چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

مناظره دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری درباره خدا

اشتراک:
فرهنگ و هنر و شعر
مناظره دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری پریشانم،چه میخواهی تو از جانم؟!مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی(dot) خداوندا!اگر روزی ز عرش خود به زیر آییلباس فقر پوشیغرورت را برای تکه نانیبه زیر پای نامردان بیاندازیو شب آهسته و خستهتهی دست و زبان بستهبه سوی خانه باز آییزمین و آسمان را کفر میگویینمیگویی؟! خداوندا!اگر […]

مناظره دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری

مناظره دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری درباره خدا

پریشانم،چه میخواهی تو از جانم؟!مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی(dot) خداوندا!اگر روزی ز عرش خود به زیر آییلباس
فقر پوشیغرورت را برای تکه نانیبه زیر پای نامردان بیاندازیو شب آهسته و خستهتهی دست و زبان بستهبه سوی خانه
باز آییزمین و آسمان را کفر میگویینمیگویی؟! خداوندا!اگر در روز گرما خیز تابستانتنت بر سایه ی دیوار بگشاییلبت بر کاسه
ی مسی قیر اندود بگذاریو قدری آن طرفترعمارتهای مرمرین بینیو اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در
روان باشدزمین و آسمان را کفر میگویینمیگویی؟!
خداوندا !اگر روزی بشر گردیز حال بندگانت با خبر گردیپشیمان میشوی از قصه
خلقت، از این بودن، از این بدعت(dot) خداوندا تو مسئولی.خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندندر این دنیا چه
دشوار است،چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است …

مناظره دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری درباره خدا

و این هم جواب سهراب سپهری از زبان خدا

منم زیباکه زیبا بنده ام را
دوست میدارمتو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگویدترا در بیکران دنیای تنهایانرهایت من نخواهم کردرها کن غیر من را
آشتی کن با خدای خودتو غیر از من چه میجویی؟تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟تو راه
بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانمتو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کنکه من
چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارمطلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافتکه عاشق میشوی بر
ما و عاشق میشوم بر تو کهوصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی داردتویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایمکه دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشتوقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت
میگفتممگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟که
میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!آن نامهربان معبود.
آن مخلوق خود رااین منم پروردگار مهربانتخالقتاینک صدایم کن مرا(dot) با قطره ی اشکیبه پیش آور دو دست خالی خود
رابا زبان بسته ات کاری ندارملیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدمغریب این زمین خاکی ام.
آیا عزیزم حاجتی داری؟بگو جز من کس دیگر نمیفهمدبه نجوایی صدایم کن.

بدان آغوش من باز استقسم بر عاشقان پاک با ایمانقسم بر اسبهای خسته در میدانتو را در بهترین اوقات آوردمقسم
بر عصر روشن، تکیه کن بر منقسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نورقسم بر اختران روشن اما دور،
رهایت من نخواهم کردبرای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با توتمام گامهای مانده اش با منتو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو میگویدترا در بیکران دنیای تنهایان،رهایت من نخواهم کرد.

شعر و ترانه

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس