پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

متن شعرهای آلبوم جدید محسن چاوشی

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
متن شعرهای آلبوم جدید محسن چاوشی غلط کردم غلط/ وحشی بافقیتکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلطباختم جان در هوای او غلط کردم، غلطعمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبثساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلطدل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطاسوختم خود را برای او غلط […]

متن شعرهای آلبوم جدید محسن چاوشی

غلط کردم غلط/ وحشی بافقیتکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلطباختم جان در هوای او
غلط کردم، غلطعمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبثساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلطدل
به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطاسوختم خود را برای او غلط کردم ، غلطاینکه دل بستم به مهر
عارضش بد بود بدجان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلطاز بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـیمن چه
کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنیروزگـاری آنـچـه با مـن کـرد اسـتغنـای تـوگر بگـویـم گـریـه هـا بـر روزگـارم می کنـیاز
بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـیمن چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنیسوی بزمت نگذرم از بس که خوارم
کرده ایتا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ایناامیدم بیش از این مگذار خون من بریزچون به لطف خویشتن
امیدوارم کرده ای

کو به کو/ مولانا

دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکنباده خاص
خورده ای نقل خلاص خورده ایبوی شراب می زند خربزه در دهان مکندوش شراب ریختی وز بر ما گریختیبار دگر
گرفتمت بار دگر چنان مکنکار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسدناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکنای
دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره اماوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکنهین کژ و راست
می روی، باز چه خورده ای؟ بگومست و خراب می روی، خانه به خانه کو به کو

عمر تو رفت
در سفر، با بد و نیک و خیر و شرهمچو زنان خیره سر حجره به حجره، شو به شو

با
که حریف بوده ای؟ بوسه ز که ربوده ای؟زلف کرا گشوده ای؟ حلقه به حلقه مو به موکار دلم به
جان رسد کارد به استخوان رسدناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکنای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره
اماوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

رمیدیم از وحشی بافقیاز سر کـوی تو با دیـــده تر
خواهم رفتچهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـتما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم ،
بریدیمدل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشه بامی که پریدیم ، پریدیمرم دادن صید خود از آغاز غلط بودحالا
که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم

نگار/ باباطاهر

نگار تازه خیز من کجایی آی کجاییبه چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایینفس
بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیدهدم مردن عزیز من کجایی آی کجاییبمیرم تا تو چشم تر نبینیشراره آه پرآذر
نبینیچنان از آتش عشقت بسوزمکه از من رنگ خاکستر نبینیبه والله که جانانم تویی توبسلطان عرب آی جانم تویی توتو
دوری از برم دل در برم نیستهوای دیگری اندر در سرم نیستنگار تازه خیز من کجایی آی کجاییبه چشمان سرمه
ریز من کجایی آی کجایینفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیدهدم مردن عزیز من کجایی آی کجایی

ستمگر/ شهریار

برو ای
یار که ترک تو ستمگر کردمحیف از آن عمر که در پای تو من سرکردمعهد و پیمان تو با ما
و وفا با دگرانساده دل من که قسم های تو باور کردمبه خدا کافر اگر بود به رحم آمده بودزآن
همه ناله که من پیش تو کافر کردمتو شدی همسر اغیار و من از یار و دیارگشتم آواره و ترک
سر و همسر کردماز تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگرانما گذشتیم و گذشت آنچه
تو با ما کردیتو بمان و دگران وای به حال دگران

برو ای یار که ترک تو ستمگر کردمحیف از
آن عمر که در پای تو من سرکردمعهد و پیمان تو با ما و وفا با دگرانساده دل من که
قسم های تو باور کردمبه خدا کافر اگر بود به رحم آمده بودزآن همه ناله که من پیش تو کافر
کردمدر غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیماشک ریزان هوس دامن مادر کردم

شیر مردا/ مولانا

چون ملک ساخته خود را به
پر و بال دروغهمه دیوند که ابلیس بود مهترشانهمه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگهین چرا غره شدستی
تو به سیم و زرشانشیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشانبرکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان

من
خود آن سیزدهم/ شهریاریار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمتو شدی مادر و من با همه پیری پسرمتو جگر
گوشه هم از شیر بریدی و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرمپدرت گـوهـر خود را به زر و سیم فروختپدر
عشق بسوزد که درآمد پدرمعشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنرعجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرمسیزده
را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرمتا به دیوار و درش تازه
کنم عهد قدیمگاهی از کوچه معشوقه خود می گذرمتو از آن دگری رو که مرا یاد تو بسخود تو دانی
که من از کان جهانی دگرماز شکار دگران چشم و دلی دارم سیرشیرم و جوی شغالان نبود آبخورمسیزده را همه
عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرمتا به دیوار و درش تازه کنم عهد
قدیمگاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

قراضه چین/ مولانا
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی اوشوریده
گردد عقل او آشفته گردد خوی اومعشوق را جویان شود دکان او ویران شودبر رو و سر پویان شود چون
آب اندر جوی اوشاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین اوشیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی اواین عشق
شد مهمان من زخمی بزد بر جان منصد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی اودلا بسوز که
سوز تو کارها بکندنیاز نیم شبی دفع صد بلا بکندشاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین اوشیران زده دم بر
زمین پیش سگان کوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان منصد رحمت و صد آفرین بر
دست و بر بازوی اوجلوه گاه رخ او دیده من تنها نیستماه و خورشید همین آینه می گردانند

بهرام گور/
خیام
آن قصر که جمشید در او جام گرفتآهو بچه کرد و شیر آرام گرفتبهرام که گور می گرفتی همه
عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفتای دیده اگر کور نئی گور ببینوین عالم پر فتنه و پر شور ببینشاهان و
سران و سروران زیر گلندروهای چو مه در دهن مور ببین

کافه موسیقی

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس