تو را می خواهم و دانم که هرگز شعری عاشقانه از فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد، (۸ دی ۱۳۱۳ تهران — ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ تهران)، معروف به فروغ فرخزاد، شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند.
فروغالزمان فرخزاد، (۸ دی ۱۳۱۳ تهران — ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ تهران)، معروف به فروغ فرخزاد، شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند.
فروغالزمان فرخزاد (زادۀ ۸ دی ۱۳۱۳ – درگذشته ۲۴ بهمن ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرده است .
فروغالزمان فرخزاد ( زادۀ ۸ دی ۱۳۱۳ – درگذشته ۲۴ بهمن ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند.
فروغ با مجموعههای اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی، و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعهٔ تولدی دیگر، تحسین گستردهای را برانگیخت. سپس مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران بهعنوان شاعری بزرگ تثبیت کند.
فروغالزمان فرخزاد معروف به فروغ فرخزاد (زادۀ ۸ دی ۱۳۱۳ – درگذشتهٔ ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند.
وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲سالگی بر اثر واژگونی اتومبیل درگذشت.
فروغ فرخزاد دلم برای باغچه میسوزدکسی به فکر گلها نیستکسی به فکرماهیها نیستکسی نمیخواهدباور کند که باغچه دارد میمیردکه قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده استکه ذهن باغچه دارد آرام آراماز خاطرات سبز تهی می شودو حس باغچه انگارچیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست. حیاط خانه ی ما تنهاستحیاط خانه ی مادر […]
فروغ فرخزاد آه ای مردی که لبهای مرااز شرار بوسه ها سوزانده ایهیچ در عمق دو چشم خامشمراز این دیوانگی را خوانده ایهیچ می دانی که من در قلب خویشنقشی از عشق تو پنهان داشتمهیچ می دانی کز ای عشق نهانآتشی سوزنده بر جان داشتمگفته اند آن زن زنی دیوانه است کز لبانش بوسه آسان […]
فروغ فرخزادچرا توقف کنم،چرا؟پرنده ها به ستوی جانب آبی رفته اندافق عمودی استافق عمودی است و حرکت : فواره وارو در حدود بینشسیاره های نورانی میچرخندزمین در ارتفاع به تکرار میرسدو چاههای هواییبه نقب های رابطه تبدیل میشوندو روز وسعتی استکه در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد چرا توقف کنم؟راه از میان مویرگ های […]
فروغ فرخزاد و شعر از راهی دور دیده ام سوی دیار تو و در کف تواز تو دیگر نه پیامی نه نشانی نه به ره پرتو مهتاب امیدینه به دل سایه ای از راز نهانی دشت تف کرده و بر خویش ندیدهنم نم بوسه ء باران بهاران جاده ای گم شده در دامن ظلمتخالی از […]
فروغ فرخزاد یکی مهمان ناخواندهز هر درگاه رانده، سخت وامانده رسیده نیمه شب از راه، تن خسته، غبارآلودنهاده سر بروی سینهء رنگین کوسن هائی که من در سالهای پیشهمه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم هزاران نقش رویائی بر آنها در خیال خویشو چون خاموش می افتاد بر هم پلک های داغ […]
اشعار فروغ فرحزاد (۳) در برابر خدا از تنگنای محبس تاریکیاز منجلاب تیره این دنیابانگ پر از نیاز مرا بشنوآه ای خدا ی قادر بی همتایکدم ز گرد پیکر من بشکافبشکاف این حجاب سیاهی راشاید درون سینه من بینیاین مایه گناه و تباهی رادل نیست این دلی که به من دادیدر خون تپیده آه رهایش […]
اشعار زیبای فروغ فرحزاد شهریست در کنار آن شط پر خروش با نخلهای در هم و شبهای پر ز نور شهریست در کناره آن شط و قلب من آنجا اسیر پنجه یک مرد پر غرور شهریست در کناره آن شط که سالهاست آغوش خود به روی من و او گشوده است بر ماسه های ساحل […]
اشعار زیبای فروغ فرخزاد صدایی در شبنیمه شب در دل دهلیز خموشضربه پایی افکند طنیندل من چون دل گلهای بهار پر شدم از شبنم لرزان یقینگفتم این اوست که باز آمده جستم از جا و در آیینه گیجبر خود افکندم با شوق نگاهآه لرزید لبانم از عشقتار شد چهره آیینه ز آهشاید او وهمی را […]
از دوست داشتن امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره میبارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه میکارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست […]
شعر تولدی دیگر همهء هستی من آیهء تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاهان شکفتن ها و رستن های ابدی آه کشیدم ، آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید […]
فروغ فرخزاد /عصیان خدا گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد میکردمسکه خورشید را در کوره ظلمت رها سازندخادمان باغ دنیا را ز روی خشم میگفتمبرگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند نیمه شب در پرده های بارگاه کبریای خویشپنجهء خشم خروشانم را زیر و رو میریختدستهای خته ام بعد از هزاران سال […]