فریبا شش بلوکی و شعر زیبای فریاد او
فریبا شش بلوکی
تو مرا فریاد کن ای همنفساین منم آوارۀ فریاد تواین فضا با بوی تو آغشته استآسمانم پر شده از یادتو
**** ای خدا من بندها را رسته اممی روم تا انتهای یک نگاهبال و پرهایم پراز رنگین کمان می نشینم
روی آب و عکس ماه
باز تن پوشم حریر آرزوروی دستانم شکوفه زار عشققامتم از این زمین تا آسمانسبزِ سبزِ
سبز در بازار عشق **** گرم این دستان من از یاد اوکاج این خانه مرا یک تکیه گاهفرصت پرواز تا
اوج غرورروی بال یک پرستویی به راه **** من کنون آماده ام تا جان دهمزیر این تنهاترین کاج حیاطانتظاری نیست
جز فریاد اوتا بگیرد جان دوباره این حیات
وبلاگ فریبا شش بلوکی