شعر دو کاج از محبت جواد محبت
مشاهده : 840

شعر دوکاج
در کنار خطوط سیم پیامخارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو راچون دو دوست
می دیدندیکی از روز های سرد پاییزیزیر رگبار و تازیانه بادیکی از کاج ها به خود لرزیدخم شد و روی
دیگری افتادگفت ای آشنا ببخش مراخوب درحال من تامل کنریشه هایم زخاک بیرون استچند روزی مرا تحمل کن
کاج
همسایه گفت با تندیمردم آزار از تو بیزارمدور شو دست از سرم بردارمن کجا طاقت تورا دارمبینوا راسپس تکانی دادیار
بی رحم و بی مروت اوسیم ها پاره گشت و کاج افتادبر زمین نقش بست قامت اومرکز ارتباط دید آن
روزانتقال پیام ممکن نیستگشت عازم گروه پی جوییتا ببیند که عیب کار از چیست سیمبانان پس از مرمت سیم راه
تکرار بر خطر بستندیعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند .
شعر و فرهنگ
مطالب مرتبط: