفه تا کرب و بلا خاکم به
سر شد مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد اما امان
از روضه ای که خون تو گریی آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد بی تو چه سخت
است از سر و سرنیزه گفتن مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد طشت طلا و خیزران
ها بر حسینت بزم شراب و دختری غرق نظر شد وقتی جسارت بر سر ببریده کردند مویش سپید و زینب
تو خون جگر شد این بار در شام و پلیدی های بسیار گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد مولا
حلالم کن ولی ای صاحب من چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد محمد مهدی عبداللهی